بازگشت

برهان لطف چگونه بر وجود امام زمان دلالت دارد؟


در تقرير برهان لطف بر وجود امام زمان عليه السلام ابتدا به مقدماتي اشاره مي کنيم:

1 - به يک جهت لطف به دو قسم تقسيم مي شود:

الف. لطف محصّل: لطفي که با آن، مکلّف به اختيار خويش طاعت را بر مي گزيند.

ب. لطف مقرّب: لطفي که مکلف با آن، به انجام واجبات نزديک تر و از ارتکاب محرمات دور مي شود.

2 - متکلمان عدليّه اعم از اماميه و معتزله، لطف را بر خداوند واجب مي دانند، زيرا او بندگان خود را عبث و بيهوده نيافريده است، لذا هر چه را که در رسيدن آنها به هدف مؤثّر است بايد انجام دهد که از آن جمله لطف است.

قاعده لطف مقرّب ايجاب مي کند که در ميان جامعه امامي باشد که محور حقّ بوده و جامعه را از خطاي مطلق باز دارد. از همين رو است که مي گوييم: اجماع حجّت است. قاعده لطف اقتضا مي کند که رئيسي در ميان مردم باشد، رئيسي که نمي تواند نسبت به جامعه بي تفاوت باشد، تا اگر همه جامعه به بيراهه رفتند آنها را هدايت کند و نگذارد که امت، اجتماع بر باطل کنند.

صفّار به سند خود از امام صادق عليه السلام نقل کرده که فرمود: «إنّ اللَّه جلّ وعزّ أجلّ وأعظم من أن يترک الأرض بغير إمام» ؛ [1] «همانا خداوند عزّوجلّ جليل تر و عظيم تر از آن است که زمين را بدون امام رها کند.»

الطاف وجود امام غايب

1 - حراست از دين خداوند در سطح کلّي؛

مرحوم شريف العلماء مي فرمايد: «به طور حتم وجود امام در زمان غيبت لطف است، و از جمله لطف آن حفظ شريعت و نفي اتفاق بر باطل و ارشاد مردم به حق است». [2] .

2 - تربيت نفوس مستعد؛

برخلاف تصور برخي که گمان کرده اند رابطه امام با مردم در زمان غيبت به طور کلّي قطع مي شود، ولي حق اين است که اين چنين نيست بلکه مطابق برخي روايات گروهي از افراد قابل و نفوس مستعدّ از نور وجود آن حضرت بهره مند مي شوند.

3 - وجود امام، سبب بقاي مذهب؛

جامعه شناسان و روانکاوان معتقدند که اعتقاد به وجود امام و رهبر هر چند غايب مي تواند اثر عميقي در جوامع ديني و غير ديني داشته باشد. در جنگ احد براي تضعيف روحيه مردم شايعه قتل پيامبر را منتشر کردند.

4 - تأثير وجود الگو در پيشرفت بشر؛

از امتيازات اساسي اديان الهي آن است که اگر بشارت به امري مي دهند در ابتدا براي آن الگويي معرفي مي کنند تا مردم با توجه به او، خود را به کمال مطلق نزديک کنند و مي دانيم که بهترين الگو، امام و مقتداي کامل و زنده است.


پاورقي

[1] بصائر الدرجات، ص 485، باب 10، ح 3.

[2] کشف القناع، ص 148.