بازگشت

دو بيتي ها






مقدر کن خدايا انس و جان را

ظهور مهدي (عج) صاحب زمان را



رسان امشب بداد خلق عالم

يگانه منجي خلق جهان را



بدم در جان، دم رحمانيت را

عيان کن چهره ي پنهانيت را



بلب جانم رسيد از حسرت تو

نشانم ده رخ نورانيت را



مردم و آخر نديدم روي نيکوي ترا

گوش من نشنيد جانا صوت دلجوي ترا



سرمه اي با دست خود بر هر دو چشمانم بکش

نور تا گيرد دو چشمم بنگرم روي ترا



جان ما آمده از هجر تو بر لب بازآ

روز ما بين که بود تيره تر از شب بازآ



اي اميد دل صديقه کبري (س) عجل

وي زداينده ي غم از دل زينب (س) بازآ



بيمار گشته است قلوب از عيوب ما

دانيم گشته سد دعاها ذنوب ما



يا غافرالذنوب گناهان ما ببخش

وانگه رسان ظهور طبيب قلوب ما





[ صفحه 96]





درد هجران شد بلاي جان ما

کي بپايان مي رسد هجران ما



گر گناه ما جلوگير دعاست

عفو کن يا ذوالکرم عصيان ما



اي واسطه ي بنده و خلاق بيا

وي روشني ديده ي عشاق بيا



سر رشته ي صبر شد برون از کف ما

شد طاقت ما ز هجر تو طاق بيا



کليد قفل مهمات انس و جان فرج است

اميد و غايت آمال شيعيان فرج است



جهانيان همه در بحر ظلم غوطه ورند

يگانه راه نجات جهانيان فرج است



حاجت قاطبه ي شيعه خدايا فرج است

داروي درد دل غمزده ي ما فرج است



دل زهراي (س) ستمديده غمين است هنوز

عامل دلخوشي حضرت زهرا (س) فرج است



از ياد تو قلب شيعيان مسرور است

و ز نور تو بزم عاشقان پر نور است



آنکس که ولايت ترا دارا نيست

در نزد خداي لم يزل منفور است



دواي درد ما تنها ظهور است

ظهوري کاندر آن فيض حضور است





[ صفحه 97]





هر آنکس کو بود غافل ز يادش

دو چشم باطنش و الله کور است



مرا روز وصالش روز عيد است

به زنجير غمش جانم بقيد است



سخن کوتاه کن از زيد و از عمرو

چکاري مر مرا با عمرو و زيد است



گل گلزار هستي دلبر ماست

همان دلبر که او تاج سر ماست



دريغا چشم ما او را نبيند

اگر چه دائما اندر بر ماست



اگر کعبه مطاف خاکيان است

و يا گر قبله ي افلاکيان است



طواف کعبه و سنگ سياهش

بگرد مهدي (عج) صاحب زمانست



خوشا چشمي که بيند روي ماهت

خوشا جاني که گردد خاک راهت



روا باشد دهد جان عاشق تو

اگر افتد بروي او نگاهت



گمان کردم که دين صوم و صلوتست

جهاد و خمس و حج است و زکوة است



ولي بشنيدم از روشن ضميري

که مهر دوست، اسباب نجاتست





[ صفحه 98]





قلوب ما همه ظرف ولايت مهدي (عج) است

سپاس و شکر که اينهم عنايت مهدي (عج) است



سخن بغير جنابش ز کس نمي گويم

مدام ذکر دل ما حکايت مهدي (عج) است



عاقل نبود هر آنکه مجنون تو نيست

مجنون نبود هر آنکه مفتون تو نيست



مومن نبود کسيکه نشناخت ترا

شاکر نبود کسي که ممنون تو نيست



مرا غير از تو اميدي بکس نيست

چرا؟ چون غير تو کس دادرس نيست



خدا را ايکه مردم در فراقت

دگر آيا زمان هجر بس نيست؟



عزيز فاطمه (س) جانم فداي قلب مغمومت

فداي آن جمال پشت ابر غيب، مکتومت



عزاي جد تو بر پاست دعوت مي کنيم از تو

بيا در مجلس اهل عزاي جد مظلومت



هر آنکس کار با مولا ندارد

يقينا بهره از معني ندارد



بغير از آتش سوزان دوزخ

مقامي روز وانفسا ندارد



دلم با ياد او آرام گيرد

بنامش کار ما انجام گيرد





[ صفحه 99]





