آيا حضرت عيسي به زمين باز مي گردد؟
مطابق نصّ آيات قرآن و اناجيل، حضرت عيسي عليه السلام به آسمان ها رفت و در پايان تاريخ به زمين باز مي گردد.
در انجيل يوحنّا مي خوانيم: «از من شنيديد که به شما گفتم: من مي روم و دوباره به سوي شما باز مي گردم». [1] .
در قرآن نيز به نزول حضرت عيسي عليه السلام اشاره شده است:
1 - خداوند متعال مي فرمايد: وَيُکَلِّمُ النّاسَ فِي المَهْدِ وَکَهْلاً؛ [2] «و او [عيسي] در گهواره و هنگام پيري با مردم سخن مي گويد.»
مي دانيم که حضرت عيسي عليه السلام هنگام سي سالگي به آسمان ها رفت، پس مقصود به پيري همان زمان نزول او از آسمان در آخر الزمان است.
2 - و نيز خداوند مي فرمايد: وَإِنْ مِنْ أَهْلِ الکِتابِ إِلّا لَيُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ وَيَوْمَ القِيامَةِ يَکُونُ عَلَيْهِمْ شَهِيداً؛ [3] «و هيچ يک از اهل کتاب نيست مگر اينکه پيش از مرگش به او [مسيح] ايمان مي آورد و روز قيامت بر آنها گواه خواهد بود.»
ضمير در «به» و «موته» به حضرت عيسي عليه السلام باز مي گردد. از اين آيه به خوبي استفاده مي شود که حضرت عيسي در آخرالزمان از آسمان نزول کرده و مردم به او ايمان خواهند آورد. [4] .
3. و نيز مي فرمايد: وَإِنَّهُ لَعِلْمٌ لِلسّاعَةِ فَلا تَمْتَرُنَّ بِها؛ [5] «و همانا عيسي نشانه روشني براي قيامت است پس در آن شک نداشته باشيد.» [6] .
و نيز روايات شيعه و سنّي به نزول حضرت عيسي اشاره کرده است:
بخاري به سند خود از رسول خداصلي الله عليه وآله نقل کرده که فرمود: «کيف انتم إذا نزل ابن مريم فيکم وامامکم منکم» ؛ [7] «شما را چه مي شود هنگامي که فرزند مريم در ميان شما فرود آمده در حالي که امام شما از بين شماست.»
شيخ صدوق رحمه الله به سندش از محمّد بن مسلم ثقفي نقل کرده که از امام باقرعليه السلام شنيدم که مي فرمود: «القآئم منّا منصور بالرعب... وينزل روح اللَّه عيسي بن مريم، فيصلّي خلفه» ؛ [8] «قائم از ماست که با رعب و وحشت [که در قلوب مردم مي افتد] ياري خواهد شد... و روح اللَّه عيسي بن مريم فرود آمده و پشت سر او به نماز خواهد ايستاد.»
پاورقي
[1] کتاب مقدس، عهد جديد، انجيل يوحنّا، ص 339، رقم 30-28.
[2] سوره آل عمران، آيه 46.
[3] سوره نساء، آيه 159.
[4] ر.ک: صحيح بخاري، ج 4، ص 143؛ درالمنثور، ج 2، ص 241؛ و....
[5] سوره زخرف، آيه 61.
[6] جامع البيان، ج 25، ص 115؛ البحر المحيط، ج 9، ص 386.
[7] صحيح بخاري، ج 4، ص 143.
[8] کمال الدين، ص 331، ح 16.