بازگشت

غيبت کبراي حضرت مهدي


(يوم الخلاص ص 202):

قال الصادق (ع): للقائم غيبتان: احداهما طويلة و الاخري قصيرة. فالاولي يعلم بمکانه بيها خاصة من شيعته، و الاخري لا يعلم بمکانه فيها الا خاصة مواليه في دينه.

امام صادق (ع) فرمود: حضرت قائم (ع) دو غيبت دارد يکي از آن طولاني و آن دگر کوتاه است در غيبت طولاني مکان او را تنها شيعيان خاصش مي دانند و در غيبت ديگر ويژگان دوستان شمکان او را مي دانند.

(يوم الخلاص ص 203):

قال الله تعالي: «و لا يکونوا کالذين اوتوا الکتاب من قبل فطال عليهم الأمد فقست قلوبهم و کثير منهم فاسقون» نزلت في القائم و اهل زمان الغيبة و ايامها دون غيرهم و الأمد امد الغيبة. الحديث.

خداي تعالي فرمايد: «و مباشيد مانند اهل کتاب پيش زا اين پس ايام غيبت بر آنها طولاني گشت دلهايشان سخت گرديد و بسياري از آنها فاسق شدند» اين آيه کريمه درباره ي حضرت قائم (ع) و مردم و زمان و ايام غيبتش نازل شده و کلمه امد به معناي غيبت است.



[ صفحه 352]



(يوم الخلاص ص 219):

قال رسول الله (ص): المهدي من ولدي الذي يفتح الله به مشارق الأرض و مغاربها ذاک الذي يغيب عن اوليائه غيبة لا يثبت علي القول بامامه الا من امتحن الله قلبه للايمان.

رسول اکرم (ص) فرمود: مهدي (ع) از فرزندان من است آنکس که خدا به وسيله او مشرق و مغرب زمين را بگشايد او است همان کس که از دوستانش غائب مي گردد غيبتي که بر عقيده به امامت او ثابت نمي ماند مگر آن کس که خداي تعالي قلبش را براي ايمان آزموده باشد.

(يوم الخلاص ص 248):

قال الهادي (ع): لولا من يبقي بعد غيبة قائمکم من العلماء الداعين اليه و الدالين عليه و الذابين عن دينه بحجج الله و المنقذين للضعفاء من عباد الله من شباک ابليس و مردته لما بقي احد الا ارتد عن دين الله و لکنهم يمسکون ازمة قلوب ضعفاء الشيعة کما يمسک صاحب السفينة سکانها اي مقودها الذي يشق عباب الماء اولئک هم الافضلون عند الله عزوجل.

امام هادي (ع) فرمود: اگر پس از غيبت قائم (ع) شما از علمائي که دعوت به سوي او کنند و راهنمايي به حضرت او نمايند و با حجتهاي الهي و از دين او دفاع کنند و ضعيفان از بندگان خدا را از دامهاي شيطان و پيروان شيطان نجات بخشند باقي نمي ماندند البته هيچکس از مؤمنين پابرجا نبودند مگر آنکه از دين خدا برمي گشت ولي اين علماء بودند که دلهاي ضعفاي شيعه را نگه داشتند همچانکه کشتيان سکان و فرمان کشتي را نگهداري مي کند آن فرماني که کشتي امواج آب را با آن مي شکافد و پيش مي رود آن علماء در پيشگاه خداي عزوجل برتر از همه باشد.

(يوم الخلاص ص 199):

قال رسول الله (ص): لجابر بن عبدالله الانصاري. يغيب عن شيعته غيبة، لا يثبت فيها علي القول بامامته الا من امتحن الله قلبه بالايمان... هذا من مکنون سر الله و مخزون علمه، فاکتمه الا عن اهله.

رسول اکرم (ص) فرمود: به جابر بن عبدالله انصاري (رض) فرمود: «مهدي (ع) از



[ صفحه 353]



شيعيان خود غائب مي شود که در آن غيبت قائلين به امامتش ثابت نمي مانند مگر آنکس که خداي تعالي قلب او را به ايمان آزموده باشد... اين از اسرار و رازهاي مکنون و پنهان و علم محزون الهي است آن را مکتوم نگهدار از ديگران مگر از راهش.

(يوم الخلاص ص 200 و مستدرک السفينه ج 10 ص 492):

قال رسول الله (ص): و الذي بعثني بالحق بشيرا ليغيبن القائم من ولدي بعهد معهود اليه مني حتي قول اکثر الناس: ما لله في آل محمد حاجة، و يشک آخرون بدلائله فمن ادرک زمانه فليتمسک بدينه و لا يجعل للشيطان عليه سبيلا بشکه فيزيل عن ملتي و يخرجه من دين فقد اخرج ابويکم من الجنة من قبل و الله عزوجل جعل الشياطين اولياء للذين لا يؤمنون.

