بازگشت

امام کيست؟


مقام امامت، از نظر شيعه يک درجه بعد از پيغمبري است.

پيشواي مردم و رهبر مومنين يعني کسي که بعد از پيغمبر ما بر رهبري و راهنمائي در تمام امور ديني و دنيوي جانشين پيغمبر ميگردد همان امام است، اين رياست و مقام همدوش با پيغمبري است همانطور که بصريح آيه قرآن (النبي اولي بالمومنين من انفسهم) پيغمبر از نظر حفظ جان و ارزش حياتي بر جان و مال تمام مومنين مقدم است، از نظر ما بايد تمام مومنين جانهاي خود را فداي جان پيغمبر نمايند تا او زنده بماند در صورتي که امر دائر بين حفظ جان او و ديگران قرار گيرد.

امام نيز داراي همين مقام است، داشتن اين شخصيت و دارا بودن چنين مقامي بالاترين و پر ارزشترين رياستهاي بشري است. از اين جهت همان طور که در مورد نبوت در هر زمان مردمان جاه طلب و رياست خواهي پيدا شدند که بدروغ اين منصب را بخود مي بستند و خويشتن را پيغمبر معرفي ميکردند-منصب امامت نيز از دستبرد اين قبيل بزهکاران مصون نبوده است.



[ صفحه 4]



آنروز که پيغمبر اسلام اظهار دعوت نمود، چند صباحي بيش نگذشت که مسيلمه کذاب و يا سجان مردم را بخويش دعوت نمودند. وقتي که موسي اسرائيليان را بخداي يکتا ميخواند فرعون نيز بسوي خويش دعوت ميکرد.

ابراهيم خليل رقيبي مانند نمرود داشت و بالاخره در زمان هود شخصي چون شداد با او مبارزه ميکرد. در تمام اين مراحل خداوند سفرا و فرستادگان خود را چنان مجهز و آنطور مشخص مينمود که هرگز موسي با فرعون يا ابراهيم با نمرود اشتباه نشود، موسي را با يد بيضا و عصاي معروف مدد فرمود ابراهيم را بر ماهيت ممکنات حکومت بخشيد تا از خرمني آتش مرغزاري خرم بسازد.

بايد چنين نيز ميکرد تا مردمان نگويند خدايا ما را رهبر واقعي را نشناختيم اگر از پي فرعون رفتيم عذري موجه داشتيم، چون موسي را بما معرفي نکردي. اينست که سفراي خدا و انبياي عظام با معجزه هائي بهت آور و خوارق عاداتي شگفت انگيز، سامري صفتان را رسوا مينمودند و با دغلبازان بمبارزه مي پرداختند.



سحر با معجزه پهلو نزند دل خوشدار

سامري کيست که دعوي انا الحق بکند



پس از درگذشت بزرگ پيشواي مسلمانان امامت و جانشيني او نيز پيوسته با کشمکش و معارضه همراه بوده و هست مانند معاويه با شخصي چون علي آهنگ نبرد ميکرد و بالاخره پليد مردي چون يزيد با شريفترين شخصي چون حسين بن علي عليه السلام آغاز پيکار کرد.

آيا عقل و دانش هرگز معاويه را با علي و حسين را با يزيد اشتباه



[ صفحه 5]



ميکند و هيچ شخص با انصاف ميتواند در کفه شخصيت، علي عليه السلام و معاويه را انباز قرار دهد.

تنها امامت علي عليه السلام يا حسين بن علي مورد دستبرد بزهکاران قرار نگرفت اين موسي بن جعفر امام هفتم عليه السلام است که نزديک ترين شخص از نظر خويشاوندي، يعني برادرش ادعاي مقام او را نمود.

منصور دوانيقي چنان سرگرم رياست و در انديشه اظهار قدرت بود که هر کس را با سلطنت خود مخالف ميديد بفکر نابودي او مي افتاد همينکه خبر درگذشت حضرت امام صادق امام ششم باو رسيد فوري نامه اي براي فرماندار مدينه نوشت باين مضمون: دقت کن حضرت صادق اگر شخص معيني را وصي خود قرار داده گردن بزن.

