بازگشت

جان انبيا






غم دل در فراق روي دلبر

زند بر قلب ما هر لحظه نشتر



ز درد هجر او بيمار گشتم

ملول از صحبت اغيار گشتم



دواي درد ما ديدار يار است

و گر نه دائم ايندل بيقرار است



خدا داند که هجرش خسته ام کرد

چو مرغ بال و پر بشکسته ام کرد



تو اي مهدي (عج) که جان انبيائي (ع)

تو که طاووس آل مصطفائي (ص)



تو که دست خدا در آستيني

چراغ محفل اهل يقيني



ترا اي قبله ي دلهاي محزون

قسم بر حق ذات حي بيچون



نباشد جز توام پشت و پناهي

نگاهي کن نگاهي کن نگاهي



نگاهي کن که سر تا پا فقيرم

فقير و مستمند و سر بزيرم



تو مولاي مني من بنده ي تو

وليکن بنده شرمنده تو



اگر چه از گل وصلت نچيدم

ترا از هر دو عالم برگزيدم



مراد از دين قرآنم توئي تو

توان و صبر و ايمانم توئي تو



انيس قلب ما شد انتظارت

شود افتد به جمع ما گذارت





[ صفحه 46]





نگاهي سوي ما دلخستگان کن

دل غمگين ما را شادمان کن



بيا جانا مرا حاجت روا کن

مرا از لطف با خود آشنا کن



تو الطاف خودت را شاملم کن

بکش دستي برويم کاملم کن



مبادا از درت دورم نمائي

مبادا در برويم ناگشائي



اگر چه کمترم از خاک راهت

پناهم ده تو در ظل پناهت



مراد «ملتجي» باشد لقايت

بيفشاند سر و جان را بپايت





[ صفحه 47]