بازگشت

مژده وصل






از سر خواجگي کون و مکان برخيزم

يارب از ابر هدايت برسان باراني



پيشتر زانکه چو گردي زميان برخيزم

بر سر تربت من با مي و مطرب بنشين



تا به بويت ز لحد رقص کنان برخيزم

خيز و بالا بنما اي بت شيرين حرکات



کز سر جان و جهان دست فشان برخيزم

روز مرگم نفسي مهلت ديدار بده



تا چو حافظ ز سر جان و جهان برخيزم

هر سر موي مرا با تو هزاران کار است



اي نسيم سحر! آرامگه يار کجاست

منزل آن مه عاشق کش عيار کجاست



شب تار است و ره وادي ايمن در پيش

آتش طور کجا موعد ديدار کجاست



هر که آمد به جهان نقش خرابي دارد

در خرابات بگوييد که هشيار کجاست



آنکست اهل بشارت که اشارت داند

نکته ها هست بسي محرم اسرار کجاست



هر سوي موي مرا با تو هزاران کار است

ما کجاييم و ملامتگر بيکار کجاست



باز پرسيد زگيسوي شکن در شکنش

کاين دل غمزده سرگشته گرفتار کجاست



عقل ديوانه شد آن سلسله مشکين کو

دل زماگوشه گرفت ابروي دلدار کجاست



ساقي و مطرب و مي جمله مهياست ولي

عيش بي يار مهيا نشود يار کجاست



حافظ از باد خزان در چمن دهر مرنج

فکر معقول بفرما گل بي خار کجاست