فرماندار پس از دريافت نامه در جستجو شد. معلوم گرديد که حضرت صادق پنج نفر را وصي خود قرار داده که يکي از آنها خود منصور دوانيقي بود چهار نفر ديگر عبارت بودند محمد بن سليمان، عبدالله افطح، موسي بن جعفر و حميده.

فرماندار با خود گفت ديگر گردن زدن اين پنج نفر که يکي از آنها خود منصور است امکان ندارد. با اين سختگيري منصور در امر امامت و جستجوي فراوان آيا امام ميتوانست خود را آشکارا معرفي نمايد. در همين موقع بود که موسي بن جعفر زاويه دهليز و گوشه منزل را اختيار نمود. عبدالله افطح نيز مردم را بسوي خويش دعوت ميکرد.

وظيفه جويندگان امام و شيعيان چيست چگونه جستجو از امام نمايند و با چه وسيله تشخيص دهند. اينک ملاحظه فرمائيد با چه جد



[ صفحه 6]



و جهدي امام را پيدا ميکردند و سر بر آستانه عظمتش مينهادند.

هشام ابن سالم گفت بعد از درگذشت حضرت صادق عليه السلام من و مومن طاق وعده زيادي نظرمان اين بود که عبدالله افطح امام است.

اين اعتقاد ما از آن جهت پيدا شد که از حضرت صادق روايت شده بود که امامت متعلق بفرزند ارشد است مگر اينکه بيمار باشد.

يک روز من و مومن طاق پيش او رفتيم تا همانطور که از پدرش حضرت صادق سوال ميکرديم از او نيز سوال کنيم. عده اي در مجلس حضور داشتند.

من سوال کردم زکات در چه مقدار نقره واجب ميشود؟ جواب داد در دويست(200) درهم پنج درهم. پرسيدم در صد درهم چقدر، گفت دو درهم و نيم. گفتم چنين سخني را حتي مرجئه نيز نمي گويند در اين موقع عبدالله دست خود را بسوي آسمان بلند کرده گفت بخدا سوگند نميدانم مرجئه چه مي گويند.

با ناراحتي تمام از اين سرگرداني که امام را نمي شناسيم از منزل عبدالله خارج شديم نميدانستيم بکجا پناه بريم و از که استمداد جوئيم و با چه وسيله بسوي امام راه يابيم، در کوچه هاي مدينه سرگردان راه ميرفتيم و اشک ميريختيم. با خداي خود آهسته راز و نياز ميکرديم.

خدايا بکه پناه بريم و بکجا رو آوريم آيا بسوي مرجئه و قدريها يا زيديه و يا بسوي معتزله و يا خوارج، در همين موقع ناگاه پيرمردي که او را نمي شناختيم با دست بطرف من اشاره نمود.

من ترسيدم از جاسوسهاي منصور باشد زيرا در آن موقع منصور در مدينه عده اي را بجاسوسي گماشته بود تا طرفداران حضرت صادق



[ صفحه 7]



بر هر کس اتفاق نمودند گردن او را بزند.

بدوستم ابو جعفر احول (مومن طاق) گفتم تو راه خود بگير و برو اين شخص بمن اشاره ميکند خود را بکشتن مده او از من فاصله گرفت من از پي پيرمرد رفتم. خيال ميکردم از دست او رهائي نخواهم داشت. يقين داشتم که بسوي مرگ ميروم و آن مرد از جاسوسهاي منصور است.

بالاخره درب منزل موسي بن جعفر عليه السلام رسيد مرا رها کرده رفت در همين موقع ديدم غلامي بر در خانه ايستاده بمن گفت وارد شو.

من وارد خانه موسي بن جعفر عليه السلام شدم همينکه چشمش بمن افتاد بدون هيچ سابقه اي فرمود لا الي المرجئه و لا الي القدريه و لا الي الزيديه و لا الي المعتزله و لا الي الخوارج الي الي.

نه به سوي مرجئه و نه قدريها و نه زيديها و نه معتزليها و نه خوارج بسوي هيچکدام مرو بيا بيا پيش من!

