بازگشت

رخصت ديدار






شادم از آنکه توئي مونس و غمخوار مرا

نبود غير تو با هيچکسي کار مرا



من بيمايه کجا قابل ديدار توام؟

تو مگر لطف کني رخصت ديدار مرا



روز و شب حسرت ديدار تو در دل دارم

ترسم آخر بکشد حسرت بسيار مرا



چه غم از طعنه ي اغيار من دلشده را

تا توئي در همه جا يار و مدد کار مرا



اي گل سر سبد حسن ز تو کم نشود

برهاني اگر از سرزنش خار مرا



تو بيک نظره کني اي ولي مطلق حق

مورد مغفرت خالق غفار مرا



«ملتجي» در همه احوال دعايش اينست

بده اي ديده ي حق ديده بيدار مرا





[ صفحه 10]