کرامت 09
موضوع کرامت: شفاي سرطان بدخيم
منبع کرامت: دفتر ثبت کرامات مسجد مقدّس جمکران، شماره 323
مشخصات: خانم م - پ، 53ساله، خانه دار، اهل اصفهان
زمان کرامت:نيمه شعبان 1377
مکان کرامت:اصفهان
تاريخ ثبت کرامت:30/9/1378 اسناد و مدارک:سي تي اسکن و راديولوژي مرکز سي ستي اسکن امير، سي تي اسکن مرکزي اصفهان، پاتولوژي دکتر دبيري، راديوگرافي دکتر ربيعي از قفسه، ستون فقرات، سونوگرافي از کليه و لگن، هشت برگه آزمايش.
زير نظر متخصص: شاهي، وکيل زاده، امامي، ربيعي، قلمکار، جمشيدي، عباسيون.
اظهار نظر پزشکي: اگر ايشان زنده باشند هيچ چيز جز معجزه کامل نمي تواند باشد.
خلاصه کرامت به نقل ازهمسر شفا يافته:
: بعد از اينکه همسرم را در بيمارستا ن سيدالشهداء اصفهان شيمي درماني و پرتو درماني کرديم، براي عمل به تهران آمديم ولي نتيجه اي حاصل نشد. با فرا رسيدن ايام نيمه شعبان به وجود مقدّس امام زمان عليه السلام متوسل شديم و با گذر از مهديه اصفهان از آقا شفاي ايشان را طلب کردم که همان شب همسرم حضرت حجة ابن الحسن را خواب مي بينند و با عنايت حضرت شفا پيدا مي کنند.
شرح واقعه به قلم دکتر عزيزي:
او را به چشم پاک توان ديد چون هلال
هر ديده جاي جلوه آن ماه پاره نيست
آنچه در زير مي خوانيد، نه بيان يک داستان و نه شرح يک ماجرا، بلکه صورت يک واقعه است. در جهاني که در آن روابط اجزاء و پديده ها بر اساس اصول تعريف شده علمي نقد مي گردد، نتيجه رويدادهايي از اين قبيل، زنگ بيدار باشي است براي همه آنهايي که دستي دارند تا با شنيدن آن، از آستين غفلت در آورند و به آبي، عفريت خواب، از ديده برانند.
در نيمه دوم سال 76خانمي 52ساله به علّت ابتلا به دردهاي شديد استخوان و احساس توده اي در ناحيه سينه، به پزشک مراجعه مي نمايد. بيمار متأهل بوده و مبتلا به بيماري قند وابسته به انسولين مي باشد. با توجه به نوع شکايت و نتايج حاصله از معاينات به عمل آمده، بيمار تحت اقدامات تشخيص پزشکي قرار مي گيرد.
در قدم اول، پزشک معالج در عکس راديولوژي تنه، متوجه وجود توده هايي بر روي دنده ها و ستون فقرات کمري مي گردد. در اين زمان به علّت شدّت دردهاي استخواني، بيمار قادر به راه رفتن نبوده و جهت تسکين درد از مرفين استفاده مي نموده است.
پس از آن، به سبب وجود توده در ناحيه سينه، بيمار تحت آزمايش نمونه برداري از توده فوق قرار مي گيرد. جناب آقاي دکتر پرويز دبيري که از اساتيد مجرّب پاتولوژي کشور به شمار مي روند، نتيجه بررسي هاي خود را اين چنين گزارش مي نمايد: نمونه ارسالي متعلّق به توده اي از نوع بدخيم و از گروه سرطان کارسينوم ارتشاحي مي باشد.
بعدها با انجام سي.تي.اسکن متوجه مهاجرت سلول هاي سرطاني از منشأ سينه به ديگر قسمت هاي بدن از جمله ستون فقرات، دنده ها، لگن، استخوان ترقوه و حتي استخوان جمجمه مي شوند.
اکنون سرطان بسياري از قسمت هاي بدن را در سياهي خود فرو برده است، استخوان هاي جمجمه نيز از اين سياهي در امان نمانده است.
اکنون ديگر اميد بسيار اندکي به نجات بيمار وجود دارد. اولين گام درمان، بريدن سينه (ماستکتوني) است. در اينجا شدّت انتشار سلول هاي سرطاني به حدّي است که پزشکان معالج ضرورتي به انجام آن نمي بينند و قرباني در آخرين نفس ها، تحت شيمي درماني و پرتو درماني قرار مي گيرد.
