بازگشت

تمناي لقا






جز در خانه ي تو در نزنم جاي دگر

نروم از سر کوي تو به ماواي دگر



خخاک عالم بسرم گر طلبم در همه عمر

از خدا غير لقاي تو تمناي دگر



منکه بيمار غم هجر توام مي دانم

جز وصال تو مرا نيست مداواي دگر



چشم محروم ز ديدار رخت، بينا نيست

چه شود لطف کني ديده ي بيناي دگر



پيش ما بي تو بود دوزخ و جنت يکسان

بي وجود تو نيم طالب دنياي دگر



غير عرفان تو از ساحت قدس ازلي

عاشق دلشده را نيست تقاضاي دگر



بخت برگشته بود «ملتجي» ار بگزيند

جز تو يابن الحسن (عج) او سرور و مولاي دگر





[ صفحه 48]