بازگشت

امام به تمام خواسته هاي دوستان توجه دارد


ابو محمد عيسي بن مهدي جوهري گفت در سال 268 عازم حج شده از وطن بيرون آمدم قصد مدينه کردم زيرا ثابت شده بود که امام زمان ظاهر گشته در بين راه بيمار شدم بعد از خارج شدن ازفيد دلم هوس ماهي و خرما کرد.

وقتي وارد مدينه شدم برادران ديني خود را ملاقات نمودم آنها نيز مژده دادند که حضرت صاحب در محلي بنام صابر آشکار شده



[ صفحه 144]



من به طرف صابر رفتم. به آن بيابان که رسيدم چند بز لاغر ديدم در اين موقع قصري در يک طرف بيابان نظرم را جلب نمود.

بزغاله ها داخل قصر شدند من در همانجا ايستادم و انتظار عاقبت کار را مي کشيدم نماز مغرب و عشا را خواندم و دعا و تضرع نمودم ناگاه بدر خادم امام حسن عسکري را ديدم که گفت: عيسي بن مهدي وارد شو.

از شنيدن اين حرف تکبير و تمجيد خدا را گفتم و بسيار سپاس الهي را بجا آوردم همين که وارد قصر شدم سفره غذائي گسترده ديدم. خادم به من دستور داد کنار سفره بنشينم، مرا پهلوي سفره نشانيد گفت: آقايت به تو دستور مي دهد هر چه دلت هوس کرده بود در موقع خارج شدن از فيد بخور.

با خود گفتم همين دليل مرا کافي است. اما چگونه غذا بخورم با اينکه مولايم را مشاهده ننموده ام صدائي شنيدم «تو غذايت را بخور مرا خواهي ديد.» سر سفره نشستم ناگاه چشمم به داخل سفره به ماهي برياني که هنوز گرم بود افتاد مقداري خرما شبيه خرماهاي خودمان و کنار خرما ظرف شيري قرار داشت.

با خود فکر کردم هنوز بهبودي کامل نيافته ام چگونه ماهي و خرما و شير بخورم صدائي شنيدم «عيسي در امر ما شک داري؟! تو بهتر از من مي داني برايت چه چيز مفيد است و چه زيان دارد» گريه ام گرفت و استغفار نمودم از همه آن غذاها خوردم هر وقت که دست از آن بر مي داشتم جاي دستم معلوم نبود.

لذيذترين غذائي بود که تاکنون در دنيا خورده بودم آنقدر



[ صفحه 145]



خوردم که خجالت کشيدم، صدا زد خجالت نکش عيسي اين غذاي بهشت است که دست آفريده اي آنرا درست نکرده باز شروع به خوردن کردم ولي سير نمي شدم گفتم مولاي من مرا بس است.

در اين موقع فرمود بيا پيش من، به اين انديشه شدم که با دست نشسته خدمت مولايم برسم؟! فرمود: اين غذائي که خوردي احتياج به شستن هم دارد؟ دست خود را بوئيدم از مشک و کافور خوشبوتر بود، نزديک به مولايم شدم ناگاه نوري چشمم را خيره کرد چنان حيران شدم که خيال کردم اختلال هواس پيدا نموده ام، فرمود: اگر تکذيب کنندگان نمي گفتند امام شما کجاست چه وقت متولد شده چه کسي او را ديده از طرف او چه خبري آمده به چه دليل معتقد به او هستيد و يا چه معجزه اي از او ديده ايد لزومي نداشت تو مرا ببيني.

اميرالمومنين عليه السلام را رها کردند با اينکه او را مي ديديدند و خدمتش مي رسيدند نزديک بود او را بکشند همچنين آباء گرامم را که تصديق نکردند و آنها را نسبت به سحر و جن گيري دادند تا حقيقت آشکار شد، عيسي با آنچه ديدي به دوستان ما اطلاع بده مبادا به دشمنان ما بگوئي که اين موقعيت را از دست خواهي داد.

عرض کردم آقا برايم دعا بفرمائيد که در صحبت شما ثابت قدم باشم فرمود اگر ثابت قدم نبودي مرا نمي ديدي برو به طرف مقصد خود از خدمت مولا مرخص شدم با حمد و سپاس فراوان. [1] .



[ صفحه 146]




پاورقي

[1] بحار الانوار ج 13 ص 123.