بازگشت

عقيده به امکان راه جستن و ارتباط


از جمله تکاليف انام، در غيبت امام (عليه الصلوة و السلام) آن است که طريق به سوي امام را (ارواحنا فداه) مفتوح بدانند، اگرچه باب علوم ظاهره براي بعضي مسدود است. و طريق مفتوح بودن طريق به سوي امام (ارواحنا فداه) را ابن طاوس (قدس سره) در آخر «فرج الهموم» به اين عبارت مي گويد:

قد ادرکت في وقتي جماعة يذکرون انهم شاهدوا المهدي (صلي الله عليه و آله) و فيهم من حملوا عنه (عليه السلام) رقاعا و رسائل عرضت عليه...

و ديگر به اين معني است که: بايد مواليان و شيعيان آن حضرت چنان دانند که امام آنها (عجل الله فرجه) غايب نشده، در يکي از بلاد بعيده يا در جزيره اي از جزاير يا در زندان سلاطين جور محبوس است، و بعضي از مردم حضور آن حضرت مشرف مي شوند، و بعضي دسترس ندارند، و بعضي به مکاتبات، عرض مقاصد و حاجات خود را مي نمايند. و بعضي به توسط کساني که به حضور آن حضرت راه دارند پيغامهاي خود را مي دهند. خلاصه، همان قسم که ساير ائمه ي هدي در عصر خودشان با دوستان و مواليان خود مسلوک و معمول مي داشتند، بعضي را به خود راه نمي دادند، و بعضي را خودشان احضار مي فرمودند، و بعضي را امر به مهاجرت از بلد خود مي فرمودند، و جواب بعض مکاتبات را نمي نوشتند، و بعض مسائل را جواب نمي دادند، و بعض مسائل را



[ صفحه 246]



رجوع به وکلا و نواب و فقهائي که بودند، موکول مي فرمودند. اکنون، حال تو هم در اين عصر مانند حال آنها است و فرقي ندارد، گمان مي کني که امام تو (ارواحنا فداه) از تو غفلت دارد؟ حاشا و کلا! مگر نخوانده اي که در توقيع مبارک فرموده خطاب به شيخ سديد مفيد (قدس سره) که:

اگرچه ما منزل کرديم در مکان خودمان که دور است از مساکن ظالمين بر حسب آنچه به ما نمايانده آن را خداي تعالي، از صلاح براي ما و براي شيعه ي مومنين ما، مادامي که دولت دنيا براي فاسقين است. پس به تحقيق که علم ما محيط است به خبرهاي شماو غايب نمي شود از علم ما هيچ چيز از اخبار شما و معرفت ما به بلائي که به شما مي رسد...

تو خود اگر بتواني مراتب و درجات معرفت باطنه و ظاهره ي خود را تکميل کن. تا آنکه خود را به درجه ي آن اشخاص برساني که لبهاي خود را براي حاجتي که داري حرکت دادي، جواب براي تو آيد، يا حاجتي که داري بنويسي، در زير مصلاي خود گذاري، جواب براي تو بيرون آيد.



تو به تقصير خود افتادي از اين در محروم

از که مي نالي و فرياد چرا مي داري



پس طريق به سوي امام (ارواحنا فداه) از طرف توبه حسب ظاهر و باطن مفتوح است. و از براي شکاکان و مستضعفين و بعض مواليان آن حضرت (ارواحنا فداه) که قصوري در آنها است، ظاهرا مسدود است و افتتاح طريق به سوي آن حضرت، درجه اي است که نصيب هر مدعي بي جائي، و هر مفتي بي پائي، و هر مرشد بي سرو پائي، نخواهد بود.



و کل يدعي و صلا بليلي

وليلي لا تقرلهم بذاکا



اذا نبجست دموع في حدود

تبين من بکي ممن تباکا



ابن طاوس (قدس سره) در «کشف المحجه»، به پسر خود محمد وصيت مي نمايد:



[ صفحه 247]



و از آنچه به تو گفتم اي فرزند،محمد، ملاء الله (جل جلاله) عقلک و قلبک من التصديق لاهل التصديق و التوفيق في معرفة الحق، به درستي که طريق به معرفت اينکه جواب از مولانا مهدي (عليه السلام) مي رسد، چند روايت است:

از جمله ي آنها آن است که روايت کرده محمد بن يعقوب کليني در کتاب «رسائل» از کسي که نام او را ذکر کرده است، گفته:

نوشتم به ابي الحسن (عليه السلام) که مردي دوست دارد که برساند مطلب خود را به امام خود،آنچه را دوست دارد که به خدا (جل جلاله) برساند. فرمود به نوشتن براي راوي:

ان کانت له حاجة فحرک شفتيک فان الجواب ياتيک.

اگر تو را حاجتي است، پس حرکت بده لبهاي خود را که جواب مي آيد تو را.

و من ذلک ما رواه هبة الله بن سعيد الراوندي في کتاب «خرايج» عن محمد ابي الفرج قال: قال لي علي بن محمد (عليه السلام):

اذا اردت ان تسئل مسئلة فاکتبها وضع الکتاب تحت مصلاک و دعه ساعة ثم اخرجه و انظر فيه.

قال:

ففعلت فوجدت جواب ما سئلت عنه موقعا فيه.

يعني در کتاب «خرايج» از محمد بن فرج روايت کرده است که:

امام علي النقي (عليه السلام) فرمود به راوي:

هر وقت تو را حاجتي باشد که خواهي مسئله سئوال کني، بنويس و بگذار زير جاي نماز خود و واگذار آن را ساعتي،بعد بيرون بياور و نظر کن در آن.



[ صفحه 248]



راوي گفت:

کردم و يافتم جواب آن را که سئوال کرده بودم، توقيع حضرت بر آن بود.

پس مصنف مي گويد:

و اقتصار کردم براي تو اي محمد بر اين تنبيه که طريق به سوي امام تو مفتوح است، براي هر که بخواهد که خدا (جل جلاله) به او عنايتي فرمايد و احساني تمام فرمايد، انتهي ما اردت نقله.

حقير گويد: پس تو اي بيچاره، اگر باور داري اين مقامات و کلمات را، پس چه وقت خود را به اين درجه خواهي رسانيد و چه هنگام تحصيل اين مقام را خواهي نمود؟



ترسم نرسي به کعبه اي اعرابي

کاين ره که تو مي روي به ترکستان است





[ صفحه 249]