کور سوئي از اميد در دلها سوسو مي زند. آيا اين هر دو مي توانند گرمي حيات را به جسم نيمه جان مادر، باز گردانند؟! علم مي گويد: باتوجه به شدّت آلودگي بدن به سلول هاي سرطاني، پاسخ منفي است، حتي در صورتي که بيمار
با دور بالاي داروهاي شيمي درماني تحت معالجه قرار گيرد. در اين ميان عارضه اصلي شيمي درماني، يعني از بين رفتن سلول هاي مغز قرمز استخوان به وسيله مغز استخوان مرتفع مي گردد.
پاسخ به درمان معمولا بيش از شش ماه به طول نمي انجامد و پس از اين مدّت، سرطان مجددا عود مي نمايد. به نظر مي رسد در اينجا از شيمي درماني و راديوتراپي تنها براي به تعويق انداختن زمان مرگ استفاده شده است، چرا که اکنون سلول هاي سرطاني با ورود به خون و مجاري لنفاوي همه بدن را به زير سيطره خود در آورده است و در هر صورت، مرگ به سراغ بيمار خواهد آمد و بهبودي چيزي در حد غير ممکن مي باشد.
ولي اکنون بعد از گذشت دو سال، او زنده است و با جسمي فارغ از هرگونه سرطان، در بين ما و شايد بهتر از ما، بر روي اين کره خاکي زيست مي کند. در بررسي هايي که در مورخ17/9/78 به عمل مي آيد، هيچگونه علائم و شواهدي، دال بر وجود سلول هاي سرطاني مشاهده نمي گردد. چه بسا انسان هايي که انتظار مرگ او را مي کشيدند، خود اکنون در زير خاک مدفون اند و اکنون حضور جسماني او بر روي زمين، همه آنهايي را که حيات را در فيزيولژي سلولي مي جويند به سخره مي گيرد و چراغي است براي همه آنهايي که در جستجوي خاموشي اند.
حافظ اين حالِ عجب با که توان گفت که ما
بلبلانيم که در موسم گل خاموشيم
همسر شفا يافته، مختصري از چگونگي وقوع معجزه را اين چنين نقل مي کند:
بعد از اينکه همسرم را در بيمارستان سيد الشهداء اصفهان مورد شيمي درماني و پرتودرماني قرار داديم، به تهران براي عمل رفتيم که توسط دکتر عباسيون و دکتر امير جمشيدي عمل جراحي انجام گرفت. بعد به اصفهان برگشتيم و عيالم را در خانه بستري کرديم، هيچگونه نتيجه اي از درمان هاي متعدد حاصل نکرديم و حتي ايشان قادر به کوچک ترين حرکت هم نبودند.
آن روزها، مصادف با ايام مبارک نيمه شعبان بود، شب تولد آقا امام زمان عليه السلام به حضرت متوسل شديم و شفاي ايشان را طلب کرديم. بنده آن شب، چند شاخه گلي به خانه بردم و بالاي سر همسرم گذاشتم. همان شب ايشان بعد از اينکه به آقا حجة بن الحسن عليه السلام متوسل مي شوند، در ضمن گريه هاي زياد، به خواب مي روند و وقتي از خواب بيدار مي شوند، مي فهمند که کسي دست راستش را به روبان سفيد شاخه گل بسته است و آقا امام زمان عليه السلام او را شفا داده است. بنده خودم بعد از
توسّلم، آقا را در خواب ديدم، حضرت به من فرمودند:
عيالت را به خانه بنده بياور
مجددا هفته بعد، حضرت را در عالم رؤيا زيارت کردم، به آقا عرض کردم: يا أبا صالح المهدي، عيالم هنوز به خاطر بيماري قندش دارو مصرف مي کند. حضرت فرمودند:
هر چيز خوراکي که به او مي دهيد، با نام من باشد
بحمداللّه با شفاعت منجي عالم بشريّت، همسرم مصرف کليه داروها را قطع کرد و کسي که نمي توانست حتي راه برود و همه دکترها از او قطع اميد کرده بودند، شفاي کامل پيدا نمود. در حال حاضر هم، کارهاي روزمره خود را انجام مي دهد و لطف آقا امام زمان عليه السلام شامل حال ايشان گرديد.
گمان نمي کنم که تو مرا براني از درت
کجا جواب رد دهي به مستجار مضطرت
گداي درگه توام تويي پناهگاه من
مبند اي عزيز جان به روي اين گدا درت
دکتر توانانيا در رابطه با شفاي خانم م.پ در فرم اظهار نظر پزشکي نوشته اند:
... باتوجه به همه شواهد و گزارش آزمايشگاه پاتولوژي و همچنين گزارش سي.تي.اسکن و شواهد ديگر، اين بيمار مسجّلا مبتلا به سرطان بدخيم بوده است و از نظر طبّي اگر ايشان تا اين لحظه 17/10/78 که اين جواب را به معاونت نگارش مي نمايم، زنده باشد، هيچ چيز جز معجزه کامل نمي تواند باشد