بازگشت

خيمه دل






درد ما جز به ظهور تو مداوا نشود

تا نيائي گره از کار بشر وا نشود



کاخ ظلم و ستم افراشته سر تا بفلک

پس چرا خيمه ي عدل تو سرپا نشود؟



تا خداوند جهان اذن قيامت ندهد

پاک از لوث ستم صفحه ي دنيا نشود



دين و ايمان بشر وزر و وبالش گردد

اگر از جانب تو صحتش امضا نشود



هر که با فعل خود آزار دهد قلب ترا

مورد مغفرت خالق يکتا نشود



روز محشر که سرائر همه ظاهر گردد

در کف هر که بود خط تو رسوا نشود



رهرو وادي تقوي و فضيلت نبود

آنکه در زمره ي عشاق تو احصا نشود



نور تو جلوه اگر بر دل موسي (ع) نکند

شامل حضرت او آن يد بيضا نشود



تو اگر ياري عيساي پيمبر (ع) نکني

مرده احيا ز دم حضرت عيسي نشود



وعده ي روز ظهور تو که داده است خداي

دارم اميد که موکول بفردا نشود



تا تو اي منتظر از پرده نيائي بيرون

شادمان مادر تو حضرت زهرا (س) نشود



صله بر آنکه بدرگاه تو آورده پناه

دور از شان تو بينيم که اعطا نشود



«ملتجي» واي بحال تو و بخت بد تو

نظري گر بتو از جانب مولا نشود





[ صفحه 43]