بازگشت

کرامت 02


موضوع کرامت: شفاي کامل روحي

منبع کرامت: دفتر ثبت کرامات و خاطرات مسجد مقدّس جمکران، شماره 107

مشخصات: برادر ا - م، چهل ساله، افسر جانباز نيروي انتظامي، ليسانس، ساکن قم

زمان کرامت: 10/4/76

مکان کرامت: مسجد مقدّس جمکران

تاريخ ثبت کرامت: 1378

اسناد و مدارک: چهار برگه استراحت پزشکي از طرف اداره کل بهداري ناجا، گزارشات بيماري از شوراي روانپزشکان ناجا و آزمايشان مختلف.

زير نظر پزشکان متخصص: مظاهري، جهاني، کيهاني، دلير، امامي، روح الهي، قاضي، واحد، عدل پرور، هاشمي، شجاع الدين، حياتي، دانشخواه، معدني پور، پيامي، توسل، حشناني.

اظهار نظر پزشکي:

معاينه شد و ايشان قادر به خدمت کامل مي باشند.

خلاصه کرامت به نقل از شفا يافته:

اينجانب مدت 92ماه سابقه در جبهه و مجروح بودن و موج گرفتگي در تاريخ 16/10/75براي معالجه به شوراي عالي ناجا مراجعه کردم و تشخيص دادند از نظر روحي افسردگي شديد دارم که در مدت درمان از خدمت معاف بودم که بعد از ردّ کردن پزشکان و مأيوس شدن از درمان به امام زمان عليه السلام متوسل شدم و در صحن مقدس مسجد جمکران خواب حضرت را ديدم که بعد از اين جريان و عنايت حضرت صاحب الزمان شفاي کامل پيدا کردم و به ادامه تحصيل و کار مشغول شدم.

شرح واقعه از زبان شفا يافته:

اينجانب سرگرد نيروي انتظامي و جانباز جنگ تحميلي مي باشم که مدّت 92ماه سابقه حضور در جبهه هاي حقّ عليه باطل دارم و بارها مجروح شدم، ولي سعادت شهادت را نيافتم. بر اثر جراحات و موج گرفتگي دوران جنگ، گاهي از نظر روحي دچار افسردگي مي شدم و حالت رواني پيدا مي کردم. در تاريخ16/10/75 طبق دستور اعضاء شورايعالي پزشکي اداره کل بهداري نيروي انتظامي به خاطر پسيکونوروز شديد (افسردگي شديد) و سابقه اسارت و PTD و مجروحيّت و شيميايي، مدّت چهار ماه به بنده استراحت پزشکي دادند. ولي پس از مدّت ها درمان و معالجه، پزشکان قم و شورايعالي تهران برايم عدم پاسخ به درمان تجويز نمودند و جوابم کردند.

با مأيوس شدن از همه جا، تنها پناه و دواي دردم را توسل به امام زمان عليه السلام ديدم و نذر کردم؛ دو ماه با پاي پياده از جاده قديم جمکران محضر مبارک آقا امام زمان عليه السلام برسم.

يک روز که طبق نذرم به مسجد آمده بودم، بعد از دعا و نماز و گريه و درخواست شفا از حضرت، در صحن مسجد خوابم برد، در

خواب ديدم در محلي هستم و سيدي که در بيداري او را مي شناختم در آنجا حضور دارد و بسيار مودب در کنار فرد ديکر نشسته بود، فهميدم آن بزرگوار از ايشان مقامشان بالاتر است، يک مرتبه آن آقا رو به من کرد و مرا به نام صدا زد و حالم را پرسيد و فرمودند:

سيد احمد چه مي خواهيد؟ و تکرار فرمودند: چي مي گي بابا؟

از آنجايي که آن سيد نزد آن آقا

مؤدب نشسته بودند، در عالم خواب فهميدم که ايشان آقا امام زمان عليه السلام است. با گريه و اشک و آه، دامن آقا را گرفتم و ماجراي ناراحتي هاي روحي و جسمي، سوزش و خارش داخل مغزم، گيجي و سر در گمي و پريشاني، حواس پرتي، موج گرفتگي منجر به يک نوع ديوانگي، و از خود بيخود شدن خود را، تعريف کردم و به شدّت گريه مي کردم و مي گفتم:

آقا مگر ما صاحب نداريم؟ پس چرا خوب نمي شوم و تمام دکترها جوابم کرده اند، حتي ديگر قادر به خدمت هم نمي باشم و اصلا پزشکان معالجم صلاح نمي دانند که من خدمت کنم، چون جنون آني به من دست مي دهد و به هيچ وجه نمي توانم حتي درس بخوانم، صداي سوت مي شنوم، نمي توانم بخوابم و آسايش ندارم.

آقا با ملاطفت خاصّي، دستي روي سرم کشيدند و گفتند:

آقا احمد خوب شدي، بابا برو سر کارت!

از خواب بيدار شدم، ديدم آنقدر گريه کرده ام که تمام صورتم و زمين خيس شده است. با همان حال به منزل برگشتم. مجددا همين صحنه را مفصّل تر در منزل خواب ديدم.

فرداي آن روز به بيمارستان مراجعه کردم، پزشکان معالجم پس از انجام انواع آزمايش ها نوشتند:

آقاي فلاني از نظر قلبي معاينه شد و معاينه و نوار قلب ايشان سالم است و قادر به خدمت کامل مي باشند.

همچنين شوراي روان پزشکان اعلام کردند:

نامبرده مورد معاينه مجدد قرار گرفت. نظريه شوراي مورخ 13/5/76 مبني بر انجام خدمت عادي، مورد تأييد است.

نتيجه آزمايشات باعث تعجّب تمام پزشکان شده بود و همه به من تبريک مي گفتند و با گريه مرا به خدمت تشويق و بدرقه نمودند. از آن تاريخ به بعد سخت مشغول کار هستم و ديگر هيچگونه احساس ناراحتي ندارم، بلکه تا کنون چندين دوره کامپيوتر و دروس ديگر را پشت سر گذاشته ام.



مهبط انبيا بود مسجد جمکران قم

معبد اوليا بود مسجد جمکران قم



بهر دواي دردها، خاصه گرفتن شفا

قبله گه دعا بود مسجد جمکران قم