بازگشت

امام متوجه ما هست


سيد محمد عاملي فرزند عباس ساکن قريه جشيث از دهات جبل عامل بواسطه ستم فراواني که نسبت به او مي شداز وطنش با فقر زيادي که داشت فرار کرد.

همان روز که خارج شد به اندازه خوراک يک روز همراهش نبود بسيار ضعيف بود از هيچ کس درخواست نمي کرد مدتي به سياحت پرداخت



[ صفحه 256]



و در اين مدت عجائبي در خواب و بيداري مشاهده کرد بالاخره مجاور نجف اشرف گرديد و در صحن مقدس يکي از اطاقهاي فوقاني را براي خود انتخاب کرد.

بسيار به سختي مي گذرانيد هيچ کس از وضع او اطلاع نداشت پنج سال پس از روزي که از وطن خود خارج شد فوت گرديد. روزهاي عزاداري پيش من مي آمد بواسطه تنگدستي که داشت نمي توانست کتاب تهيه نمايد بيشتر اوقات از من عاريه مي گرفت گاهي خوراکش فقط چند دانه خرما بود و تمام دعاهاي رسيده از ائمه را مي خواند به طوري که دعائي نبود که مداومت بر خواندن آن نداشته باشد.

روزي تصميم گرفت صاحب خود را به حضور ولي عصر عرضه بدارد چهل روز مرتب صبح قبل از طلوع آفتاب حاجت خود را در نامه اي مي نوشت و از دروازه ي کوچکي که به طرف دريا مي رود به قدري که يک فرسخ يا بيشتر مي رفت به طوري که کسي او را مشاهده ننمايد نامه اش را داخل مشتي گل مي گذاشت و به يکي از نواب امام عليه السلام (همانطوري که معمول است) به امانت مي سپرد و در آب مي انداخت روز سي و هشتم که برگشت گفت خيلي ملول و اندوهگين بودم در حاليکه سرم را پايين انداخته مراجعت مي کردم ناگاه متوجه شدم يک نفر از پشت سر به من رسيد به همان زبان محلي ما گفت سيد محمد چه حاجت داري که سي و هشت يا سي و نه روز است به فلان محل مي روي و نامه ي خود را در آب مي اندازي خيال مي کني امامت از تو خبر ندارد.

تعجب کردم زيرا هيچ کس از کار من خبر نداشت و نه کسي مرا ديده بود و نه از جبل عامل کسي در نجف سکني داشت که من او را



[ صفحه 257]



نشناسم مخصوصا با لباس عربي و چفيه و عقال اين لباس در وطن ما مرسوم نبود.

به خاطرم گذشت که من به سعادت واقعي رسيده ام اين شخص بايد امام زمان و حجت خدا باشد شنيده بودم که دست امام زمان بسيار نرم است که کسي دست به آن نرمي ندارد با خود گفتم آزمايش مي کنم با او مصافحه خواهم کرد اگر همان طور بود مراسم ادب را به جاي خواهم آورد مصافحه نمودم ديدم دستش همان طور است يقين کردم به سعادت رسيده ام و رستگار شده ام سربلند نمودم تا دست مبارکش را ببوسم کسي را نديدم.

محدث نوري مي نويسد: در حال تأليف کتاب پدرش سيد عباس هنوز زنده است و او از پسر عموهاي دانشمند بزرگ سيد صدر الدين عاملي است که ساکن اصفهان است و شاگرد علامه طباطبائي بحرالعلوم بوده. [1] .

خورشيد پنهان



عمرم تمام گشت زهجران روي تو

ترسم شها به خاک برم آرزوي تو



آنگه که روي ماه تو از ديده شد نهان

عشاق را هميشه بود، ديده سوي تو



دامن پر از ستاره کنم شب ز اشک چشم

چون بنگرم به ماه و کنم ياد روي تو





[ صفحه 258]





گردش بباغ بهر تماشاي گل بود

گلهاي باغ را نبود رنگ و بوي تو



تا کي زهجر روي تو سوزيم همچو شمع

شبها بياد روي تو و گفتگوي تو



رحمي بحال شاهد از پا فتاده کن

تا کي بهر ديار کند جستجوي تو



حسين آستانه پرست


پاورقي

[1] جنة المأوي ص 265.