بازگشت

حديث نياز


يا اباصالح المهدي، ادرکني و لا تهلکني

اي مهدي محمد، (ص)!

هر دو يادگار رسول، (ص)، مگر جز تو بودند؟

قرآن ناطق «تويي » و عترت باقي هم، تنها «تو».

کنون چه شده ست ديده دل را، که «قرآن ناطق » را نمي بيند و «عترت باقي » را نيز،نمي يابد؟...

اي فرزند «علي عظيم »، عليه السلام!

سکوت پرمعنايت، سکوت «علي »، عليه السلام، را تفسير مي کند و صبرت، عظمت صبر او رامتجلي مي سازد.

اي تمامي عدالت، صاحب ولايت و مصدر جهاني حکومت!...

کنون اين دست ما و التماس بيعت!... (عجل علي ظهورک)

اي يوسف «زهرا»، سلام الله عليها!

مگر ريسمان ستم، به واسطه جهل عوام تواند که دو دست غيرت جوانمردان را به زنجير کشدخانه اميد نبوت را به آتش کشد به مسمار قساوت، مهبط وحي [1] را از «خون خدا» گلگون کندو فرزند «ولي حق » را نيامده، قرباني کند!؟

مي دانم که هميشه آزارت مي دهد. آخرين فرياد جگرخراش مادري در ميان آتش در و ديوارکه:

«يا مهدي!...»

اي جان جانان «حسن »، عليه السلام!

تو زيباترين تجلي حسني و امين ترين وارث بر کمال عقل «حسن »، عليه السلام.

چه زيبا همچو «حسن »، شجاعت را به نجابت آميخته اي.

اي وارث «خون خدا»!

«حسين »، آغازگر نهضت بود...

از آن روزي که امام، عليه السلام، خون «اصغرش » را به آسمان هديه فرستاد،خون «پسر» در آسمانها و خون «پدر» بر زمين سرخ کربلا، غوغا مي کند.

اي منتقم خون خدا!

«حسين » آغاز کرد...، تو کي پايان خواهي بخشيد؟...

اي حقيقت عاشقانه ترين سجده ها!

زيباترين جلوه هاي هستي، لحظه اي است که «بقية الله »، در سجده «الله »،سر تعظيم فرود مي آورد.

اي وارث سجده هاي هر دو «علي »! [2] .

آنان را که توفيق نظاره سجود تو در نماز، حاصل شد زان پس به شرم نشستند از هرچه سجده انساني، که پيش از آن بر کره خاک ديده بودند...

اي يگانه «علم و حکمت »!

تو وارث «شهر علم » و «دروازه آني ». تو وارث علوم انبيا و «شکافنده » آني!

اي سيره ات همه بر مبناي حکمت!

«علوم حقيقت » و «حقيقت حکمت » را، بر قلب ما مستولي ساز!

اي حافظ استوار مکتب «صدق »!

دين آباء تو با «صداقت » قوام يافت و صداقت محض نيز، تنها «تشيع » متجلي است...

رهروان مکتب خود را از شر دو طايفه گمراه، در امان دار:

«عالمان بي عمل و جاهلان مقدس مآب » [3] اي عظيم تمثال «حلم »!

درس حلم و کظم «موسوي » را به ما و همکيشانمان بياموز تا بدانيم که تنها دشمنان تو شايسته غضب اند، و نه دوستان!

اي تجلي محض «رضا»!

خدا هم در خيل بندگانش - پس از علي بن موسي الرضا، عليه السلام - هرگز «رضايي » دوباره چون تو نديد.

«رضا»يي که هرلحظه، شقاوت دنيا را ديد چشم حيا برهم نهاد و شايد، تنها در دل گريست، اماگفت: «الهي رضا برضائک، صبرا علي بلائک، فاغث يا غياث المستغيثين!».

اي متصل به درياي جود «جواد»!

چشم دل را از هرچه سراب دنياست، نااميد کن تا ببيند که سرچشمه زلال جود و سخاوت، به دست کيست!

اي روح هدايت «هادي »، عليه السلام!

دگر دل را طاقت ديدن اينهمه «ضلالت » نيست... دست افتادگان، همه برگير.

اي فرزند حسن «زکي »، عليه السلام!

شايد کسي همچو پدر، هرگز ترا نشناخت صاحب لشکري که خود آرزوي سربازي سپاه تو بردل داشت... سپاهش به سپاه مخلص تو، متصل باد.

يا «اباصالح المهدي »(عج)!

چه بگويم با تو، که ناگفته، همه را مي داني... سوز حزين دل را تنها تو دريابي!

بدان که من هم به تو اقتدا مي کنم آنگاه که براي فرج خويش، مي خواني:

«امن يجيب المضطر اذا دعاه و يکشف السوء».


پاورقي

[1] ساحت مقدس، سينه فاطمه زهرا، سلام الله عليها، که به واسطه فرو رفتن ميخهاي در مجروح شد.

[2] علي بن ابي طالب، عليه السلام، و علي بن الحسين، «سجاد»، زين العابدين، عليه السلام.

[3] امام جعفر صادق، عليه السلام، فرمودند: «دو طايفه کمر مرا شکستند: «عالمان بي عمل و جاهلان مقدس مآب ».