گفتم فدايت شوم پدرت از دنيا رفت. فرمود آري گفتم پس از او چه کس رهبر ما است فرمود اگر خداوند بخواهد هدايت خواهي يافت. عرض کردم آقا عبدالله افطح مدعي است که او امام است (قال يريد عبدالله ان لا يعبدالله) فرمود عبدالله مايل است خدا پرستش نشود.عرض کردم پس امام ما کيست؟ باز فرمود: اگر خدا بخواهد هدايت ميشوي. عرض کردم آقا شما امام نيستي؟ فرمود اين را نميگويم.

با خود گفتم درست سوال نکردم آنگاه عرض کردم آيا شما امام داريد؟ فرمود نه در اين هنگام چنان هيبت و جلالت او مرا فرا گرفت و تحت تاثير عظمت امام قرار گرفتم بيش از آن مقداري که از



[ صفحه 8]



حضرت صادق عليه السلام در من پيدا ميشد عرض کردم اجازه ميدهي همانطور که از پدرت سوال ميکردم از شما نيز سوال کنم فرمود بپرس ولي مواظب باش جريان امامت را انتشار ندهي که باعث کشته شدن خواهد شد.

چند سوال کردم او را دريائي بي پايان يافتم. عرض کردم فدايت شوم شيعيان گمراهند آنها را راهنمائي کنم و شما را به آنها معرفي نمايم يا اينکه ميفرمائي کتمان کنم. فرمود هر کدام را لايق دانستي راهنمائي کن ولي فراموش مکن از او پيمان بگير که افشا نکند.

اگر افشا نمايند باعث کشته شدن ميشود با دست حلقوم خود اشاره کرد، از خدمت ايشان مرخص شدم دوست خود ابو جعفر را ملاقات کردم پرسيد چه خبر بود گفتم هدايت يافتم جريان را برايش نقل کردم سپس فضيل و ابا بصير را ملاقات کرديم، آنها خدمت موسي بن جعفر رفتند سوالها کردند و همه قطع به امامت ايشان نمودند. مردم دسته دسته شرفياب شدند و همه به امامت آقا يقين ميکردند جز طايفه عمار.

عبدالله افطح اطراف خود را خالي ديد. ديگر جز عده ي معدودي کسي بسراغ او نميرفت باو گفتند هشام بن سالم مردم را از اطراف تو پراکنده کرده، عده اي را سر راه من قرار داده بود تا مرا بزنند. [1] .

چنانچه ملاحظه ميفرمائيد شيعيان در صورت امکان در زمان حيات امام با وسائل مختلف امام بعد را مشخص مينمودند تا حيران



[ صفحه 9]



و سرگردان نباشند، گاهي نيز در صورتيکه تشخيص امام بعد در زمان حيات امام پيشين ممکن نبود بعد از درگذشت امام بسرعت در جستجوي امام زمان خويش بر مي آمدند، زيرا آنها ميدانستند هر که امام زمان خود را نشناسد اگر از دنيا برود چون کافران زمان جاهليت است.

امام صادق عليه السلام بعيسي پسر سري گفت زمين پايدار نيست مگر با امام هر که از دنيا رود در حاليکه امام خود را نشناخته چون آنکسي است.

که در جاهليت يعني قبل از اسلام از دنيا رفته باشد. آنگاه فرمود حساسترين موقعيتي که به امام احتياج داريد هنگام مرگ است موقعي که جان بگلوگاه ميرسد در اين هنگام اشاره به سينه خود نمود. [2] .

شيعيان را چنان اعتقاد بود که هيچ عملي از اعمال نيک از قبيل نماز روزه خمس و زکوة، حج و جهاد بدون معرفت امام پذيرفته نميشود همانطوريکه علي بن موسي الرضا در حديث سلسلة الذهب فرمود شرط توحيد و يکتاپرستي نيز اعتقاد به امامت ائمه عليهم السلام است.

در تفسير آيه شريفه «الا من تاب و آمن و عمل صالحا» که منظور اين است که هر که توبه نمايد و ايمان آورد و عمل صالح انجام دهد رستگار خواهد شد. امام باقر عليه السلام فرمود: و الله لوانه تاب و آمن و عمل صالحا و لم يهتد الي ولايتنا و مودتنا و معرفة فضلنا ما اغني عنه ذلک شيئا.