رسول اکرم (ص) فرمود: قسم به آنکس که مرا به حق براي بشارت مبعوث فرمود البته قائم (ع) از فرزندان من است با عهدي که از من دارد غائب مي شود تا آنجا که بيشتر مردم گويند: خدا احتياجي به آل محمد عليهم السلام ندارد و عده دگر به دلائل او شک کنند پس هر کس ادراک زمان او نمايد بايد متمسک بدينش شود و نبايد براي شيطان راهي براي ايجاد و شک در خود باقي گذارد تا او را از ملت من زائل کند و از دين من بيرون برد همچنانکه پدر و مادر شما (حضرت آدم و حوا) را از بهشت درگذشته بيرون کرد و خداي عزوجل شيطانها را دوست مردم بي ايمان قرار داده است.

(يوم الخلاص ص 200):

قال اميرالمؤمنين (ع): ان لصاحب الأمر غيبة المتمسک فيها بدينه کالخارط للقتاد بيديه فايکم يمسک شوک القتاد بيده؟.

اميرالمؤمنين (ع) فرمود: صاحب الامر عليه السلام غيبتي دارد شخص که در آن ايام تمسک بدين جويد مانند کسي باشد که خارهاي درخت خاردار را که خارهايش سر به بالا کشيده باشند با دست خود از بالا به پايين دست بکشد پس کدام يک شما قدرت اين کار را دارد؟

(يوم الخلاص ص 201):

قال الباقر (ع): المهدي يغيب عن الناس غيبة طويلة يرجع عنها قوم و يثبت



[ صفحه 354]



آخرون و ذلک قول الله تبارک و تعالي: «ارايتم ان اصبح ماؤکم غورا».

امام باقر (ع) فرمود: حضرت مهدي عليه الصلوة و السلام با غيبت طولاني خود از مردم غايب مي شود گروهي از آن برمي گردند وگروه دگر در ايمان به او ثابت مي کنند که قرآن کريم فرمايد: «بگو اي رسول (ص) بمن خبر دهيد اگر آب شما فرو رود و غايب گردد».

(يوم الخلاص ص 248):

قال العسکري (ع) في حديث طويل - مثله (يعني قائم) في هذه الامة مثل الخضر و مثله مثل ذي القرنين والله ليغيبن غيبة لا ينجو من الهلة فيها الا من ثبته الله عزوجل القول بامامته و وفقه الله فيها للدعاء بتعجيل فرجه.

حضرت امام حسن عسکري (ع) در ضمن حديث طولاني فرمود: مثل حضرت قائم (ع) در اين امت مثل حضرت خضر و ذوالقرنين است بخدا قسم البته غيبتي مي کند که در آن نجات و رهائي از نابودي کسي پيدا مي کند خداي عزوجل او را به عقيده امامتش ثابت نگه داشته و براي تعجيل فرجش او را توفيق دعاء کردن ارزاني فرموده باشد.

(منتخب الاثر ص 269):

عن علي بن رثاب عن زرارة قال: ان للقائم غيبة قبل ظهوره قلت: لم؟ قال: يخاف القتل.

بنقل از علي بن رثاب از زراره رضي الله عنه گفت: براي حضرت قائم (ع) قبل از ظهورش غيبت است علي گفت من گفتم: چرا؟ فرمود: بترس از کشته شدن.

(اثبات الهداة ج 3 ص 526 و کشف الغمه ج 2 ص 529):

عن ابي بصير عن ابيعبدالله (ع) قال: قلت: کان ابوجعفر (ع) يقول: لقائم آل محمد (ع) غيبتان واحدة طويلة و الاخري قصيرة قال: فقال لي: نعم يا ابابصير احديهما اطول من الاخري ثم لا يکون ذلک يعني ظهوره حتي يختلف ولد فلان و تضيق الخليفة و يظهر السفياني و يشتد البلاء و يشمل الناس موت و قتل و يلجئون منه الي حرم الله تعالي و حرم رسوله.

بنقل ا زابي بصير (ره) به حضرت امام صادق (ع) عرض کردم: حضرت امام باقر (ع)



[ صفحه 355]



مي فرمود: براي قائم آل محمد (ع) دو غيبت خواهد بود يک غيبت طولاني و يک غيبت کوتاه ابوبصير (ره) گفت: حضرت به من فرمود: آري اي ابوبصير دو غيبت دارد که يکي از دگري طولاني تر باشد تا آنکه اولاد فلان پشت سر هم آيند و کار خليفه به مشکل رفته و سفياني آشکار گردد و گرفتاري سخت پديد آيد و مرگ و قتل فراگير همه مردم شود و از بيم آن به حرم خداي تعالي و حرم رسولش (ص) پناهنده گردند.

(اثبات الهداة ج 3 ص 465):

عن رجل من همدان قال: سمعت الحسين بن علي (ع) يقول: قائم هذه الامه هو التاسع من ولدي و هو صاحب الغيبة و هو الذي يقسم ميراثه و هو حي.

بنقل از مردي از همدان گفت: از حضرت امام حسين بن علي صلوات الله و سلامه عليهما السلام مي فرمود: قائم اين امت نهمين فرزند من است واو صاحب غيبت و کسي است که در حال حياتش ميراثش را تقسيم کردند.

