بازگشت

قلب سوزان






بلب جانم رسيد از فرط هجران تو مهدي (عج) جان

مداوم ديده جانست گريان تو مهدي (عج) جان



دل ما گشت کانون غم و اندوه ز آنروزي

که ما را ذات حق بنمود حيران تو مهدي (عج) جان



چراغ عمر را هر لحظه بينم رو به خاموشي

از آن ترسم نبينم روي تابان تو مهدي (عج) جان



تمناي همه ذرات عالم از خدا اين است

کند جاري خدا در ملک، فرمان تو مهدي (عج) جان



طفيل خلقت ذات تو شد مخلوق، جا دارد

خلايق جملگي گردند قربان تو مهدي (عج) جان



تو خوان نعمت بي انتهاي ذات سبحاني

خورد روزي خود مخلوق از خوان تو مهدي (عج) جان



مرا مهمان نمودي از کرم بر خوان احسانت

شود آيا ز تو محروم مهمان تو مهدي (عج) جان؟



ندارم قابليت تا فداي مقدمت گردم

شوم قربان خاک پاي اعوان تو مهدي (عج) جان



تو داغ اولياء و مادرت زهرا (س) بدل داري

بميرم از براي قلب سوزان تو مهدي (عج) جان



دل تو از براي شيعيانت سخت مي سوزد

فداي آن دل از غصه بريان تو مهدي (عج) جان



تو کي آئي که تا گردد ز جسم نحس عدوانت

جدا سرهايشان از تيغ بران تو مهدي (عج) جان



اگر اعمال ما افتد قبول ساحت قدست

شود الحق قبول ذات يزدان تو مهدي (عج) جان؟



عنايت کن نگهداري نما از «ملتجي» چندي

که تا دريابد آن مهجور، دوران تو مهدي (عج) جان





[ صفحه 66]