بشارت وجود حضرت قائم و مدت حکومت حضرت
(کشف النعمة ج 2 ص 473):
قال رسول الله (ص): لو لم يبق من الدنيا الا ليلة: لملک فيها رجل من اهل بيتي (ع).
رسول اکرم (ص) فرمود: اگر از عمر دنيا باقي نماند مگر يک شب البته مردي از اهل بيت (ع) من مالک و حاکم دنيا شود.
(يوم الخلاص ص 377، بحار ج 52 ص 391، منتخب الاثر ص 483):
عن الصادق (ع) قال: ان المومن في زمان القائم و هو بالمشرق ليري اخاه الذي في المغرب، و کذا الذي في المغرب يري اخاه الذي بالمشرق.
امام صادق (ع) فرمود: همانا مؤمن در زمان قائم (ع) اگر در مشرق باشد برادر خود را در مغرب مي بيند و همچنين کسي که در مغرب باشد برادر خود را در مشرق مشاهده نمايد.
(يوم الخلاص ص 386):
قال الصادق (ع): اعلموا ان الله يحيي الارض بعد موتها، کفر اهلها، فيحيهما الله بالقائم.
امام صادق (ع) فرمود: بدانيد که خدا زمين را پس از مردنش يعني کفر ساکنان - زنده
[ صفحه 223]
مي کند و خدا آنرا با دست قائم (ع) زنده فرمايد.
(يوم الخلاص ص 387):
قال الصادق (ع): اذا قام القائم (ع) جاء بامر جديد، کما دعا رسول الله (ص) في بدء الاسلام الي امر جديد.
امام صادق (ع) فرمود: هنگامي که قائم (ع)قيام کند امر تازه و جديدي آورد همچنانکه رسول خدا (ص)در آغاز اسلام دعوت فرمود.
(يوم الخلاص ص 388):
قال الصادق (ع): ان قائمنا اذا قام، اشرقت الارض بنور ربها، و استغني الناس.
امام صادق (ع) فرمود: همانا قائم ما (ع) چون قيام فرمايد زمين بنور پروردگارش درخشان گردد و مردم بي نياز شوند.
(اثبات الهداة ج 3 ص 466، کمال الدين و تمام النعمة ص 338، کشف النعمة ج 2 ص 522):
عن الحسين (ع) قال: في القائم منا سنن من الانبياء، سنة من نوح (ع) و سنة من ابراهيم و سنة من موسي (ع)، و سنة من عيسي (ع)، و سنة من ايوب (ع)، و سنة من محمد (ص)، فاما من نوح (ع) فطول العمر و اما من ابراهيم فخفاء الولادة و اعتزال الناس، و اما من موسي فالخوف و الغيبة، و اما من عيسي (ع) فاختلاف الناس فيه، و اما من ايوب فالفرج بعد البلوي، واما من محمد (ص) فالخروج بالسيف.
حضرت سيدالشهداء امام حسين (ع) فرمود: در قائم ما (ع) سنتهائي از پيغمبران موجود است: سنتي از نوح (ع) و سنتي از ابراهيم (ع) و سنتي از موسي (ع) و سنتي از عيسي (ع) و سنتي از ايوب (ع) و سنتي از محمد (ع) اما از نوح (ع) طول عمر و از ابراهيم (ع) پنهان بودن ولادت و عزلت گزيني از مردم و از موسي (ع) ترس و غائب بودن و از عيسي (ع) اختلاف مردم درباره ي او و از ايوب (ع) فرج بعد از گرفتاري و اما از محمد (ص) با شمشير خروج کردن.
(عقدالدرر ص 226):
عن عبدالله بن عطاء، قال: قلت لابي جعفر (ع) اخبرني عن القائم (ع) قال: و الله ما هو انا ولا الذي تمدون اليه اعناقکم و لا يعرف و لا يؤبه له قلت: بما يسير؟ قال: بما سار به رسول الله (ص).
[ صفحه 224]
بنقل از عبدالله بن عطاء گفت: به حضرت امام باقر (ع) عرض کردم: مرا از حضرت قائم (ع)باخبر کن فرمود: بخدا قسم آن قائم من نيستم و نه کسي که شما براي او گردن مي کشيد و او شناخته نمي شود عرض کردم روش او چيست؟ فرمود: روش رسول اکرم (ص) را دارد.
