بازگشت

نگار مه جبين






بر مشام جان رسد بوي نگار مه جبين

خوشتر از خلد برين



مي دهد پيک الهي مژده بر اهل يقين

کاي گروه متقين



حضرت عيسي (ع) بيايد زاسمان چهارمين

همره روح الامين



بهر استقبال مهدي (عج) چاره ساز مرسلين

دلنواز مومنين



عنقريب اين دوره ي غيبت بپايان مي رسد

جان جانان مي رسد



در تن بيروح ما از نفخه اش جان مي رسد

فيض رحمان مي رسد



حجت ذات خدا موعود قرآن مي رسد

سر ايمان مي رسد



مي شود ظاهر بامر ذات خلاق مبين

وجه رب العالمين



دارم اميد اين جهان روزي گلستان مي شود

نورباران مي شود



شام تار ما همه صبح درخشان مي شود

روز تابان مي شود



کاخ ظلم از بيخ و بن يکباره ويران مي شود

زامر يزدان مي شود



دست حق آيد بامر حق برون زآستين

تا کند احياي دين



سيدي يابن الحسن (عج) اي يادگار مصطفي (ص)

زاده ي شير خدا (ع)



نور چشم حضرت صديقه ي خير النساء (س)

دادخواه مجتبي (ع)



کي بگيري انتقام خون شاه کربلا(ع)؟

از گروه اشقيا



کي براندازي بساط کفر و شرک مشرکين

يا مذل الکافرين



ايکه از يمن تو روزي مي رسد بر خاص و عام

رهبر کل انام



صبر ما ديگر شده از دوري رويت تمام

اي امام ابن الامام (ع)



کي نمائي تيغ آتشبار بيرون از نيام

گيري از خصم انتقام



شاد گردد چون بگيري داد او از ظالمين

بنت خير المرسلين (س)



ايکه باشد دلنوازي از ضعيفان کار تو

باشد الله يار تو





[ صفحه 76]





«ملتجي» مي خواهد از تو رخصت ديدار تو

بنگرد رخسار تو



دارد اميد از تو آن عبد پريش زار تو

باشد از انصار تو



مهر تو صد شکر، با آب و گل او شد عجين

اي تو جان و روح دين





[ صفحه 77]