بازگشت

مهدي از ديدگاه امام حسن مجتبي


«طوبي لمن ادرک ايامه و سمع کلامه».

«خوشا به سعادت کسي که روزگار او را درک کند و اوامر او را گوش فرا دهد».

(امام حسن مجتبي عليه السلام) [1] .

روزگار پر آشوب عهد امام حسن مجتبي عليه السلام موجب شد که شيعيان نتوانند احاديث طولاني فراواني از آن حضرت بشنوند و براي نسلهاي بعدي روايت کنند، از اين رهگذر روايات مربوط به حضرت ولي عصر عجل الله تعالي فرجه الشريف نيز از آن حضرت کمتر روايت شده است که آنچه به دست ما رسيده در اينجا مي آوريم:

61- «بعد از امضاي قرارداد صلح با معاويه برخي از شيعيان ناآگاه به خدمت امام حسن مجتبي عليه السلام رسيده، او را براي پذيرش صلح سرزنش کردند. امام حسن عليه السلام فرمود:



[ صفحه 116]



شما نمي دانيد که من براي شما چه کرده ام؟! به خدا سوگند آنچه من انجام داده ام براي شما از تمام اين جهان سودمندتر است. مگر نمي دانيد که من امام شما هستم؟! اطاعت من بر همه ي شما واجبست، و به صريح فرمايش رسول اکرم صلي الله عليه و آله يکي از دو سروران جوانان بهشتي هستم؟! مگر نمي دانيد که هنگامي که حضرت خضر عليه السلام کشتي را سوراخ کرد و جواني را کشت و ديوار را تجديد بنا کرد حضرت موسي خشمگين شد، زيرا سبب و حکمت آنها را نمي دانست، ولي کارهاي حضرت خضر درنزد خدا صحيح و بي اشکال بود. مگر نمي دانيد که هر يک از ما بر گردنش بيعت طاغوت زمانش خواهد بود به جز قائم ما که حضرت عيسي در پشت سر او نماز مي خواند و خداي تبارک و تعالي ولادتش را مخفي نگه مي دارد و خودش را در پشت پرده ي غيبت نهان مي سازد تا به هنگام ظهور، بيعت احدي در گردن او نباشد». [2] .

62- «التاسع من ولد اخي الحسين ابن سيده الاماء، يطيل الله عمره في غيبته، ثم يظهره بقدرته في صورة شاب دون اربعين سنة، ذلک ليعلم ان الله علي کل شي ء غدير».

-«نهمين فرزند برادرم حسين عليه السلام فرزند سرور کنيزانست، خداوند در زمان غيبت عمرش را بسيار طولاني مي کند و آنگاه او را به صورت جواني کمتر از چهل ساله ظاهر مي سازد. تا دانسته شود که خداوند به هر چيزي قادر است». [3] .

63- «لا يکون الأمر الذي تنتظرون حتي يبرء بعضکم من بعض و يتفل بعضکم في وجوه بعض و يشهد بعضکم علي بعض بالکفر و يلعن بعضکم بعضا».

-«اين امر که فرا رسيدن موعد آنرا انتظار مي کشيد واقع نمي شود



[ صفحه 117]



مگر بعد از آنکه برخي از شما برخي ديگر بيزاري بجويد، و برخي در صورت برخي آب دهان بيندازد و بعضي از شما بعضي ديگر را کافر بداند و يکديگر را لعن کنند».

عمير مي گويد عرض کردم: چنين زماني چه ارزشي دارد؟ امام عليه السلام فرمود:

-«الخير کله في ذلک الزمان، يقوم قائمنا و يدفع ذلک کله».

-«همه ي خيرها در آن زمانست، زيرا قائم ما قيام مي کند و همه ي اين حوادث را از بين مي برد». [4] .

ما اين حديث را به پيروي از صاحب «بشارة الاسلام» از امام حسن مجتبي عليه السلام نقل کرديم ولي صاحب «عقد الدرر» آنرا از امام حسين عليه السلام نقل کرده است [5] و پژوهشگر معاصر آقاي علي اکبر غفاري در پاورقيهاي سودمند خود بر کتاب پرارج «غيبت نعماني» يادآور شده که اين حديث در برخي نسخه ها از امام حسن عليه السلام و در برخي ديگر از امام حسين عليه السلام نقل شده است. [6] .

64- «تصطلح في ملکه السباع، و تخرج الأرض نبتها، و تنزل السماء برکتها، و تظهر له الکنوز، يملک ما بين الخافقين، فطوبي لمن ادرک ايامه و سمع کلامه».

-«در زمان او درندگان با يکديگر سازش مي کنند، زمين گياهانش را خارج مي کند، آسمان برکاتش را فرو مي فرستد، گنجهاي نهفته در دل زمين براي او ظاهر مي شود. بين شرق و غرب عالم تحت سيطره ي



[ صفحه 118]



او در مي آيد. خوشا به سعادت کسي که زمان او را درک کند و به اوامر او گوش فرا دهد». [7] .

