بازگشت

آرزوي لقا






چشم براه مانده آيا نور ديده ام

عمري است انتظار قدومت کشيده ام



شکر خدا که در دل من جا گرفته اي

به به اگر که جلوه نمائي بديده ام



هر شب عقايدم بتو ابراز مي کنم

دارم اميد صحه نهي بر عقيده ام



از آنچه خلق کرده خداوند لم يزل

مهر ترا بحق خدا برگزيده ام



هر شب بياد روي تو در بزم اهل انس

هستي تو خود گواه که با سر دويده ام



يکعمر آرزوي لقاي تو مي کنم

گر يک نظر کني بمرادم رسيده ام



پشتم دو تا شده است ز سنگيني دو بار

در زير بار جرمم و هجرت خميده ام



پر گشته نامه ي عملم از خطا و جرم

کن محو سيئات مرا از جريده ام



چون نام تست ورد زبانم علي الدوام

بس طعنه ها ز مردم نادان شنيده ام



عيد است بر من آن نفسي کز سواي تو

بينم بخود که قيد علايق بريده ام



ديوانه گشت «ملتجي» از شدت فراق

ديگر فراق بس بود اي نور ديده ام





[ صفحه 56]