دو چشمان من مفتون مهجور

خداوندا کي از او کام گيرد؟



خوشا آنکس که مهدي (عج) يار او شد

رفيق مشفق و غمخوار او شد



اگر صدها گره افتد بکارش

بدست او فرج در کار او شد



چرا دوري ز تو تقدير ما شد

غم هجران گريبانگير ما شد



تو غائب نيستي مهجور مائيم

دريغا علتش تقصير ما شد



مهر تو بر قلوب ما حک شد

واي بر آنکه از تو منفک شد



هست کافر اگر در اوصافت

هر که وارد به قلب او شک شد



خوشا آنانکه با دلبر قرينند

مداوم با جنابش همنشينند



بهر سو ديده ي خود را گشايند

بغير از صورت ماهش نبينند



خوشا آنانکه محو روي يارند

جز او با ديگري کاري ندارند



بپاي يار هر دم از سر صدق

هزاران مرتبه جان ميسپارند





[ صفحه 100]





خوشا آندل که شد منزلگه يار

برون افکنده از خود مهر اغيار



براي رستگاري روز محشر

بود ميزان، ولاي آل اطهار (ع)



مقدم مسعود نور ديده ي زهرا (س) مبارک

بر تمام دوستان عترت طاها مبارک



بر تو يابن العسکري (عج) اي قائم آل محمد (ص)

عيد ميلاد «حسين (ع) بن علي (ع)» بادا مبارک [1] .



خلق عالم ز سما تا به سمک

زادمي و پري و جن و ملک



همگي از دل و جان مي گويند

عجل الله تعالي فرجک



بود ياد تو ما را قوت دل

منور شد زيادت ساحت دل



بهر اندازه دل مهر تو دارد

همان اندازه باشد قيمت دل



تا نگردد دوره ي غيبت تمام

قلب آل الله نگيرد التيام



بار الها جان ما آمد بلب

کي کند مولاي ما مهدي (عج) قيام





[ صفحه 101]





من ريزه خور سفره ي احسان تو هستم

ناچيزتر از خار گلستان تو هستم



من نوکر تو نيستم اي سرور خوبان

بل خاک کف پاي محبان تو هستم



اگر کوچک بود ظرف وجودم

نمي ارزد پشيزي هست و بودم



خدا را شکر کز احسان و لطفش

عجين شد با ولايش تار و پودم



منکه مي دانم لياقت بهر ديدارت ندارم

قابليت بهر ره بردن بدربارت ندارم



حلقه وار اين سرا گر کوبم بدرب آستانت

من ترا مي خواهم از تو کار با کارت ندارم



من از حق بهر ديدار نگارم

هميشه قابليت خواستارم



زهي اقبال سعدم گر بدانم

که از لطفش قبولم کرده يارم



نمي داند کسي اوصاف يارم

همه عالم بود اضياف يارم



چسان شکر خدا بايد، که باشد

هميشه شاملم الطاف يارم



اگر روزي مرا از خود براني

چه خاکي بر سرم بايد بريزم





[ صفحه 102]





بجاي اشک، خون در زندگاني

ز چشمان ترم بايد بريزم



چون مهر تو ريشه کرده در جان و دلم

از گرمي نار هجر تو مشتعلم



گر نعمت ديدن توام دست دهد

از زشتي کرده هاي خود منفعلم



ببالين مي نهم سر بلکه در رؤيا ترا بينم

نبينم روي مردم را فقط تنها ترا بينم



اگر از بهر ديدارت تو از من رونما خواهي

بيفشانم سر و جان را بپايت تا ترا بينم



صد شکر که در پناه مهدي (عج) هستيم

از باده ي ناب عشق آنشه مستيم



هر کس به کسي سپرده دل اما ما

از روز ازل بحضرتش دل بستيم



تا پيرو اوامر خلاق سرمديم

با دست غيب در همه کاري مويديم



از کعبه قدر و منزلت ما فزونتر است

گر جبهه ساي درگه آل محمديم (ص)



اي منجي توده ي بشر مهدي (عج) جان

افتاده بشر بدام شر مهدي (عج) جان



تا کي سفرت بطول مي انجامد؟

برگرد دگر از اين سفر مهدي (عج) جان





[ صفحه 103]