65- «لموضع الرجل في الکوفة احب الي من دار في المدينة».

-«جاي يک پا نهادن در کوفه براي من از يک خانه در مدينه محبوب تر است». [8] .

در روايات فراواني از ارزش والاي زمين در کوفه در عهد حضرت ولي عصر (عجل الله تعالي فرجه) گفتگو شده است، و آن بسيار طبيعي است، زيرا کوفه يايتخت حکومتي خواهد بود که بر زمين و زمان فرمانروايي خواهد نمود.

66- «اسعد الناس به اهل الکوفة».

- «خوشبخت ترين مردم در زمان ظهور، مردم کوفه هستند». [9] .

چه سعادتي بالاتر از اينکه انسان در شهر حضرت ولي عصر عجل الله تعالي فرجه زندگي کند و هر روز در پشت سر او اقتدا کرده فرائض ديني را انجام دهد و پرسشهاي خود را بي واسطه از قبله ي خود مقصود و کعبه ي موعود بپرسند و هر روز ديدگانش با ديدار آن آفتاب عالم تاب نوراني شود و معارف الهي را از سرچشمه ي زلال علوم آل محمد فرا گيرد.

67- «امام جواد عليه السلام روايت مي کنند که روزي حضرت علي عليه السلام در حالي که به دست سلمان تکيه داده بودند وارد مسجد الحرام شدند و امام حسن مجتبي در محضر آن حضرت بود، در آن هنگام مردي نيکو صورت که جامه هاي زيبا بر تن داشت وارد شد و به خدمت امير



[ صفحه 119]



مومنان عليه السلام عرض ادب و تقديم سلام نمود، سپس گفت: من از محضر شما سه پرسش مي کنم، اگر آنها را پاسخ فرمائيد مي فهمم که اين مردم به شما ستم کردند و حق شما را به ناحق غصب کردند، اميرمومنان فرمود: آنچه مي خواهي بپرس.

چون آن مرد سوالاتش را پرسيد، امام عليه السلام به فرزند بزرگوارش امام حسن مجتبي رو کرد و فرمود: اي ابومحمد سوالات اين مرد را پاسخ بگو.

چون امام حسن مجتبي عليه السلام هر سه پرسش را پاسخ گفت، آن مرد به وحدانيت خدا و رسالت رسول اکرم گواهي داد و سپس به امامت امير مومنان و امام حسن مجتبي و امام حسين سيدالشهداء (عليهم السلام) گواهي داد و آنگاه امامها را يکي پس از ديگري شمرد و به امامت هر يکي شهادت داد تا به امام حسن عسکري عليه السلام رسيد و آنگاه گفت:

- «و اشهد علي رجل من ولد الحسن لا يکني و لا يسمي حتي يظهر امره، فيملأها عدلا کما ملئت جورا».

-«و گواهي مي دهم به امامت فرزند امام حسن -عسکري - که نام و کنيه اش گفته نمي شود تا روزي که ظاهر شود و جهان را پر از عدالت کند، آنچنان که پر از ستم شده است».

آنگاه امير مومنان را توديع کرد و از مسجد خارج شد.

اميرمومنان خطاب به امام حسن فرمود: اي ابو محمد برخيز و اين مرد را تعقيب کن. امام حسن مجتبي عليه السلام بلند شد و به دنبال آن مرد حرکت کرد، لحظاتي بعد برگشت و عرض کرد: اين مرد تا از مسجد خارج شد اصلا متوجه نشدم که کجا پاي نهاد و به کجا رفت!!.

امير مومنان فرمود: آيا اين مرد را شناختي؟ امام حسن عرض کرد:



[ صفحه 120]



خدا و پيامبر و امير مومنان داناترند. امير مومنان فرمود: او حضرت خضر بود». [10] .

طبق روايات فراواني حضرت خضر زنده است و در فرصتهاي مناسب در مجلس امامان معصوم عليهم السلام حضور مي يافت و اينک در خدمت حضرت بقية الله روحي و ارواح العالمين له الفداء مي باشد و جزء 30 نفري است که همواره در ملازمت آن حضرت هستند و خداوند به وسيله ي آنها رفع غربت از وجود مقدس حضرت صاحب الزمان در زمان غيبت مي نمايد. [11] .



[ صفحه 123]




پاورقي

[1] يوم الخلاص، ص 374.

[2] اعلام الوري، ص 401.

[3] يوم الخلاص، ص 170.

[4] بشارة الاسلام، ص 81.

[5] عقدرالدرر، ص 64.

[6] غيبت نعماني، پاورقي ص 205.

[7] يوم الخلاص، ص 374.

[8] بحارالانوار، ج 52 ص 386.

[9] يوم الخلاص، ص 375.

[10] اصول کافي، ج 1 ص 441.

[11] غيبت شيخ طوسي، ص 102.