بخدا سوگند اگر توبه کند و ايمان آورد و عمل نيک انجام دهد ولي راهي بسوي ما نداشته باشد و با ما شرط مودت و ولايت نسپارد و بمقام و شخصيت ما معترف نباشد توبه و ايمان و اعمال او سودي برايش نخواهد داشت.



[ صفحه 10]



اعتقاد بوجود حجت خدا و لزوم بودن امام و راهنما از ضروريات مذهب شيعه است فرمايشات ائمه طاهرين و پيشوايان مذهب در اين مورد فراوان است: که خداوند ساعتي زمين را خالي از حجت و راهنما قرار نداده و نخواهد داد.

حضرت باقر عليه السلام به ذريح محاربي فرمود بخدا سوگند از روزي که آدم از دنيا رفت خدا زمين را خالي از حجت و پيشوائي که مردم به او پناهنده شوند قرار نداده. هم او حجت خداست بر بندگان هر که او را واگذار هلاک شده و هر که از او پيروي نمايد نجات خواهد يافت. [3] .

از فرمايش امام صادق عليه السلام که در زير نقل ميشود موقعيت ائمه عليهم السلام آشکار ميگردد.

نحن ائمة المسلمين و حجج الله علي العالمين و سادة المومنين و قادة الغر المحجلين و موالي المومنين و نحن امان اهل الارض کما ان النجوم امان اهل السماء و نحن الذين بنا يمسک الله السماء ان تقع علي الارض الا باذنه و بنا يمسک الارض ان تميد باهلها و بنا ينزل الغيث و بنا ينشر الرحمة و يخرج برکات الارض و لو لا ما في الارض منا لساخت باهلها ثم قال و لم تخل الارض منذ خلق الله آدم من حجة لله فيها اما ظاهر مشهور او غائب مستور. [4] .

امام صادق عليه السلام از زين العابدين عليه السلام نقل نمود که ايشان فرمودند ما پيشواي مسلمانانيم و حجت پروردگاريم و رهبر و راهنماي



[ صفحه 11]



پرهيزکارانيم، آقاي مومنينيم ما براي اهل زمين امان هستيم همانطوريکه ستارگان براي اهل آسمان امانند، ما کساني هستيم که خداوند بيمن برکت ما از فرود آمدن آسمان بر زمين نگه داري ميکند مگر باجازه خود، بوسيله ما خداوند زمين را آرام نگهداشته تا لرزه بر پيکر او نيفتد، بواسطه ما باران ميبارد و رحمت پروردگار نازل ميشود، و زمين برکتهاي خود را خارج ميکند، اگر از ما پيشوايان کسي در روي زمين نباشد زمين اهلش را فرو خواهد برد، سپس فرمود از زمان آدم تاکنون خداوند زمين را خالي از حجت و راهنما قرار نداده يا امام ظاهر و آشکارا و يا غائب و پنهان.

اعمش گفت: عرض کردم آقا مردم چگونه از امام غائب بهره مي گيرند فرمود همانطوري که از خورشيد پنهان در پس ابر استفاده مي کنند.

از اين جهت بود که شيعيان نمي تواستند دقيقه اي خود را فارغ از شناسائي امام بدانند با هزاران مانع که در راه شناسائي امام از طرف مخالفين و ستمگران قرار مي گرفت به مبارزه مي پرداختند و بالاخره با کاوش مداوم و جستجوي فراوان امام را پيدا کرده سر اطاعت به پيشگاه مقدسش فرو مي نهادند.

امام چون قلب است نسبت به پيکر انسان همان طوري که قلب باعث حيات و زندگي انسان است امام نيز سبب بقاء و علت دوام جهان مي باشد اينک مناظره ي هشام بن حکم را با يکي از مخالفين توجه فرمائيد که امام را چگونه مي ستايد و مقام او را چگونه اثبات مي کند.



[ صفحه 12]



مناظره هشام

يونس بن يعقوب گفت عده اي از اصحاب حضرت صادق که از آن جمله حمران بن اعين و مومن طاق و هشام بن سالم و طيار و هشام بن حکم که جواني بود با عده ي ديگري در خدمت آن جناب بودند امام عليه السلام رو به هشام نمود و فرمود: هشام! نقل نمي کني جريان مناظره خود را عمرو بن عبيد.

