بازگشت

آيا الزام ها و ضرورت هاي اجتماعي جامعه را به زندگي آميخته با


مقصود از «الزام اجتماعي» آن است که وضع زندگي اجتماعي بشر به چنان مرحله اي برسد که احساس نياز به مطلبي کند و آن را به عنوان يک ضرورت بپذيرد. ولي مهم آن است که يک نياز واقعي جامعه آن قدر آشکار گردد که ضرورت بودنش را همه يا حدّاقل متفکّران و رهبران جامعه بپذيرند، و اين در درجه اوّل، بستگي به بالا رفتن سطح آگاهي و شعور اجتماعي مردم دارد، و سپس با آشکار شدن نتايج نامطلوب وضع موجود جامعه و عدم امکان ادامه راه، ارتباط پيدا مي کند.

شايد بسياري از مردم در قرون 17 و 18 با مشاهده پيشرفت هاي چشمگير صنعتي، ترسيمي که از قرن بيستم داشتند، ترسيم يک بهشت برين بود، ولي باور نمي کردند که انسان صنعتي و ماشيني، زندگي مرفه تري نخواهد داشت، بلکه پا به پاي پيشرفت تکنولوژي، نابساماني هاي تازه و مشکلات جديدتري پديد خواهد آمد. عفريت جنگ هاي جهاني سايه وحشتناک خود را بر کانون هاي ماشين و صنعت خواهند افکند. تازه مي فهمند که چقدر زندگي آنها خطرناک شده است. کم کم مي فهمند براي حفظ وضع موجود و پيروزي هاي بزرگ صنعتي و تمدّن، مقررات گذشته هرگز کافي نيستند، و بايد تن به مقررات تازه اي داد.

زماني فرا مي رسد که وجود حکومت واحد جهاني براي پايان دادن به مسابقه کمرشکن تسليحاتي و پايان دادن به کشمکش هاي روز افزون قدرت هاي بزرگ و کنار زدن دنيا از لب پرتگاه جنگ، به عنوان يک ضرورت و واقعيت اجتناب ناپذير احساس مي گردد که بايد سرانجام اين مرزهاي ساختگي و دردسرساز برچيده شود و همه مردم جهان زير يک پرچم و با يک قانون زندگي کنند.

بنابر قانون «الزام اجتماعي» عامل مؤثر ديگري وجود دارد که با کاربرد نيرومند خود، مردم جهان را خواه نا خواه به سوي يک زندگي آميخته با صلح و عدالت پيش مي برد و پايه هاي يک حکومت جهاني را براساس طرح تازه اي مستحکم مي سازد.