بازگشت

گنج نهان






دلم خون شد ز هجرانت بيا يکدم برم بنشين

اگر جائي ندارم در خورت روي سرم بنشين



مريض درد هجران توام اي بهتر از جانم

عنايت کن بيا يکدم کنار بسترم بنشين



کنار حوض کوثر مي خرامي از تو مي خواهم

بيا يک لحظه هم روي دو چشمان ترم بنشين



کرم فرما تو اي گنج نهان خالق سرمد

بويران خانه ي دل جاي عرش داورم بنشين



تو که عرش آشيان هستي مگر کم مي شود از تو

بيا پيش من خاکي دمي اي سرورم بنشين



کنار بنده ي بي پا و سر اما ترا عاشق

بپاس حرمت آباء خود (ع) اي محترم بنشين



بنزد «ملتجي» گر چه تهيدست است از معني

براي ديدن رخسارت اي کان کرم بنشين





[ صفحه 75]