بازگشت

طبيب دردمندان






هيچکس غير از تو نگشايد گره از کار ما

بهتر از هر کس تو آگاهي بحال زار ما



حال ما باشد وخيم و کارمان سر در گم است

رحم کن بر حال ما اصلاح فرما کار ما



اي طبيب دردمندان يک سراغ از ما بگير

تا شفا يابد دل غمديده و بيمار ما



عامل قرب بتو اخلاص باشد در عمل

سد بين ما و تو شد زشتي کردار ما



ما غريب و بينوا و دردمند و مضطرب

سرکشي از ما کني آيا تو اي دلدار ما؟



روز تار و تيره تر از شام يلدا تا بکي؟

کي بپايان مي رسد اين روزگار تار ما؟



دست غيبي تو يابن العسکري (عج) از آستين

کي برون آيد پي ياري و استنصار ما



سر کني بايد تو در زندان غيبت تا بکي؟

خون دل تا کي چکد از ديده ي خونبار ما؟



«ملتجي» داند چرا دلهاي ما تاريک شد

غفلت از ياد تو کرد آخر سيه طومار ما





[ صفحه 11]