عرض کرد فدايت شوم زبانم از جلال و عظمت شما ياراي بيان ندارد و خجالت مي کشم، فرمود: «يا هشام اذا امرتکم بشي ء فافعلوه» وقتي به شما دستوري مي دهم انجام دهيد.

هشام گفت: شنيدم عمرو بن عبيد در مسجد بصره مي نشيند و مردم را گرداگرد خود جمع نموده براي آنها صحبت مي کند. بر من ناگوار آمده تصميم گرفتم بطرف بصره حرکت کنم.

روز جمعه اي بود که وارد مسجد بصره شدم، ديدم گروه انبوهي اطراف عمرو بن عبيد را گرفته اند او نيز پارچه اي پشمين بر کمر بسته و پارچه اي هم بر دوش افکنده مردم پيوسته از او سوال مي کنند، از بين جمعيت راه را باز کرده پيش آمدم در جلو آنها روي دو زانو نشستم.

گفتم آقاي دانشمند من مردي غريبم اجازه مي دهي از شما سوالي بکنم. گفت سوال کن، گفتم شما چشم داريد؟ گفت پسرم اين چه سوالي است مگر نمي بيني چشم دارم گفتم من همين طور سوال مي کنم، گفت بپرس گر چه سوال احمقانه اي باشد، گفتم جواب مي دهي در پاسخ گفت آري، سوال کردم چشم داري گفت بلي.

پرسيدم با چشم چه مي بيني، گفت رنگها و اشخاص را، گفتم:



[ صفحه 13]



بيني داري؟ پاسخ مثبت داد سوال کردم با آن چه مي کني؟ گفت بويها را تشخيص مي دهم، پرسيدم دهان داري گفت آري سوال کردم با آن چه مي کني گفت چشيدني ها را با آن مي چشم.

گفتم زبان داري، پاسخ مثبت داد، گفتم با آن چه مي کني، گفت سخن مي گويم.

سوال کردم گوش داري پاسخ داد آري، گفتم با گوش چه مي کني؟ گفت صدا را مي شنوم پرسيدم دست داري پاسخ داد آري در پاسخ اينکه با دست چه مي کني جواب داد با آن اشياء را مي گيرم و نرمي و زبري اشياء را با آن تميز مي دهم.

پرسيدم پا داري؟

گفت: آري، سوال کردم با آنها چه مي کني گفت از جايي بجاي ديگر مي روم پرسيدم قلب داري، جواب مثبت دادم گفتم با آن چه مي کني؟

در پاسخ گفت هر چه بر اين اعضا و جوارحي که نام بردي وارد شد بوسيله قلب تشخيص مي دهم، گفتم ممکن نيست اين جوارح به تنهائي وظيفه خود را انجام دهند و احتياجي به قلب نداشته باشند، جواب داد نه.

گفتم چطور ممکن است احتياج داشته باشند مگر اين اعضا صحيح و سالم نيستند؟!

گفت: پسرم! اين قوا هر گاه در چيزي شک نمايند مي بويند مي بينند و يا مي چشند و يا مي شنوند و يا لمس مي کنند، آنگاه ارائه مي دهند قلب يقين بوجود مي آورد و شک را برطرف مي کند.

گفتم پس خداوند قلب را براي برطرف شدن شک و ترديد جوارح



[ صفحه 14]



قرار داده؟ جواب داد آري.

گفتم انسان به ناچار احتياج به قلب دارد و گرنه اين حواس نمي تواند به تنهائي کار خود را تمام کنند گفت آري.

گفتم آقا! خداوند بزرگ اعضاي ترا بي راهنما رها نکرده براي اين اعضا پيشوا و راهنمائي قرار داده که در هنگام شک و ترديد از او استمداد جويند و از تحير و سرگرداني بيرون آيند، آنگاه مي گوئي اين مردم را واگذاشته و براي آنها امامي قرار نداده که در هنگام تحير و سرگرداني و اختلاف به او پناهنده شوند و رفع نگراني و ترديد نمايند.