از آتش ستيزه و از جور بي امان

شد تنگ زندگاني دنيا به انس و جان



ذرات کن فکان همه با هم ندا دهند

عجل علي ظهورک يا صاحب الزمان (عج)



يا رب نظر عنايتي بر ما کن

حکم فرج امام ما امضا کن



ما را که بجز جفا نکرديم باو

در زمره ي ياوران او احصا کن



ترسم بميرم از غم هجران تو يابن الحسن (عج)

در آرزوي ديدن دوران تو يابن الحسن (عج)



روزي اگر چشمان من افتد بروي ماه تو

اين نيمه جان را مي کنم قربان تو يابن الحسن (عج)



خدا را گوشه چشمي سوي ما کن

ترحم بر گداي بينوا کن



بلاي هجر ما را مبتلا کرد

عنايت کن ز ما دفع بلا کن



خدا را يک نگاهي سوي ما کن

ز چنگ نفس اماره رها کن



کرم کن مهديا (عج) در خدمت خود

نصيب و روزي ما کربلا کن



لطف کن دست من از دامن خود دور مکن

اينقدر ناز باين عاشق مهجور مکن





[ صفحه 104]





ميل دارم برکاب تو ملازم گردم

اشتهاي من دلسوخته را کور مکن



بغفلت عمر را طي مي کنم من

بهار عمر را دي مي کنم من



اگر يک جلوه بر قلبم نمائي

خيال معصيت کي مي کنم من؟



کشتي شکسته ايم نجات غريق کو؟

ناجي ما ز بحر مخوف و عميق کو؟



از غصه ي فراق رسيده است جان بلب

يا رب شريک غصه و يار شفيق کو؟



رافع عسر و حرج مي رسد انشاء الله

يعني آن ختم حجج مي رسد انشاء الله



مژده بر منتظر مهدي (عج) زهرا (س) بدهيد

عنقريب عصر فرج مي رسد انشاء الله



ما عاشق بيقرار ياريم همه

بر درد فراق او دچاريم همه



از پاي بجان او نخواهيم نشست

تا سر بقدومش بسپاريم همه



بيا اي صاحب عصر و زمانه

قدم کن رنجه و بر چشم ما نه



سر ما گوي چوگان تو اي دوست

دل ما تير عشقت را نشانه





[ صفحه 105]





خدايا مردم از هجران مهدي (عج)

نديدم چهره ي تابان مهدي (عج)



چنانم کن که بنمائي حسابم

مرا در زمره ي اعوان مهدي (عج)



تا بکي بار فراق تو کشيدن مهدي (عج)؟

نام تو بردن و روي تو نديدن مهدي (عج)؟



ميزند دشمن تو طعنه بما منتظران

تا کي از دشمن تو طعنه شنيدن مهدي (عج)؟



تو که در عالم ايجاد گل سرسبدي

حجت بالغه ي خالق فرد صمدي



خود تو کشتي نجاتي و در اين بحر فتن

غرق گرداب بلائيم خدا را مددي



اگر خواهي که با مهدي نشيني

گلي از خرمن وصلش بچيني



اگر مصداق «... قبل ان تموتوا»

شوي قطعا جمالش را ببيني



تا بکي دوري از حضرت مهدي (ع) يا رب

رحمتي تا که رسم خدمت مهدي (ع) يا رب



تا که خشنود کني فاطمه ي غمگين را

بگذر از ما بقي غيبت مهدي (ع) يا رب





[ صفحه 106]





امروز غريب آل احمد (ص) مهدي (عج) است

يکتا گل بوستان سرمد مهدي (عج) است



ويرانگر مسلک و مرام باطل

احيا کن آئين محمد (ص) مهدي (عج) است



افسوس که از امام خود دور شديم

از بهر زيارت رخش کور شديم



ايراد بديگري نبايد بگيريم

از زشتي فعل خويش مهجور شديم



يا رب ظهور مهدي ما عنقريب کن

بيرون دگر ز قلب جنابش شکيب کن



تقدير ما اگر نبود درک عهد و وصل

توفيق ديدن رخ ماهش نصيب کن



فداي صورت زيباي مهدي (ع)

بقربان قد رعناي مهدي (ع)



سر و جان و تمام هستي من

فداي خاک زير پاي مهدي (ع)




پاورقي

[1] براي حضرت اميرالمومنين عليه السلام بجاي «نور ديده» «کفو حضرت» و بجاي «حسين بن علي»، «اميرالمومنين» مي آيد.