بازگشت

ولايت به چه معنايي است؟


ولايت در لغت به معناي قرب و نزديکي است.

فيومي مي گويد: «وَلْي مثل فَلْس به معناي قرب و نزديکي است». [1] .

در اقرب الموارد آمده است: «وَلْي عبارت است از قرار گرفتن فرد يا شئ دوم به دنبال فرد يا شئ اول بدون فاصله...». [2] .

راغب اصفهاني مي گويد: «ولاء و توالي به معناي آن است که دو چيز و يا بيشتر طوري کنار هم قرار گيرند که بين آن دو، غير از خود آنها چيز ديگري فاصله نبوده باشد». [3] .

با توجّه به حالات اوليه انسان در کاربرد الفاظ و اينکه معمولاً کلمات را در آغاز براي بيان معاني مربوط به محسوسات به کار مي برد، مي توان گفت:

واژه « ولايت» در آغاز براي قرب و نزديکي خاص در محسوسات «قرب حسي» به کار رفته است، آن گاه براي قرب معنوي استعاره آورده شده است. بر اين اساس، هر گاه اين واژه در امور معنوي به کار مي رود بر نوعي از نسبت قرابت دلالت مي کند و لازمه آن اين است که وليّ نسبت به آنچه بر آن دلالت دارد داراي حقّي است که ديگري ندارد و مي تواند تصرّفاتي را بنمايد که ديگري جز به اذن او نمي تواند. مثلاً وليّ ميّت مي تواند در اموال او تصرف کند. اين ولايت او ناشي از حق وراثت است. کسي که بر صغير ولايت دارد حق تصرف در امور وي را دارد، و کسي که ولايت نصرت دارد مي تواند در امور منصور «آن کسي که نصرتش را عهده دار است» تصرف کند. خداوند ولي امر بندگان خويش است يعني امور دنيوي و اخروي آنها را تدبير مي کند و او وليّ مؤمنان است، يعني بر آنها ولايت خاص دارد.

بنابراين، حاصل معناي ولايت در همه موارد استعمال آن، گونه اي از قرابت است که منشأ تصرف و مالک بودن تدبير است. [4] .

به عبارت ديگر: ولايت، نوعي اقتراب و نزديکي به چيزي است، به گونه اي که موانع و حجاب ها از ميان برداشته مي شود. [5] .

حال اگر کسي با رياضت هاي نفساني و قابليّت هايي که براي خود ايجاد کرده، و از طرفي ديگر مورد عنايات و الطاف الهي قرار گرفته و به مقام قرب تامّ الهي نايل شود، اين چنين شخصي از جانب خداوند بر مردم ولايت دارد، ولايتي که لازمه آن اين است که ولي نسبت به آنچه بر آن دلالت دارد، داراي حقّي است که ديگري ندارد و او مي تواند تصرّفاتي بنمايد که ديگري جز به اذن او نمي تواند. و همه اينها به اذن و اراده و مشيّت خداوند است.


پاورقي

[1] مصباح المنير، ماده ولي.

[2] اقرب الموارد، ماده ولي.

[3] مفردات راغب، ص 523.

[4] الميزان، ج 6، ص 12.

[5] الميزان، ج 5، ص 368.