عمرو بن عبيد ديگر جوابي نتوانست بدهد ساکت ماند. آنگاه رو به من کرده گفت تو هشام هستي گفتم نه گفت با او نشسته اي جواب دادم نه، پرسيد اهل کجائي، جواب دادم کوفه، گفت تو همان هشامي مرا در برگفت و کنار خود نشانيد تا وقتي در آنجا بودم ديگر چيزي نگفت.

امام صادق عليه السلام لبخندي زده پرسيد چه کس به تو اين مطلب را آموخت گفتم خداوند به زبانم جاري کرد، فرمود به خدا قسم اين مطلب در صحف ابراهيم و موسي نوشته است. [5] .

چنانچه قبلا نيز يادآور شديم شرايط قبولي اعمال و مهمترين وسيله ورود به بهشت برين شناختن امام است که بدون آن از هيچ کس عملي پذيرفته نخواهد شد و نه وارد بهشت ميشود، صدوق در ثواب الاعمال مي نويسد که ابو سعيد خدري گفت روزي پيغمبر با عده اي از اصحاب خود نشسته بود علي بن ابي طالب نيز حضور داشت فرمود هر کس بگويد: لا اله الا الله داخل بهشت مي شود. دو نفر از اصحاب عرض کردند



[ صفحه 15]



پس ما که لا اله الا الله را مي گويم.

پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم اشاره به علي بن ابي طالب نموده فرمود گواهي به وحدانيت خدا از اين شخص و شيعيانش پذيرفته مي شود، عرض کردند ما نيز گواهي به وحدانيت خدا مي دهم، پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم دست بر روي سر علي عليه السلام نهاده سپس فرمود علامت بودن از پيروان علي اين است که پيمان او را نشکنيد و ادعاي مقام او را ننمائيد و او را در گفتارش تکذيب نکنيد. [6] .

سليم بن قيس هلالي مي گويد من از اميرالمومنين عليه السلام پرسيدم کمترين سببي که باعث گمراهي شخص مي شود چيست فرمود همين که نشناسد خداوند دستور داده از چه کسي پيروي کند، و بچه کسي ارادت ورزد و چه کسي را حجت و گواه بر روي زمين قرار داده.

پرسيدم آنها کيانند؟ فرمود کسانيکه خداوند اطاعت آنها را قرين طاعت خود و پيغمبرش قرار داده و در اين آيه يا ايها الذين آمنوا اطيعو الله و اطيعوا الرسول و اولي الامر منکم، پيشاني مولي را بوسيده عرض کردم برايم توضيح دادي و عقده از دلم گشودي. سرگردانيم را برطرف کردي.

همان طوري که براي حفظ و حراست گوسفندان چوپاني لازم است تا آنها را از گزند درندگان و آسيب دشمنان نگه دارد، امام نيز در اجتماع نگهبان منافع فردي و اجتماعي مردم و راهنماي حقيقي آنها است به راه حق و حقيقت.



[ صفحه 16]



در کافي ج 1 ص 140 از محمد بن مسلم نقل مي کند که گفت شنيدم امام باقر عليه السلام مي فرمود هر که خود را به زحمت اندازد و خداي را پرستش کند ولي امام و پيشوائي نداشته باشد کوشش او پذيرفته نمي شود و گمراه و سرگردان است و بيهوده خود را به کاري مشغول نموده.

مثل او چون گوسفندي است که از چوپان خود دور افتاده باشد پيوسته در آن روز سرگردان است در تاريکي شب گله را مي بينيد که چوپاني محافظ آن است با عجله پناه به آن گله مي برد. آن شب را در خوابگاه اين گله مي خوابد همين که صبحگاه چوپان و گله را مشاهده مي کند متوجه مي شود که چوپان او نيست باز متحير و سرگردان است تا گله ديگري مي بيند به آن طرف مي رود چوپان فرياد مي زند بگله خود پناه بر اين گله تو نيست تو سرگردان و متحيري.

با ناراحتي و ترس فرو مي ماند نه چوپاني دارد که او را به چراگاه رساند يا به محل اولي برگرداند در همين هنگام گرگ از تنهائي او استفاده مي کند و او را مي درد به خدا قسم همچنين هر کس از اين امت امامي نداشته باشد که خداوند او را تعيين نموده گمراه و سرگردان است.

