آينده جهان در ديدگاه اسلام
اوضاع آشفته و اسفناک جهان، مردم را به وحشت انداخته و جنگ هاي سرد و گرم، مسابقه تسليحاتي، صف آرايي قدرتمندان و... جهانيان را خسته و فرسوده کرده است. توليد و تکثير سلاح هاي جنگي، نسل بشر را تهديد به نابودي مي کند، و خودسري و طغيان غارت گران بين المللي، ملل عقب نگاه داشته شده را از تمام شؤون زندگي ساقط ساخته است.
محروميت روز افزون طبقه ضعيف، استمداد گرسنگان جهان و گسترش فقر و بي کاري، وجدان هاي زنده و دل هاي حساس را پريشان نموده است. تنزل اخلاق انسان ها، بي رغبتي نسبت به امور ديني، روي گرداني از قوانين الهي، افراط در مادي گري و رونق يافتن مظاهر فساد و شهوت پرستي، روشن بينان و آگاهان جهان را مضطرب کرده است.
اين اوضاع خيرخواهان، عاقبت انديشان و اصلاح طلبان را سرگردان نموده و زنگ سقوط انسانيت در گوش آنان طنين انداخته است و آنان را نسبت به اوضاع آينده جهان بدبين کرده است. آنان از عواقب وخيم و سرنوشت خطرناک آن به خود مي لرزند و از حل مشکل جهان اظهار عجز مي کنند.
در اين ميان مسلمانان آگاه - به ويژه شيعيان - از ياس و نوميدي دوري گزيده و به عاقبت و سرنوشت بشر خوشبين اند. آنان در انتظار روز موعود اسلام و مدينه فاضله آن، روز شماري مي کنند و عاقبت کار را از آن مردم نيک کردار مي دانند. ايشان معتقداند که از قوانين موضوعه و سازمان هاي پر زرق و برق بين المللي، کاري ساخته نيست. آن مدينه فاضله و عصر درخشاني که در آن بشر به سعادت و کمال لايق خويش مي رسد. حاکميت در آن زمان، از آن امام معصوم است که از خطا، اشتباه و غرض ورزي منزه و پاک است. اين همان روزي است که قرآن کريم و روايات اهل بيت عليهم السلام، بشريت را مامور به انتظار چنان روزي نموده و دستور ايجاد زمينه و آمادگي از هر جهت را به بشريت داده اند. اين عقيده نشات گرفته از آيات قرآن و روايات متواتر قطعي از طريق اهل بيت عليهم السلام است.
انتظار در آيات و روايات: [1] .
آيات:
1. «قال موسي لقومه استعينوا بالله، واصبروا ان الارض لله يورثها من يشاء من عباده والعاقبة للمتقين [2] موسي به قوم خود گفت: از خدا ياري بخواهيد و شکيبايي کنيد، به تحقيق که زمين از آن خدا است به هر کس از بندگانش بخواهد منتقل مي فرمايد و حسن عاقبت از آن پرهيزکاران است ».
2. «واورثنا القوم الذين کانوا يستضعفون مشارق الارض ومغاربها التي بارکنا فيها وتمت کلمة ربک الحسني علي بني اسرائيل بما صبروا ودمرنا ما کان يصنع فرعون وقومه وما کانوا يعرشون [3] و ميراث داديم به قومي که ضعيف شمرده شده بودند خاورهاي زمين و باخترهاي آن را که مبارک گردانيده بوديم، و تمام گرديد کلمه و وعده نيکوي پروردگار تو بر بني اسرائيل به سبب آن که صبر کردند، و ويران ساختيم آنچه را فرعون و قومش مي ساختند و آنچه را که افراشته بودند».
3. «بل نقذف بالحق علي الباطل فيدمغه فاذا هو زاهق [4] بلکه حق را به شدت بر باطل افکنيم، پس حق باطل را در هم مي شکند، آن گاه از ميان مي رود.»
4. «يريدون ليطفؤا نور الله بافواههم والله متم نوره ولو کره الکافرون؛ [5] مي خواهند نور خدا را با دهانشان خاموش سازند و خداوند تمام کننده نور خويش است هر چند کافران را خوش نيايد».
5. «ولقد کتبنا في الزبور من بعد الذکر ان الارض يرثها عبادي الصالحون [6] همانا در زبور پس از ذکر (تورات)، نگاشتيم که زمين را بندگان شايسته به ارث مي برند».
6. «ونريد ان نمن علي الذين استضعفوا في الارض ونجعلهم ائمة ونجعلهم الوارثين [7] ما اراده کرديم که بر آنان که در زمين استضعاف شدند، منت گذاريم و آنان را پيشواي مردم و وارث زمين و ملک و جاه گردانيم ».
7. «ولقد سبقت کلمتنا لعبادنا المرسلين انهم لهم المنصورون وان جندنا لهم الغالبون [8] همانا عهد ما درباره بندگاني که به رسالت فرستاديم، سبقت گرفته است که البته آنها بر کافران فتح و پيروزي يابند و قطعا سپاهيان ما غالب اند».
