بازگشت

عثمان بن سعيد


احمد بن اسحق قمي گفت روزي خدمت امام علي النقي رسيده عرض کردم آقا من گاهي در اينجا هستم و گاهي نيستم و نمي توانم خدمت شما برسم تقاضا دارم بفرمائيد احتياجات خود را در امور ديني بوسيله چه کس رفع نمايم. فرمود ابو عمر عثمان بن سعيد مرد مورد اعتماد و اطمينان کامل من است هر چه او بگويد از طرف من گفته و آنچه نسبت به شما انجام داد مثل اين است که من انجام داده ام.

احمد بن اسحاق مي گويد پس از درگذشت امام علي النقي خدمت امام حسن عسکري رسيدم و همان تقاضائي را که از پدر بزرگوارش کرده بودم از ايشان نيز کردم فرمود ابو عمر مردي درست و مورد



[ صفحه 122]



اعتماد من است در زمان حيات من و هم پس از درگذشتم او در زمان پدرم نيز مورد اعتماد بوده هر چه بگويد از طرف من گفته و هر چه انجام دهد مثل اين است که من انجام داده ام. [1] .

شيخ طوسي در کتاب غيبت خود از عبدالله بن جعفر حميري نقل مي کند که گفت من و شيخ ابو عمر (نايب اول) پيش احمد بن اسحق قمي بوديم. احمد بن اسحق به من اشاره کرد راجع به حضرت ولي عصر از او بپرس.

من به عثمان بن سعيد گفتم آقا سوالي دارم گرچه هيچ شکي در اين مورد ندارم و اعتقاد من اينست که زمين خالي از حجت نمي تواند باشد، مگر چهل روز قبل از قيامت که در آن زمان حجت بر مردم تمام شده و در توبه است و هر که قبلا ايمان نياورده آن روز ديگر ايمان آوردنش مفيد نخواهد بود بدترين مردم همان هائي هستند که قيامت در زمان ايشان بر پا مي شود، ولي مايلم در مورد سوالم يقين بيشتري کسب کنم زيرا ابراهيم خليل از خدا سوال کرد چگونه مرده را زنده مي کند به او خطاب شد مگر ايمان نداري گفت چرا ولي مي خواهم اطمينان حاصل کنم.

احمد بن اسحق به من گفت: از حضرت امام علي النقي پرسيدم در امور ديني به چه کس مراجعه کنم و سخن که را بپذيرم آن جناب فرمود ابو عمر مورد اعتماد من است و هر چه گفت و انجام داد مثل اين است که من گفتم يا انجام داده ام از او بشنو و اطاعت کن. زيرا مرد



[ صفحه 123]



درست و مورد اعتماد است و نيز گفت از حضرت امام حسن عسکري همين سوال را نمودم ايشان هم فرموده اند ابو عمر و پسرش هر دو درست و مورد اعتمادند هر چه بگويند يا انجام دهند از طرف ما گفته و انجام داده اند از آن دو بشنو و اطاعت کن هر دو مورد اعتمادند.

اکنون ملاحظه فرمائيد اين اعتراف دو امام است نسبت به شما از شنيدن اين سخنان ابوعمر سر به سجده گذاشت و اشک ريخت پس از آن به من فرموده سوالت را بپرس.

گفتم تو امام زمان پسر حضرت عسکري را ديده اي فرمود آري به خدا سوگند با دست اشاره کرد گردنش اين چنين بود (يعني شخص توانا که اندامي مناسب و کامل دارد) گفتم يک سوال ديگر مانده گفت بپرس.

از اسم امام سوال کردم گفت حرام است سوال کردن از اسم اين سخن را از طرف خودم نمي گويم مرا نمي رسد که حلالي را حرام نمايم. اکنون جريان در نزد پادشاه چنين است که امام حسن عسکري در گذشته و از او فرزندي باقي نمانده حتي ميراثش را تقسيم کردند و کساني که حق نداشتند از آن ميراث استفاده نمايند استفاده کردند «جعفر کذاب». امام عليه السلام بر اين جريان صبر نمود او صاحب خانواده و خويشاوند است و کسي جرئت ندارد خود را به آنها منتسب نمايد يا چيزي به آنها برساند وقتي اسم به ميان آمد به ناچار در جستجوي امام خواهند بود از خدا پرهيز کنيد درصدد چنين کاري بر نيائيد. [2] .



[ صفحه 124]




پاورقي

[1] غيبت شيخ طوسي و بحار الانوار ص 93 و منتخب الاثر ص 393.

[2] منتخب الاثر ص 395.