آيا حضرت مهدي بعد از ظهور مسجد الحرام و مسجد النبي را تغيير
کليني و مفيد با سند خود از ابوبصير و او نيز از امام صادق عليه السلام نقل کرده که فرمود: «إنّ القائم عليه السلام إذا قام ردّ البيت الحرام إلي أساسه ومسجد الرسول إلي أساسه...» ؛ [1] «هنگامي که قائم قيام کند مسجد الحرام را به اساس خود باز مي گرداند و نيز مسجد نبوي را به اساس خود باز مي گرداند...».
پاسخ:
1 - شيخ مفيد اين روايت را مرسلاً از ابي بصير نقل کرده و کليني نيز با اين سند آن را نقل نموده است: «احمد بن محمّد، عمّن حدّثه، عن محمّد بن الحسين، عن وهيب بن حفص، عن ابي بصير...» و معلوم است که سند ارسال دارد؛ زيرا راوي از محمّد بن حسين مشخص نيست.
شيخ طوسي رحمه الله نيز در کتاب «الغيبة» [2] حديث فوق را نقل کرده ولي در سند آن علي بن ابي حمزه بطائني است که از سردمداران واقفي ها و از دشمنان امام رضاعليه السلام به حساب مي آيد. نتيجه اينکه: اين روايت هيچ سند معتبري ندارد، که قابل احتجاج باشد.
2 - حضرت مهدي عليه السلام کسي است که مورد اعتماد شيعه و اهل سنّت است، و شيعه علاوه بر اعتماد، او را معصوم نيز مي داند. او کسي است که مطابق روايات فريقين سيره اي پسنديده دارد و بعد از ظهورش زمين را پر از عدل و داد خواهد کرد. کسي که چنين اوصافي دارد هرگز شک و ترديدي در عملکرد او نخواهد شد، در صورتي که مسجد الحرام و مسجد النبي را براي مصالحي خراب کرده و به اساس آن بازگرداند.
3 - بر فرض صحت روايت ممکن است که توجيه آن اين باشد: از آنجا که برخي از نواحي اين دو مسجد به توسط سلاطين جور به جهت ريا و ديگر اهداف و يا با مال حرام و غصبي ساخته شده است، براي آنکه آثار ظالمين باقي نماند آنها را خراب مي کند و به جاي اصلي آن باز مي گرداند.
4 - مطابق روايت صحيح مسلم، پيامبرصلي الله عليه وآله قصد داشت که کعبه را خراب کرده و از نو بنا کند، ولي به جهت آنکه مردم تازه مسلمان بودند از اين کار صرف نظر کرد.
مسلم در صحيح خود از عبداللَّه بن زبير از عايشه نقل کرده که رسول خداصلي الله عليه وآله فرمود: «يا عائشة! لولا أنّ قومک حديثو عهد بشرکٍ لهدمتُ الکعبة فالزقتها بالأرض، وجعلت لها بابين: باباً شرقياً وباباً غربياً وزدت فيها ستّة أذرع من الحجر، فإنّ قريشاً اقتصرتها حيث بنت الکعبة». [3] حديث ديگري نيز مسلم در همين باب نقل کرده است، که برخي از سلاطين کعبه را خراب کرده، و دوباره بازسازي کردند. [4] .
پاورقي
[1] کافي، ج 4، ص543؛ الارشاد، ص 364.
[2] الغيبة، ص 282.
[3] صحيح مسلم، ج 4، ص 98.
[4] همان.