دو جيحون جاري
زسوز عشق خود خاکسترم کن
سپس آواره بحر و برم کن
دلم بيچاره عشق تو گشته
عزيز من، تو بيچاره ترم کن
نميبيند کسي داغ دلم را
بسوزان، شعلهور پا تا سرم کن
به شمع روي تو پروانهام من
بي از سوز عشقت پرپرم کن
صداي سوزش دل با تو گويد
مکن خاموش مرا، سوزانترم کن
متاعي نيست جان و سر که گويم
به بازار غمت سوداگرم کن
دو چشمم را دو جيحون کن دوباره
پر از خون سينه پر آذرم کن
جنون عشق ساماني ندارد
چنان مجنون، تو بي پا و سرم کن
دل من، دلبر من، مهدي من
به وصل روي خود عاشقترم کن
سيد حسين هاشمينژاد