صبح وصل
دور از روي تو اي جان تا به کي؟
زآتش عشقت گدازان تا به کي؟
گل عذارا براميد صبح وصل
مبتلاي شام هجران تا به کي؟
تو به هر جمعي چو شمعي جلوهگر
من به کنج غم، پريشان تا به کي؟
در خم چوگان زلفت اي صنم
همچو گوي افتان و خيزان تا به کي؟
از حجاب زلف بنما روي خويش
ماه اندر ابر، پنهان تا به کي؟
کن زمي شيرينم اي ساقي مذاق
تلخ کاميهاي دوران تا به کي؟
بنده شو (محزون) به درگاه ظهور
غافلي از شاه خوبان تا به کي؟