بازگشت

ابوجعفر محمد بن عثمان عمري


عبدالله بن جعفر گفت توقيعي [1] به ابو جعفر محمد بن عثمان درباره تسليت راجع به درگذشت پدرش با اين مضمون صادر گرديد: پدرت با خوشنامي زندگي کرد و با سعادت از دنيا رفت از اين مصيبت تو و ما افسرده شديم و از در گذشت او ناراحت گرديديم کمال سعادت او همين که فرزندي چون تو دارد، بدستور ما جانشين او هستي ما از وجود تو خرسنديم.

در توقيع ديگر مي فرمايد: خداوند فرزند عثمان بن سعيد را حفظ کند پيوسته در زمان پدرش مورد اعتماد بود خدا از او راضي باشد و او را خرسند نمايد و شاد کام گردد او از نظر ما جانشين پدرش مي باشد آنچه بگويد بدستور ما است و به فرمان ما عمل مي کند الخ. [2] .

محمد بن متيل گفت: ابو جعفر عمري مرا خواست و چند پارچه و کيسه اي محتوي مقداري پول به من سپرد گفت بايد هم اکنون بواسط بروي آنچه به تو دادم به اولين کسي که در موقع پياده شدن از اسب در واسط ملاقات مي کني بدهي من از اين ماموريت ناراحت شدم که مثل مرا براي چنين چيزي مي فرستد.

بواسط رفتم در موقع پياده شدن با اولين کسي که ملاقات نمودم از حسن بن محمد صيدلاني که وکيل حضرت در واسط بود سوال کردم



[ صفحه 125]



گفت من همان شخص هستم خود را معرفي نمودم مرا شناخت. سلام کرد و من پاسخ دادم و با هم معانقه کرديم گفتم ابو جعفر عمري به شما سلام مي رساند اين کيسه و پارچه ها را داده که به شما بدهم.

گفت: الحمدلله محمد بن عبيدالله حائري از دنيا رفت من بيرون شدم تا کفن او را فراهم نمايم. پارچه ها را ملاحظه نمود ديد آنچه لازم بوده فرستاده است و در کيسه اجرت حمالها و مزد قبر کن است جنازه او را تشييع نموديم پس از آن بازگشتم. [3] .

علي بن محمد احمد دلال قمي گفت روزي خدمت ابو جعفر محمد بن عثمان رسيدم تا سلامي عرض کنم ديدم لوحي در مقابل اوست و نقاش روي آن نقش مي بندد آياتي از قرآن و در اطرافش اسامي ائمه عليهم السلام را مي نويسد.

پرسيدم اين لوح چيست، فرمود براي قبرم تهيه مي کنم مرا روي آن خواهند گذاشت يا گفت مرا بر آن تکيه مي دهند. فرمود هر روز داخل قبر مي شوم و در آنجا يک جزء قرآن مي خوانم سپس بيرون مي آيم.

در خبر مي گويد گمانم علي بن احمد گفت که محمد بن عثمان دست مرا گرفت و قبر خود را نشانم داد، به من گفت در فلان روز از فلان ماه و سال من از دنيا خواهم رفت و در همين قبر دفن مي شوم. اين لوح با من خواهم بود وقتي از خدمتش مرخص شدم تاريخ فوت او را يادداشت کردم و پيوسته مراقب آن تاريخ بودم چيزي نگذشت که بيمار شد و بالاخره در همان روز از دنيا رفت و در همان محل دفن شد. [4] .



[ صفحه 126]




پاورقي

[1] نامه اي که پادشاهان و بزرگان مي نويسند توقيع مي گويند.

[2] منتخب الاثر ص 395.

[3] منتخب الاثر ص 396 نقل از خرايج.

[4] بحارالانوار ج 13 ص 95.