و ان مات علي هذه الحالة مات ميتة کفر و نفاق.

اگر بر اين وضع بميرد به حال کفر و نفاق از دنيا رفته.

فرمود: محمد بن مسلم! توجه داشته باشيد پيشوايان جفا گرو پيروان آنها از دين خداوند دورند گمراهند و گمراه مي کنند اعمالي که انجام مي دهند مانند خاکستري است که بادي سهمگين بر آن بوزد و تار و پودش را از ميان برمي دارد اين گمراهي آشکاري است.



[ صفحه 17]



خوانندگان عزيز بايد توجه داشته باشند علاوه بر اينکه ائمه پيشين از علي عليه السلام تا امام حسن عسکري را به امامت مي پذيريم و نسبت به ساحت مقدس آنها ارادت مي ورزيم امروز بايد امام زمان يعني حجت بن الحسن العسکري جانهاي عالم فدايش را نيز بشناسيم و نسبت به مقام مقدسش عرض ادب و ارادت نمائيم زيرا انکار يکي از ائمه مثل انکار کردن همه آنها است و عدم اعتراف به مقام ولايت ولي عصر مخصوصا دليل کفر و گمراهي است زيرا او پيشواي زمان و قائد و راهنماي فعلي جهانيان است، از طرف ديگر حديث متواتر از پيغمبر و ائمه دين عليهم السلام رسيده که قابل ترديد نيست به اين مضمون «من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميتة جاهلية» هر که بميرد و امام زمانش را نشناسد به حال کفر و نفاق از دنيا رفته از اين جهت ما وظيفه داريم که در اين زمان رابطه اي خاص با مولي خود ولي عصر عجل الله فرجه داشته باشيم.

ابان بن تغلب مي گويد از حضرت صادق عليه السلام پرسيدم کسي که ائمه پيشين را بشناسد ولي امام زمان خود را نشناسد آيا مومن است فرمود نه ايمان ندارد. عرض کردم مسلمان است فرمود آري. [7] .

محمد بن تمام مي گويد به حضرت صادق عليه السلام عرض کردم فلاني که از دوستان شما است سلام رساند و تقاضا دارد ضمانت شفاعت براي او بنمائيد. فرمود از مواليان ما است عرض کردم مردي است که علي عليه السلام را دوست مي دارد ولي ائمه بعد از او را نمي شناسد فرمود او گمراه است.



[ صفحه 18]



عرض کردم اگر همه ي ائمه را قبول داشته باشد ولي امام آخر را نشناسد چگونه است فرمود مثل کسي است که اقرار به نبوت عيسي داشته باشد و نبوت محمد صلي الله عليه و آله و سلم را نپذيرد يا محمد صلي الله عليه و آله و سلم را بپذيرد و عيسي عليه السلام را قبول نداشته باشد.

حال بايد توجه داشت که امام چگونه شخصي مي تواند باشد و داراي چه امتيازاتي است؟ هر کس از هر کوي و بر زن مردم را به طرف خود دعوت کرد مي توان به نواي او گوش فرا داد يا به طرف او رفت. شرايط امامت را از فرمايش امام هشتم عليه السلام استفاده کنيد.

حضرت رضا عليه السلام فرمود: امام داراي نشانه هائي است از اين قبيل داناترين مردم است. واردترين آنها است به حکومت و قضاوت. پرهيز کارترين و شجاعترين و سخاوتمندترين آنها است و پارساترين مردم مي باشد ختنه شده متولد مي شود و از کثافات پاک است از پشت سر نيز چنان مي بيند که از روبرو مشاهده مي کند. سايه ندارد، وقتي از مادر متولد مي شود با دو دست به زمين مي آيد و گواهي به وحدانيت خدا و رسالت خاتم الانبياء مي دهد محتلم نمي شود. چشمش به خواب مي رود ولي دلش بيدار است صداي ملائکه را (بوسيله قلب يا گوش مي شنود) زره پيغمبر بر تن او راست مي آيد، ادرار و غائط او ديده نمي شود زيرا زمين مأمور است هر چه از او خارج مي شود ببلعد.

