بازگشت

آيا عدالت خواهي فطري است؟


در بين صاحب نظران بحث است که آيا ميل به عدالت با قطع نظر از منافع شخصي انسان، فطري است و در نهاد انسان وجود دارد يا خير؟

اسلام معتقد است که در نهاد بشر عدالت خواهي وجود دارد، گرچه منافعش را نيز تأمين نکند. اگر بشر خوب تربيت شود به جايي مي رسد که خودش واقعاً عدالت خواه مي شود. براي اثبات اين مطلب مي توانيم مواردي را عرضه کنيم که افرادي عادل و عدالت خواه بوده اند در حالي که منافعشان هم ايجاب نمي کرده است ولي عدالت، ايده و هدف و آرزويشان بوده است، بلکه عدالت را در حدّ يک محبوب دوست داشته اند و خودشان را فداي راه عدالت کرده اند.

در مقابل، اکثر فيلسوفان اروپا معتقدند که در نهاد بشر چنين قوه و نيرويي اساساً وجود ندارد، و همين فکر است که دنيا را به آتش جنگ سوق داده و مي دهد. آنان معتقدند که عدالت اختراع مردان زبون است؛ زيرا مردان ضعيف و زبون وقتي در مقابل افراد قوي قرار گرفتند چون زور نداشتند با آنها مبارز کنند کلمه عدالت را اختراع کردند که عدالت خوب است و انسان بايد عادل باشد. و دليلش هم اين است که همين شخص طرفدار عدالت اگر خودش زورمند شود همان کاري را خواهد کرد که آن زورمند سابق مي کرد.

«نيچه»، فيلسوف معروف آلماني مي نويسد: «چقدر زياد اتفاق افتاده که من خنديده ام وقتي ديده ام ضُعفا دم از عدالت و عدالت خواهي مي زنند. نگاه مي کنم مي بينم اينها که مي گويند عدالت، چون چنگال ندارند. مي گويم: اي بيچاره! تو اگر چنگال مي داشتي هرگز چنين حرفي را نمي زدي».

اين گروه خود نيز بر دو دسته اند: يک دسته مي گويد: عدالت را به عنوان يک آرزو نبايد به دنبالش رفت، بلکه بايد به دنبال قوت و نيرو رفت. و گروهي ديگر معتقدند که به دنبال عدالت بايد رفت از آن جهت که منافع فرد در آن است نه از جهت مطلوبيت ذاتي آن. برتراند راسل فکرش چنين است.

ولي از همه اين اقوال که بگذريم هنگامي که به فطرت خود باز مي گرديم درمي يابيم که موضوع عدالت خواهي از امور فطري بشر است.

فطري بودن عدالت خواهي را از چند راه مي توان به اثبات رسانيد:

1 - درون کاوي و مطالعه حالات رواني؛ زيرا گرايش هاي فطري از نهاد روح و جان انسان سرچشمه گرفته و از پديده هاي رواني اوست.

2 - رجوع به آراي روان شناسان که به فعاليت هاي رواني و رفتارهايي که نمودار آنها است مي پردازد.