(کمال الدين و اتمام النعمة ص 404):

عن ابي جعفر محمد بن علي الباقر (ع) عن ابيه سيد العابدين علي بن الحسين عن ابيه سيد الشهداء الحسين بن علي ابيه سيد الاوصياء اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب (ع) قال: قال رسول الله: المهدي من ولدي تکون له غيبة و حيرة تضل فيها الأمم يأتي بذخيرة الانبياء (ع) فيملأها عدلا و قسطا کما ملئت جورا و ظلما.

حضرت امام ابوجعفر محمد بن علي باقر (ع) از پدر بزرگوارش (ع) پيشواي عابدان امام علي بن الحسين (ع) از والد ماجدش سيدالشهداء امام حسين بن علي (ع) از پدر بزرگوارش، سرور اوصياء اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب (ع) صلوات الله و سلامه عليهم اجمعين فرمود: حضرت رسول اکرم (ص) فرمودند: مهدي (ع) از فرزندان من است براي او غيبت موجب حيرتي است که امتها در آن گمراه مي مانند ذخيره پيغمبران را بهنگام ظهورش مي آورد و زمين را پس از آنکه پر از ظلم و جور شده پر از عدل و داد خواهد کرد.

(بحار ج 51 ص 134 و کمال الدين و تمام النعمه ص 440):

عن ثابت الثمالي عن علي بن الحسين بن علي بن ابيطالي (ع) انه قال: فينا



[ صفحه 356]



نزلت هذه الاية: «واولو الارحام بعضهم اولي ببعض في کتاب الله (احزاب: 6)«و فينا نزلت هذه الاية: «و جعلها کلمة باقية في عقبه (الزخرف: 28)«و الأمة في عقب الحسن (ع) الي يوم القيامة و ان للقائم منا غيبتين احدهما اطول من الاخري اما الاولي فستة ايام او ستة اشهر او ستة سنين و اما الاخري فيطول امدها حتي يرجع عن هذا الامر اکثر من يقول به فلا يثبت عليه الا من قوي يقينه و صحت معرفته و لم يجد في نفسه حرجا مما قضيناه و سلم لنا اهل البيت.

بنقل از ثابت ثمالي (ره) از حضرت امام سجاد علي بن الحسين (ع) فرمود: اين آيه کريمه: «و ارحام در کتاب خدا برخي بر برخي دگر اولي مي باشند» درباره ي ما نازل گرديده و نيز آيه ي شريفه: «و قرار داد آنرا سخن باقي در عقبش» نيز در حق ما نازل شده وامامت در اعقاب حضرت امام حسين (ع) تا روز قيامت باقي است و همانا قائم ما دو غيبت دارد که يکي طولاني تر از دگري است غيبت اولي که (غيبت صغري است) شش روز يا شش ماه يا شش سال است و غيبت بزرگ که مدت آن طولاني مي باشد تا آن حد است که اکثر افرادي که معتقد به ولايت مي باشند از اين عقيده برمي گردند و بر آن اعتقاد باقي نخواهد ماند مگر کسي که يقينش قوي و معرفتش صحيح باشد و در خود حرجي از آنچه حکم فرموده ايم نيابد و تسليم ما اهل بيت (ع) باشد.

(اثبات الهداة ج 3 ص 442):

عن المفضل بن عمر قال: سمعت اباعبدالله (ع) يقول: اياکم و التنوية اما و الله ليغيبن امامکم سنينا من دهرکم و لتمحصن حتي يقال: مات، قتل، هلک.

بنقل از مفضل بن عمر (ره) گفت: از حضرت امام صادق (ع) شنيدم مي فرمود: از انکار نمودن حذر کنيد هان بخدا قسم امام شما ساليان درازي از روزگار شما غايب مي شود و البته شما آزمون مي شويد تا آنجا که گفته شود: او مرده، کشته شده هلاک گشته.

(بحار ج 52 ص 157 و اثبات الهداة ج 3 ص 445):

عن علي بن ابي حمزة عن ابي بصير عن ابيعبدالله (ع) قال: لابد لصاحب هذا الامر من غيبة و لا بد له في غيبته من عزلة و نعم المنزل طيبة و ما بثلثين من وحشة.

بنقل از علي بن ابي حمزه از ابي بصير (ره) از امام صادق (ع) فرمود: ناگزير



[ صفحه 357]



صاحب الامر (ع) غيبت مي کند و ناچار در غيبت خود عزلت مي گزيند و طيبه (مدينه منوره) جايگاه خواب است و به سي وحشتي نيست.

(اثبات الهداة ج 3 ص 445):

عن اسحاق بن عمار (ره) گفت: امام صادق (ع) فرمود: حضرت قائم (ع) دو غيبت دارد يکي از دگري طولاني تر باشد در غيبت اولي تنها شيعيان خاص جاي حضرت را دانند ودر غيبت دويم مکانش را دوستان ويژه اش خواهند دانست.

