بازگشت

اندوه قلبي از غيبت و غربت


اول: مهموم بودن براي آن حضرت به چند سبب، يکي به جهت مجرد مستور بودن و محبوب بودن و نرسيدن دست مردم به دامان وصالش و روشن نگشتن ديدگان به تور جمالش، با بودنش در ميان انام و اطلاعش بر خفاياي کردار عباد، در آناء ليلالي و ايام. يکي به جهت ممنوع بودن آن حضرت که سلطان حقيقي است از رتق و فتق و اجراي احکام و حدود و ابلاغ فرامين الهيه و منع تعدي و ظلم و جور و اخذ حقوق و احقاق حخق و ابطال باطل و غيرها. و ديگر به دست نيامدن جاده، واسعه ي مستقيمه ي واضحه ي شريعت مطهره و انحصار راه رسيدن به آن، در راههاي باريک تاريک متشتت، که در رهگذار آن جمعي از دزدان داخلي دين مبين در کمين نشسته و پيوسته شکوک و شبهات در قلوب عوام، بلکه خواص داخل کرده، تا آنجا که اين فرقه ي قليله و عصابه ي مهتديه ي اماميه يکديگر را تکذيب و تکفير و لعن و توهين کرده و مي کنند، و اعداء را بر خود چيره نمودند و پيوسته دسته دسته از دين خدا بيرون روند، و علماء راستين از اظهار علم خود عاجز، و صادق شد و عده ي صادقين (عليهم السلام) که خواهد آمد وقتي که نگاهداشتن مومن دين خود را مشکل تر است از نگاه داشتن جمره اي از آتش در دست الي آخر کلماته الشريفه.



[ صفحه 235]