بازگشت

نايب امام را آزمايش مي کردند


حسين بن علي بن محمد قمي معروف به ابو علي بغدادي گفت در همان سال زني را در بغداد ديدم از من پرسيد وکيل امام زمان کيست بعضي از قميها به او اطلاع داده بودند که وکيل حضرت حسين بن روح است و به آن زن اشاره کرده بودند اين مرد او را مي شناسد، من او را راهنمائي کردم پس از آن خودم خدمت حسين بن روح رسيدم آن زن هم در آنجا بود، به حسين بن روح گفت اي شيخ در نزد من چيست حسين بن روح گفت آنچه نزد تو است در دجله بيانداز بعد بيا تا به تو خبر بدهم زن رفت و آنچه با خود آورده بود در دجله انداخت آنگاه به نزد حسين بن روح بازگشت. حسين بن روح به کنيزش گفت برو آن قوطي را بياور. کنيز جعبه را آورد.

حسين بن روح به زن گفت اين همان جعبه است که نزد تو بود و آن را در دجله انداختي اکنون بگويم چه در آن است. يا خودت مي گوئي زن گفت شما بفرمائيد گفت يک جفت خلخالي طلا و حلقه بزرگي است که گوهري در آن است و دو حلقه کوچک است که در هر کدام يک دانه گوهر است و دو انگشتر فيروزه و يک انگشتر عقيق در آن است.

محتوي جعبه همان اشيائي بود که حسين بن روح نام برد. بدون کم و کاست، سپس در جعبه را باز کرد و آنچه در آن بود به من نشان داد زن نگاهي به من کرده گفت همان چيزهائي است که من آورده بودم و در دجله انداختم من و آن زن با مشاهده اين جريان چنان شاد شديم



[ صفحه 118]



که نزديک بود هوش از سر ما برود. [1] .

با توجه بخوانيد

در خرايج از معجزات صاحب الزمان عليه السلام اين جريان را مي نويسد که ابو علي دعلجي دو پسر داشت و از مردان پاک طينت بود که احاديثي از حفظ داشت يکي از فرزندانش بنام ابو الحسن معتقد و متدين بود و به شغل مرده شوئي اشتغال داشت ولي پسر ديگرش از جوانان هرزه به شمار مي رفت که از کارهاي زشت خودداري نمي کرد.

ابو محمد اجير شد که به نيابت از حضرت صاحب الزمان به مکه رود و حجي انجام دهد عادت شيعيان بود که اشخاص را اجير مي کردند و پول مي دادند تا به نيابت از ولي عصر حج بگزارند. ابو محمد از پول همان حج مقداري به فرزند نابکارش داد و به طرف مکه رهسپار شد.

پس از بازگشت گفت در موقف ايستاده بودم پهلوي خود جواني زيبا و گندم گون ديدم که مي آيد در حال تضرع و دعا است و با کمال توجه به کار خود مشغول است. همين که نزديک شد مردم کنار رفتند در اين موقع به من توجه نموده فرمود پيرمرد! خجالت نمي کشي پرسيد از چه چيز آقاي من فرمود به تو پول مي دهند حج بگزاري به نيابت از کسي که خودت مي داني، از آن پول مي دهي به فاسق شراب خوري ممکن است چشمت کور شود با دست اشاره بچشم من نمود. من از آن روز مي ترسم.

ابو عبدالله محمد بن نعمان اين جريان را شنيده بود مي گفت چهل



[ صفحه 119]



روز بيشتر از آمدنش نگذشت که دانه اي از همان چشمي که اشاره به آن کرده بودند در آمد و چشمش از بين رفت. [2] .


پاورقي

[1] بحار ج 13 ص 92.

[2] منتخب الاثر ص 390.