(اثبات الهداة ج 3 ص 457):

عن الحسن بن علي بن فضال قال: قال الصادق (ع): طوبي لمن تمسک بامرنا في غيبة قائمنا فلم يزع قلبه بعد الهداية.

بنقل از حسن بن علي بن فضال گفت: امام صادق (ع) فرمود: خوشا حال کسي که در غيبت قائم ما (ع) متمسک به امر ما باشد و قلبش پس از هدايت منحرف نگردد.

(بحار ج 52 ص 101 و بحار ج 51 ص 119):

عن ابن نباته، عن اميرالمؤمنين (ع): انه ذکر القائم (ع) فقال: اما ليغيبن حتي يقول الجاهل: ما لله في آل محمد حاجة.

بنقل از ابن نباته از حضرت اميرالمؤمنين (ع) که ذکر قائم (ع) مي نمود فرمود: هان که او البته غائب مي شود تا آنجا که نادانان گويند: خدا به آل محمد (ص) احتياجي ندارد.

(اثبات الهداة ج 3 ص 488 و بحار ج 52 ص 91):

عن عبدالله بن الفضل الهاشمي قال: سمعت الصادق جعفر بن محمد (ع) يقول: ان لصاحب هذا الامر غيبة لابد منها يرتاب فيها کل مبطل، فقلت له: و لم جعلت فداک؟ قال: لأمر لم يؤذن لنا في کشفه لکم قلت: فما وجه الحکمة في غيبته؟ فقال: وجه الحکمة في غيبته وجه الحکمة في غيبات من تقدمه من حجج الله تعالي ذکره، ان وجه الحکمة في ذلک لا ينکشف الا بعد ظهوره کما لا ينکشف وجه الحکمة لما اتاه الخضر (ع) من خرق السفينة، و قتل الغلام، و اقامة الجدار



[ صفحه 358]



لموسي (ع) الا وقت افتراقهما. يابن الفضل ان هذا الامر امر من امر الله، و سر من سر الله، و غيب من غيب الله ومتي علمنا انه عزوجل حکيم، صدقنا بان افعاله کلها حکمة و ان کان وجهها غير منکشف لنا.

بنقل از عبدالله بن فضل هاشمي گفت: از حضرت امام صادق (ع) شنيدم مي فرمود: همانا براي صاحب الأمر (ع) ناگزير غيبتي باشد که هر باطل پرستي در آن به شک و ريب در افتد من عرض کردم: فدايت شوم چرا؟ فرمود: بخاطر امري که ما مأذون به کشف آن براي شما نيستم عرض کردم: حکمت غيبتش چيست؟ فرمود: حکمت غيبتش همان حکمتي است که در غيبت هاي حجت هاي ديگر خدا که پيش او بودند وجود داشته، همانا حکمت آن کشف نخواهد شد مگر پس از ظاهر شدنش همچنانکه حکمت سوراخ کردن خضر (ع) کشتي را و کشتن پسر را و برپاي داشتن ديوار راکه براي موسي (ع) انجام داد نگفت مگر وقتي که خواستند از يکديگر جدا شوند. اي پسر فضل اين امر امري از خدا وسري از اسرار حق و غيبي از غيب هاي خداي تعالي است وقتي که دانستيم خداي عزوجل حکيم است تصديق داريم که تمام کارهاي خدا بر اساس حکمت استوار است اگر چه راه آن بر ما مکشوف نباشد.

(بحار ج 52 ص 112):

عن محمد بن منصور عن ابيه قال: کنا عند ابي عبدالله جماعة نتحدث، فالتفت الينا فقال: في اي شي انتم؟ ايهات ايهات لا والله لا يکون ما تمدون اليه اعينکم حتي تغربلوا، لا والله لا يکون ما تمدون اليه اعينکم حتي تميزوا، لا والله لا يکون ما تمدون اليه اعينکم الا بعد اياس، لا والله لا يکون ما تمدون اليه اعينکم حتي يشقي من شقي، و يسعد من سعد.

بنقل از محمد بن منصور از پدرش گفت: ما جمعي در محضر امام صادق (ع) نشسته و صحبت مي کرديم حضرت بما توجه کرد و فرمود: در چه صحبت مي کرديد؟ نه بخدا قسم چشم هاي شما به او برکشيده نمي شود تا آنکه غربال شويد نه بخدا قسم چشمان سياه به او کشيده نمي شود تا تميز داده شويد نه بخدا قسم چشمان شما به او برکشيده نمي شود مگر پس از نوميدي نه بخدا قسم چشمان شما به او برکشيده نمي شود تا بدبخت گردد هر کس که بايد بدبخت شود و نيکبخت وسيعه گردد



[ صفحه 359]



هر کس که بايد سعيد و نيکبخت شود.

(بحار ج 52 ص 152):

عن بن فضال، عن الرضا (ع) قال: ان الخضر شرب من ماء الحياة فهو حي لا يموت حتي ينفخ في الصور، و انه ليأتينا فيسلم علينا فنسمع صوته و لا نري شخصه و انه ليحضر حيث ذکر، فمن ذکره منکم فليسلم عليه، و انه ليحضر المواسم فيقضي جميع المناسک و يقف بعرفة فيؤمن علي دعاء المؤمنين و سيؤنس الله به وحشة قائمنا (ع) في غيبته و يصل به وحدته.

