بازگشت

برخاستن به شنيدن لقب مخصوص


ششم: از تکاليف مقرره، برخواستن به جهت تعظيم شنيدن اسم مبارک آن حضرت، خصوص اسم مبارک «قائم» (عليه السلام) باشد. چنانچه سيره ي تمام اصناف اماميه (کثرهم الله تعالي) بر آن مستقر شده در جميع بلاد، از عرب و عجم و ترک و هند و ديلم و اين خود کاشف باشد از وجود مأخذ و اصلي از براي اين عمل. اگرچه تاکنون به نظر نرسيده، ولکن از چند نفر علماء و اهل اطلاع مسموع شد که ايشان ديدند خبري در اين باب. بعضي از علما نقل کرده که اين مطلب را سوال کردند از عالم متبحر جليل سيد عبدالله سبط محدث جزايري، و آن مرحوم در بعضي از تصانيف خود جواب دادند که خبري ديدند که مضمونش اين است که: روزي در مجلس حضرت صادق (عليه السلام) اسم مبارک آن جناب برده شد، پس حضرت به جهت تعظيم و احترام آن برخواست، الي آخر کلماته الشريفه.

مولف گويد: گويا خبري که ملاحظه فرموده اند، خبري است که شيخ محمد بن عبدالجبار در کتاب «مشکوة الانوار» نقل نموده که: چون دعبل (عليه الرحمه) قصيده ي خود را نزد حضرت رضا (عليه السلام) خواند و به ذکر حضرت حجت (عجل الله فرجه) رسيد، حضرت رضا (عليه السلام) دست خود را بر سرگذاشت و براي تواضع برخاست و به راستي ايستاد و دعا کردن براي آن حضرت



[ صفحه 241]



به فرج.

از جهت برخواستن اسم مبارک مخصوص «قائم» (ارواحنا فداه) در اعصار سابقه و لاحقه جهاني متصور مي شود:

اولا در اين عصر و زمان اسم اصلي او را که «محمد بن الحسن» است (صلوات الله عليهما) حتي المقدور در مجالس و محافل نمي برند و به ساير اسامي و القاب مقدسه ي مبارکه ي آن حضرت اکتفا مي نمايند. چنانچه اسم مخصوص «قائم» را (عجل الله فرجه) از ميان اسامي آن حضرت (ارواحنا فداه) خود يا کساني ديگر ذکر نمايند - طوعا او کرها - ذاکر و مستح از جاي خود برمي خيزند و نديدم احدي از اماميه را از اين فقره تقاعد ورزد، الا غافل شقي. و اين برخاستن، يا به جهت آن است که ما براي برخاستن و برانگيخته شدن از جا و مکان خود براي نصرت و ياري تو تقاعد نورزيده ايم، يا به جهت آن است که چون اسم مبارک آن حضرت را مي برند، فورا حاضر مي شود و به جهت احترام حضور و ورود آن وجود مقدس بايد قاعدين برخيزند، و سلام به آن حضرت نمايند. و اين مطلب، خود از خصايص آن وجود مقدس مبارک است که هر کس در هر مکاني و در هر مجلس و محفلي برا او بحرا، برا او فاجرا، اسم مبارک آن حضرت (ارواحنا فداه) ببرد، بخصوص اسم «قائم» را، منظور نظر و محل توجه مخصوص آن حضرت مي شود. اگر چه تمام اشياء نزد آن وجود مبارک حاضر و به آنها ناظر است، و تمام کاينات نزد آن وجود مقدس مانند درهمي است در کف دست، و اين مطلب و صفت کمترين صفتي از صفات و خصايص آن وجود مبارک است. چگونه چنين نباشد؟ و حال آنکه اين صفت در وجود حضرت خضر (عليه السلام) که از جمله تابعان و مطيعان و کارکنان آن حضرت است (ارواحنا فداه) موجود است، و چنين صفتي که در وجود تابع آن حضرت باشد، خود متبوع به اين صفت اولي و احري است. همچنانکه، مظفر علوي از حضرت رضا (عليه السلام) روايت کرده که آن حضرت



[ صفحه 242]



فرمودند: خضر از آب حيوان آشاميد پس او زنده باشد و نمي ميرد تا آنکه صور دميده شود و او نزد ما آيد و بر ما سلام کند. ما صوت او را مي شنويم و شخص او را نمي بينيم، و او حاضر مي شود در هر جا که نام او برده شود، پس هر کس نام او را برد، بر او سلام کند و او در موسم حج حاضر گردد و مناسک حج را به جا آورد و در عرفات بايستد و دعاي مومنين را آمين گويد، و زود باشد که خدا او را مونس قائم ما نمايد، و وحشت و وحدت قائم ما را به او دفع کند. و شيخ نعماني (رحمه الله) در «غيبت» خود ذکر نموده که:

کسي از حضرت صادق (عليه السلام) پرسيد که:

آيا قائم متولد شده؟ فرمودند: نه، و اگر من او را درک کنم، خدمت کنم او را ايام حيات خود.

واضح است، کسي که افضل از خضر باشد و آرزوي خدمتگزاري قائم را (عجل الله فرجه) نمايد، حضرت خضر (عليه السلام) متابعت و مشايعت و خادميت آن حضرت را براي خود افتخار مي داند، چگونه افتخار ننمايد و حال آنکه آن حضرت (ارواحنا فداه) آقا و مولاي دنيا و آخرت اوست و حيات او بسته به آب زندگاني ولايت و محبت آن حضرت و آباء معصومينش (سلام الله عليهم) خواهد بود.



[ صفحه 243]