8. «ويريد الله ان يحق الحق بکلماته ويقطع دابر الکافرين [9] و خداوند مي خواست که صدق سخنان حق را ثابت گردانيده و ريشه کافران را از بيخ بن برکند».
9. «وعد الله الذين آمنوا منکم وعملوا الصالحات ليستخلفنهم في الارض [10] خداوند وعده فرموده به کساني از شما که ايمان آورده و نيکوکار گردد [به اين که] در زمين خلافت دهد».
10. «فان حزب الله هم الغالبون [11] همانا حزب خدا پيروز است.»
11. «هوالذي ارسل رسوله بالهدي ودين الحق ليظهره علي الدين کله [12] او است خدا که رسول خود را با دين حق به هدايت خلق فرستاد تا بر همه اديان عالم او را تسلط و برتري دهد.»
روايات:
1. حضرت علي عليه السلام فرمود: لتعطفن الدنيا علينا بعد شماسها عطف الضروس علي ولدها وتلي عقيب ذالک ونريد ان نمن علي الذين استضعفوا في الارض [13] دنيا پس از چموشي - همچون شتري که از دادن شير به دوشنده اش خودداري مي کند و براي بچه اش نگه مي دارد - به ما روي مي آورد...
[سپس حضرت آيه شريفه را قرائت کرد]».
2. «قال رسول الله صلي الله عليه و آله وسلم لو لم يبق من الدهر الا يوم، لبعث الله رجلا من اهل بيتي يملاها عدلا کما ملئت جورا [14] رسول خدا صلي الله عليه و آله وسلم فرمود: اگر باقي نماند از روزگار مگر يک روز، البته خداوند بر مي انگيزد مردي از اهل بيت مرا که زمين را از عدل پر کند، همچنان که از ستم پر شده باشد».
3. «قال الصادق عليه السلام: ان لنا دولة يجي ء الله بها اذا شاء، ثم قال: من سر ان يکون من اصحاب القائم فلينتظر وليعمل بالورع ومحاسن الاخلاق وهو منتظر [15] امام صادق عليه السلام فرمود: البته براي ما دولتي است که وقتي خداوند خواست، آن را مي آورد. هر کس شاد مي شود که از اصحاب قائم باشد بايد منتظر باشد و بايد کار به پارسايي و اخلاق نيک کند و چنين کسي منتظر است ».
روايات در اين رابطه بسيار است که نياز به نقل همه آنها نيست.
طبق اين آيات و روايات خداوند، وعده تشکيل حکومت واحد جهاني، بسط و غلبه دين اسلام بر کليه اديان، زمامداري صالحان و شايستگان پيروزي حزب الله و غلبه لشکريان خدا بر جنود شيطان را داده است. البته اين وعده تا کنون محقق نشده است و در روايات نيز، گفته شده که اين موضوع در عصر ظهور مهدي عليه السلام واقع خواهد شد. از اين رو شيعه و آگاهان از اهل سنت، به چنان روزي معتقد شده و انتظار آن را مي کشند و کلام رسول خدا (افضل العبادة انتظار الفرج) [16] را مربوط به آن عصر و انتظار آن مدينه فاضله مي دانند.
بر اساس آيات قرآن و روايات اهل بيت، آينده جهان، روشن و اميد بخش است هرچند که امروزه تيره و تاريک مي باشد. از اين رو ما به اميد روزي نشسته ايم که حاکميت در آن، مخصوص ولي معصوم خدا و قوانين جاري در آن، مبتني بر احکام الهي باشد، عدل و علم گسترش يافته و برادري و برابري در جامعه حاکم گردد. ظلم، ستم، جهل، تيرگي، کينه توزي و خون ريزي در آن ريشه کن گردد و از اختلافات و وجود طبقات برتر و فروتر و استکبار و استضعاف در آن، خبري نباشد.
پاورقي
[1] تذکر: گرچه بعضي از آيات مربوط به امم گذشته مثل قوم موسي عليه السلام است ولي اهل فن مي دانند که مورد مخصص نيست و آيه عام است و مربوط به امت اسلام نيز هست.
[2] اعراف، آيه 128.
[3] همان، آيه 137.
[4] انبياء، آيه 21.
[5] صف، آيه 8.
[6] نساء، آيه 105.
[7] قصص، آيه 5.
[8] صافات، آيات 171- 173.
[9] انفال، آيه 7.
[10] نور، آيه 55.
[11] مجادله، آيه 21.
[12] توبه، آيه 33 و فتح، آيه 28.
[13] نهج البلاغه، حکمت 209، صبحي صالح.
[14] منتخب الاثر، فصل 2، باب 1، ح 4، ص 142.
[15] همان، فصل 10، باب 2، ح 9، ص 491.
[16] همان، ح 16.