بنقل از ابن فضال از حضرت امام رضا (ع) فرمود: خضر عليه السلام آب حيات نوشيد و او زنده است تا موقع دميدن صور نمي ميرد و او بنزد ما مي آيد و بما سلام مي دهد و ما آواي او را مي شنويم ولي شخص او را نمي بينم و او در هر کجا يادش شود حاضر مي گردد و هر کس از شما که ذکرش کند بايد به او سلام بگويد و او در موسم حج حاضر مي شود و همه ي مناسک را انجام مي دهد و در عرفة وقوف مي کند و موقع دعاي مؤمنين آمين مي گويد و خداي تعالي بواسطه او وحشت قائم ما (ع) را در ايام غيبتش تبديل به انس مي کند و تنهايي او را با پيوند او برطرف مي فرمايد.

(بحار ج 52 ص 153):

عن المفضل بن عمر قال: سمعت اباعبدالله (ع) يقول: ان لصاحب هذا الامر غيبتين احداهما تطول حتي يقول بعضهم مات، و يقول بعضهم قتل، و يقول بعضهم ذهب، حتي لا يبقي علي امره من اصحابه الا نفر يسير، لا يطلع علي موضعه احد من ولده، و لا غيره الا المولي الذي يلي امره.

بنقل از مقضل بن عمر گفت: از حضرت امام صادق (ع) شنيدم مي فرمود: همانا براي صاحب الامر (ع) دو غيبت است يکي از آن دو آنقدر طولاني مي شود که برخي از مردم گويند: مرده است، و بعضي گويند: کشته شده. و پاره اي گويند: رفته است تا آنجا که بر امر او باقي نمي ماند از اصحابش مگر عده ي اندکي بر جاي او کسي از نزديکان و غيره هم آگاه نيست مگر آن مولا و دوستي که والي امرش باشد.

(کتاب الغيبة ص 293):

و اخبرنا الحسين بن ابراهيم، عن ابي العباس احمد بن علي بن نوح، عن ابي



[ صفحه 360]



نصر هبة الله بن محمد الکاتب قال: حدثني ابوالحسن احمد بن محمد بن تربک الرهاوي، قال: حدثني ابوجعفر محمد بن علي بن الحسن بن موسي بن بابوية رضي الله عنه او قال: ابوالحسن (علي بن) احمد الدلال القمي قال: اختلف جماعة من الشيعة في ان الله عزوجل فوض الي الائمة صلوات الله عليهم ان يخلقوا او يرزقوا؟ فقال قوم هذا محال لا يجوز علي الله تعالي، لأن الاجسام لا يقدر علي خلقها غير الله عزوجل و قال آخرون بل الله تعالي أقدر الائمة علي ذلک و فوضه اليهم فخلقوا و رزقوا و تنازعوا في ذلک تنازعا شديدا.

فقال قائل: ما بالکم لا ترجعون الي أبي جعفر محمد بن عثمان العمري فتسألونه عن ذلک فيوضح لکم الحق فيه، فانه الطريق الي صاحب الامر عجل الله فرجه، فرضيت الجماعة بأبي جعفر و سلمت و أجابت الي قوله، فکتبوا المسألة و أنفذوها اليه، فخرج اليهم من جهته، توقيع نسخته:

«ان الله تعالي هو الذي خلق الاجسام و قسم الارزاق، لأنه ليس بجسم و لا حال في جسم، ليس کمثله شيي و هو السميع العليم، واما الائمة عليهم السلام فانهم يسألون الله تعالي فيخلق و يسألونه فيرزق، ايجابا لمسألتهم و اعظاما لحقهم».

خبر داد مرا حسين بن ابراهيم از ابي العباس احمد بن علي بن نوح از ابي نصر هبة الله بن محمد کاتب. گفت حديث کرد برايش ابوالحسن احمد بن محمد بن تربک رهاوي گفت حديث کرد برايم ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين بن موسي بابويه که برايش احمد دلال قمي نقل که جماعتي از شيعيان با هم اختلاف کردند که خداوند تفويض امر ارزاق و خلق را با ائمه عليهم السلام سپرده باشد چون بعضي عقيده دارند اين امور بائمه تفويض شده است پس از نزاع و اختلاف گفتند چرا اين مسئله را از ابي جعفر محمد بن عثمان عمري نمي پرسيد تا آنچه حق است براي تان روشن گردد چون امروز آنکه راه به امام (ع) و اراده اوست همه راضي شدند که از او بپرسند ابي جعفر محمد بن عثمان نامه آنها را به محضر امام زمان (عج) برد از سوي حضرت نوشته اي بدين مضمون آمد

همانا خداي تعالي آفريدگار اجسام و روزي دهنده و تقسيم کننده ارزاق است چون او جسم نيست و در شي هم حلول ننموده و مثل و شبيهي هم ندارد.