بوي او از مشک بهتر است بر جان مردم مقدم است و از پدر و مادر بر آنها مهربانتر است از همه ي مردم در مقابل خدا متواضع تر مي باشد. بيشتر از همه به آنچه مي گويد خود عمل مي کند و از هر چه نهي مي کند خود پرهيز مي نمايد، دعاي او مستجاب است بطوري که



[ صفحه 19]



اگر دعا کند سنگي دو نيم گردد نصف مي گردد. سلاح پيغمبر در نزد او است.

جامعه که هفتاد ذراع طول دارد و تمام احتياجات انسان در آن است در نزد او است و همچنين جفر بزرگ و کوچک که اولي پوست بز و دومي پوست گوسفندي است و در آن دو تمام علوم حتي جريمه خدشه وارد کردن و جرمي که موجب يک تازيانه يا نصف يا ثلث آن مي شود در آن است و در نزد امام است مصحف فاطمه عليهماالسلام.

در روايت ديگر مي فرمايد امام شخصيت بي نظيري است که احدي به او نمي رسد و نه کسي در دانش و علم با او انباز است شبيه و نظير ندارد تمام اين امتيازات به لطف پروردگار است نه اينکه از راه مطالعه و آموختن کسب کرده باشد کجا ممکن است امام را مردم انتخاب کنند عقلها و دانشها و شخصيتهاي بزرگ عالم از دانشمندان و سخنوران و شاعران و دانايان کوچک تر از آنند که بتوانند مقام او را توصيف نمايند. چگونه مي توانند چنين شخصيتي را انتخاب نمايند. [8] .

ابا بصير مي گويد خدمت امام موسي بن جعفر عليه السلام رسيدم، عرض کردم فدايت شوم امام را چگونه مي توان شناخت؟ فرمود با چند علامت از آن جمله تصريح کردن پدرش به امامت او زيرا پيغمبر علي عليه السلام را به امامت بر گماشت همين طور بقيه ائمه که از طرف امام قبلي تعيين و تصريح به شخص آنها مي شود. از هر چه بپرسند جواب مي دهد.اگر کسي سوالي نکند ولي در خاطر سوالي داشته باشد قبل از سخن گفتن



[ صفحه 20]



به او جواب مي دهد. از آينده خبر مي دهد بهه ي زبانها صحبت مي کند فرمود هم اکنون قبل از اينکه از جا حرکت کني نشانه اي به تو ارائه مي دهم که مطمئن گردي. ابا بصير گفت چيزي نگذشت که مردي فارسي خراساني وارد شد. آن مرد به زبان عربي صحبت کرد ولي امام عليه السلام به زبان فارسي جوابش را داد خراساني عرض کرد آقا من فارسي صحبت نکردم از اين جهت که خيال کردم شما خوب نمي توانيد فارسي صحبت کنيد. فرمود سبحان الله اگر من نتوانم جواب ترا بدهم پس چه امتيازي بين من و تو است.

پس از آن بابي بصير فرمود امام زبان تمام مردم را مي داند حتي سخن پرنده و حيوانات و هر چه روح داشته باشد به اين وسيله امام شناخته مي شود فان لم تکن فيه هده الخصال فليس هو بامام اگر در او اين مزايا نباشد هرگز امام نيست. [9] .


پاورقي

[1] کافي ج 1 ص 286.

[2] بحار ج 7 ص 24.

[3] بحار ج 10 ص 9.

[4] بحار ج 7 ص 3.

[5] بحار ج 6 ص 3.

[6] جلد 7 بحار ص 26 اين دو نفر ممکن است طلحه و زبير بودند که راوي اسم آن دو را نمي برد.

[7] صدوق مي نويسد زيرا اقرار و گواهي بوحدانيت خدا و نبوت خدا و نبوت خاتم انبياء فقط خون و مال و ناموس او را در پناه اسلام حفظ مي نمايد ولي ثواب و پاداش آخرت فقط مربوط به ايمان است نه اسلام.

[8] ج 7 بحار ص 28 تا 290.

[9] بحار ج 7 ص 295.