[ صفحه 361]



اما ائمه عليهم السلام آنها از خداوند مي خواهند تا بيافريند و رزق و روزي را مسئول مي کند و خداوند همه خواسته شان را پاسخ مي دهد و حق شان را عظيم و بزرگ مي داند.

(کتاب الغيبة ص 294):

و بهذا الاسناد، عن أبي نصر هبة الله بن محمد بن ام کلثوم بنت ابي جعفر العمري قال: حدثني جماعة من بني نوبخت، منهم ابوالحسن بن کثير النوبختي رحمه الله، و حدثتني به ام کلثوم بنت ابي جعفر محمد بن عثمان العمري رضي الله عنه انه حمل الي ابي(جعفر) رضي الله عنه في وقت من الاوقات ما ينفذه الي صاحب الامر عليه السلام من قم و نواحيها، فلما وصل الرسول الي بغداد و دخل ابي جعفر و اوصل اليه ما دفع اليه و ودعه و جاء لينصرف، قال له ابوجعفر: قد بقي شيي مما استودعته فاين هو؟ فقال له الرجل: لم يبق شيي يا سيدي في يدي الا و قد سلمته، فقال له ابوجعفر: بل قد بقي شيي فارجع الي ما معک و فتشه و تذکر ما دفع اليک.

فمضي الرجل، فبقي اياما يتذکر و يبحث و يفکر فلم يذکر شيئا و لا اخبره من کان في حملته، فرجع الي ابي جعفر فقال له: لم يبق شيي في يدي مما سلم الي «و قد حملته» الي حضرتک، فقال له ابوجعفر: فانه يقال: لک الثوبان السردانيان اللذان دفعهما اليک فلان بن فلان ما فعلا؟

فقال له الرجل: اي والله يا سيدي لقد نسيتهما حتي ذهبا عن قلبي و لست ادري الان اين وضعتهما، فمضي الرجل، فلم يبق شيي کان معه الا فتشه و حله و سأل من حمل اليه شيئا من المتاع ان يفتش ذلک فلم يقف لهما علي خبر فرجع الي ابي جعفر (فأخبره) فقال له ابوجعفر يقال لک: امض الي فلان بن فلان القطان الذي حملت اليه العدلين القطن في دار القطن، فافتق احدهما و هو الذي عليه مکتوب کذا و کذا فانهما في جانبه، فتحير الرجل مما اخبرنه ابوجعفر و مضي لوجهه الي الموضع، ففتق العدل الذي قال له: افتقه، فاذا الثوبان في جانبه قد اندسا مع القطن فأخذهما و جاء «بهما» الي ابي جعفر، فسلمهما اليه و قال له: لقد نسيتهما لاني لما شددت المتاع بقيا فجعلتهما في جانب العدل ليکون ذلک أحفظ لهما. و تحدث



[ صفحه 362]



الرجل بما راه و اخبرنه به ابوجعفر عن عجيب الامر الذي لا يقف اليه الا نبي او امام من قبل الله الذي يعلم السرائر و ما تخفي الصدور، و لم يکن هذا الرجل يعرف اباجعفر و انما انفد علي يده کما ينفد التجار الي اصحابهم علي يد من يثقون به، و لا کان معه تذکرة سلمها الي أبي جعفر و لا کتاب، لأن الامر کان حادا (جدا) في زمان المعتضد، و السيف يقطر دما کما يقال، و کان سرا بين علي خبره و لا حاله، و انا يقال: امض الي موضع کذا و کذا، فسلم ما معک (من) غير أن يشعر بشيي و لا يدفع اليه کتاب، لئلا يوقف علي ما تحمله منه.

و بهمين سند از ابي نصر هبة الله بن محمد بن ام کلثوم دختر ابي جعفر عمري گفت: گروهي از بني نوبخت که از جمله آنان ابوالحسن بن کثير نوبختي رحمة الله بود به من خبر دادند و نيز ام کلثوم دختر ابي جعفر محمد بن عثمان عمري (رض) به من خبر داد که وقتي مالي از قم و اطراف آن به نزد ابي جعفر (رض) آوردند که آنرا بخدمت حضرت صاحب الامر (عج) تقديم کند و چون فرستاده به بغداد رسيد و به نزد ابي جعفر آمد مالي را که به او داده بودند و در نزدش وديعه بود تحويل داد و خواست برگردد ابوجعفر به او فرمود: از آنچه به تو سپرده بودند چيزي مانده آن در کجا است؟ مرد گفت: آري چيزي باقي مانده برگردد آنچه با خودداري تفتيش کن و بياد آور که چه چيز به تو سپرده بودند.آن مرد رفت چند روز به فکر بود و جستجو بسيار کرد و چيزي بنظرش نرسيد و هر کس هم که با او همسفر بودند چيزي بياد او نياوردند. به نزد ابوجعفر برگشت و گفت: آنچه در دست من بود تسليم کرده ام ابوجعفر گفت: گفته مي شود که دو جامه داني که فلان پسر فلان به تو داده بود چه شد؟ آن مرد گفت: بخدا قسم اي سرور من آنها را فراموش کردم و از ذهن من بيرون رفته بود و نمي دانم در کجا گذاشتم مرد رفت و هر چه داشت مورد تفتيش قرار داد و بارها را گشود و هر کجا که احتمال مي داد رجوع کرد و تفتيش بعمل آورد خبري بدست نياورد و به ابوجعفر رجوع کرد. ابوجعفر (رض) فرمود: به تو گفته مي شود (مقصود اشاره از ناحيه مقدسه است) برو بنزد فلان پسر فلان پنبه فروش که دو عدل پنبه براي او در بازار پنبه فروشان آورده بودي و يک عدل را بگشا و آن همان عدلي



[ صفحه 363]



است که نامه ي فلان بر روي آنست و آن دو جامه در کنارش مي باشد مرد متحير بماند از آنچه جناب ابوجعفر (رض) به او خبر داده بود و بسوي آن محل رو نهاد و عدلي را که ابوجعفر (رض) به او گفته بود گشود. و ديد که آن دو جامه در کنارش و به پنبه چسبيده پس از آن دو جامه را برگرفت و آنها را بنزد ابوجعفر (رض) آورد و تسليم کرد و گفت: من آن دو را فراموش کرده بودم زيرا چون کالاها را باربندي نمودم آن دو جامه باقي ماند من آنها را در کنار عدل قرار دادم تا بهتر حفظ شوند و آن مرد از آنچه واقع شد و ابوجعفر (رض) از آن امر عجيب که هيچکس جز پيغمبر (ص) و امام (ع) از سوي خدائي که عالم به اسرار و رازهاي درون سينه ها است آگاهي دارند و ديگري آگاهي ندارد. و آن مرد ابوجعفر (رض) را نمي شناخت و آنچه با دست او فرستاده شده بود بدانگونه بود که بازرگانان به طرف معامله خود با دست افراد موثق مي فرستد و تذکره و نامه يادداشتي هم در دست نداشت که به او جعفر (رض) تسليم نمايد زيرا امر بسيار حاد و جدي در عصر خلافت معتضد عباسي بود که از شمشيرش خون مي چکيد. چنانکه گفته شده است و بر اين موضوع واقف بودند بر حالت آن. و همانا گفته مي شود: برو به فلان جا و فلان جا و آنچه با تو بوده تسليم کن بدون اينکه چيزي بداند و نامه اي به او بدهد.

(کتاب الغيبة ص 290):

و أخبرني جماعة، عن جعفر بن محمد بن قولوية و ابي غالب الزراري (و غير هما) عن محمد بن يعقوب الکليني، عن اسحاق بن يعقوب قال: سألت محمد بن عثمان العمري رحمه الله ان يوصل لي کتابا قد سئلت فيه عن مسائل اشکلت علي، فورد التوقيع بخط مولينا صاحب الدار عليه السلام:

أما ما سئلت عنه ارشدک الله و ثبتک من امر المنکرين لي من اهل بيتنا و بني عمنا، فاعلم انه ليس بين الله عزوجل و بين احد قرابة، و من انکرني فليس مني، و سبيله سبيل ابن نوح عليه السلام.

و اما الفقاع فشربه حرام و لا بأس بالشلماب.

و اما أموالکم فما نقلبها الا لتطهروا فمن شاء فليصل، و من شاء فليقطع، فما اتانا الله خير مما اتاکم.



[ صفحه 364]



و اما ظهور الفرج فانه الي الله عزوجل، کذب الوقاتون، و اما قول من زعم ان الحسين عليه السلام لم يقتل، فکفر و تکذيب و ضلال. و اما الحوادث الواقعة فارجعوا فيها الي رواة حديثنا، فانهم حجتي عليکم و انا حجة الله (عليهم).

و اما محمد بن عثمان العمري رضي الله عنه و عن ابيه من قبل، فانه ثقتي و کتابه کتابي.

و اما محمد بن علي بن مهزيار الاهوازي فسيصلح الله قلبه، و يزيل عنه شکه. و اماما وصلتنا به فلا قبول عندنا الا لما طاب و طهر، و ثمن المغنية حرام.

و اما محمد بن شاذان بن نعيم فانه رجل من شيعتنا اهل البيت.

و اما أبوالخطاب محمد ابن «ابي» زينب الأجدع «فأنه» ملعون و اصحابه ملعونون، فلا تجالس اهل مقالتهم و اني منهم بري ء و آبائي عليهم السلام منهم برئاء.

و اما المتلبسون باموالنا فمن استحل منها شيئا فأکله فأننا يأکل النيران.

و اما الخمس فقد أبيح لشيعتنا و جعلوا منه في حل الي وقت ظهور امرنا لتطيب ولادتهم و لا تخبث.

و اما ندامة قوم قد شکوا في دين الله علي ما وصلونا به، فقد أقلنا من استقال و لا حاجة لنا في صلة الشاکين.

و اما علة ما وقع من الغيبة فان الله عزوجل يقول: «يا أيها الذين امنوا لا تسألوا عن أشياء ان تبدلکم تسؤکم» انه لم يکن احد من آبائي الا و قد وقعت في عنقه بيعة لطاغية زمانه، و اني أخرج حين أخرج و لا بيعة لأحد من الطواغيب في عنقي و اما وجه الأنتفاع في غيبتي فکالانتفاع بالشمس اذا غيبتها عن الابصار السحاب، و اني لامان لاهل الارض کما ان النجوم امان لاهل السماء، فاغلقوا «أبواب» السئوال عما لا يعنيکم، و لا تتکلفوا علي ما قد کفيتم، و اکثروا الدعاء بتعجيل الفرج فان ذلک فرجکم، و السلام عليک يا اسحاق بن يعقوب و علي من اتبع الهدي.

و جمعي از جعفر بن محمد قولويه (ره) و ابوغالب رزاري (ره) و غير ايشان به من خبر دادند به نقل از محمد بن يعقوب کليني (رض) از اسحق بن يعقوب گفت: از محمد بن عثمان عمري رحمة الله خواستم مکتوب مرا که در آن مسائل مشکله اي نگاشته بودم «به ناحيه مقدسه» برساند و رسانيد» توقيع شريف بخط مبارک مولاي ما حضرت



[ صفحه 365]



صاحب خانه (قائم) صلوات الله و سلامه عليه رسيد: اما آنچه پرسيده اي «خدايت راهنمايي کناد و ثابت داراد» از کار آناني که منکر من هستند از اعضاي خاندان ما و پسر عموهاي ما بدانکه ميان خداي عزوجل و ميان احدي قرابت و نزديکي نيست و هر کس مرا انکار کند از من نباشد و راه او راه پسر نوح (ع) است.

و اما فقاع نوشيدنش حرام است ولي نوشيدن آب شلغم مانعي ندارد.

و اما مالهاي شما ما آنرا نمي پذيريم مگر بمنظور اينکه شما پاک شويد هر که خواهد آنرا بما برساند و هر که خواهد از ما قطع کند آنچه خدا بما داده بهتر از آنست که بشما داده.

و اما ظهور فرج بسته به امر خداي عزوجل است. وقت گذاران دروغگويند.

و اما عقيده و گفتار اينکه حضرت امام حسين (ع) بشهادت نرسيده کفر و دروغ و گمراهي است.

و اما در حوادث واقعه پس رجوع به روايان احاديث ما کنيد که آنان حجت من بر شما مي باشند و من حج خدا بر آنان مي باشم.

و اما محمد بن عثمان عمري که خدا از او و پدرش راضي باد محل وثوق من است و مکتوب او مکتوب من مي باشد.

و اما محمد بن علي بن مهزيار اهوازي خداي تعالي قلبش را اصلاح فرمايد و شک و ترديد را از او بزدايد.

و اما آنچه بما رسانده اي ما چيزي را قبول نمي کنيم مگر آنکه پاک و پاکيزه باشد. و بهاي (مزد) زن مغنيه حرام است.

و اما محمد بن شاذان بن نعيم او مردي از شيعيان ما اهل بيت (ع) است.

و اما ابوالخطاب محمد بن ابي زينب (جد) او ملعون است و يارانش نيز لعنت شده اند با گويندگان آنها مجالست و معاشرت مکن که من و پدران بزرگوارم عليهم السلام از آنها بيزاريم.

و اما کساني که اموال ما را در اختيار مي گيرند هر کس آنرا حلال بداند و بخورد همانا آتش خورده است.

و اما خمس براي شيعيان، مباح شده و تا وقت ظهور ما براي آنان حلال است تا



[ صفحه 366]



ولادت و نسل آنان پاک باشد و از ناپاکي بدور باشند.

و اما پشيماني گروهي که در دين خدا شک آورده اند همانگونه که بما رسيده. هر کس که طلب گذشت از ما کند ما از او گذشت داريم ولي رابطه اي با افرادي که شک دارند نداريم.

هيچيک از پدران من (ع) نبود که ناگزير بيعت طاغوت زمان خود را بر گردن داشتند و من وقتي که خروج مي کنم بيعتي از هيچيک از طاغوتها بر گردنم نخواهد بود.

و اما راه انتفاع و سود بردن از من در روزگار غيبتم همانند سود بردن مردم است از آفتاب هنگامي که ابرها از نظرها پنهان مي سازد و من وسيله امان براي مردم مي باشم آنگونه که ستارگان امان براي اهل آسمانند پس درهاي پرسش و سئوال از اموري را که مربوط به شما نيست بربنديد و زير بار تکليف سخت نرود با اينکه به اندازه ي کفاف بشما دستور رسيده و براي تعجيل فرج بسيار دعاء کنيد که آن موجب گشايش کار شما مي شود و اي اسحق بن يعقوب بر تو و بر همه پيروان راه هدايت سلام باد.



[ صفحه 367]