(منتخب الاثر ص 289):
عن ابيعبدالله (ع) قال: يقوم القائم (ع) و ليس لاحد في عنقه عقد و لا عهد و لا بيعة.
حضرت امام صادق (ع) فرمود: قائم (ع) قيام مي کند در حالي که کسي بر گردن او عهد و عقد و بيعتي ندارد.
(منتخب الاثر ص 289):
عن ابيعبدالله (ع) انه قال: يقوم القائم و ليس في عنقه بيعه لاحد.
امام صادق (ع) فرمود: قائم (ع) قيام مي کند در حالي که بر گردن او بيعتي براي کسي نيست.
(منتخب الاثر ص 289):
قال امير المؤمنين (ع): صاحب هذا الامر ليس لاحد في عنقه عهد، و لا عقد و لا ذمة.
اميرالمؤمنين (ع) فرمود: بر صاحب الامر (ع) کسي حق عهد و عقد و بيعتي ندارد.
(منتخب الاثر ص 294):
عن زين العابدين (ع) و عن الباقر قال: ان الاسلام قد يظهره الله علي جميع الاديان عند قيام القائم (ع).
حضرت امام زين العابدين (ع) و حضرت امام باقر (ع) فرمودند: همانا بهنگام قيام قائم (ع) خدا اسلام را بر همه اديان پيروز مي کند.
(منتخب الاثر ص 294):
عن ابي بصير عن جعفر الصادق (ع) قال: عند قيام القائم (ع) يفرح المؤمنون بنصرالله.
بنقل از ابي بصير (ره) از امام صادق (ع) فرمود: بهنگام قيام قائم (ع) مؤمنين به نصرت
[ صفحه 225]
خدا خشنود مي شوند.
(نورالثقلين ج 4 ص 86):
ابي بصير عن ابيعبدالله (ع) انه قال عن القائم (ع): ما يخرج الا في اولي قوة و ما يکون اولوا قوة الا عشرة الاف.
بنقل از ابي بصير از امام صادق (ع) که درباره ي قائم (ع) مي فرمود: خروج نمي کند مگر در صاحبان قوت و نيرو و صاحبان نيرو ده هزار تن مي باشند.
(بحار ج 52 ص 95):
عن جميل بن صالح، عن ابيعبدالله (ع) قال: يبعث القائم و ليس في عنقه لاحد بيعة.
بنقل از جميل بن دراج از امام صادق (ع) فرمود: قائم (ع) قيام مي کند در حالي که کسي حق بيعت بر او ندارد.
(عيون اخبار الرضا (ع) ج 1 ص 46):
عن جابربن عبدالله الانصاري، قال: دخلت علي فاطمة بنت رسول الله (ص) و قدامها لوح يکاد ضوئه يغشي الأبصار و فيه اثنا عشر اسما ثلثة في ظاهره و ثلثة في باطنه و ثلثة اسماء في اخره و ثلثة اسماء في طرفه فعددته فاذا هي اثنا عشر، قلت: اسماء من هؤلاء؟ قالت: هذه اسماء الأوصياء اولهم ابن عمي و احد عشر من ولدي اخرهم القائم؟ قال جابر: فرأيت فيه محمدا محمدا في ثلثة مواضع و عليا عليا عليا عليا في اربعة مواضع.
بنقل از جابر بن عبدالله انصاري (رض) گفت: بخدمت حضرت فاطمه زهرا(ع) دختر رسول اکرم (ص) رسيدم روبروي حضرت لوحي ديدم که نورش چشمها را خيره مي ساخت و در آن دوازده اسم بود سه اسم در ظاهر و سه اسم در باطن و سه اسم در آخر و سه اسم در کنارش چون شماره کردم دوازده اسم بود. عرض کردم: اين اسمهاي چه کساني است؟ فرمود: اسامي اوصياء مي باشد اولشان پسرعم (ع) من و يازده فرزند من (ع) آخرشان قائم (ع) است. جابر گفت: ديدم نام محمد (ص) و محمد (ص) و محمد(ص) و محمد (ص) در سه جا و علي (ع) و علي (ع) و علي (ع) و علي (ع) در چهار جا.
[ صفحه 226]
(کمال الدين و تمام النعمة ج 378، عيون اخبار الرضا ج 1 ص 48):
عن الشعبي عن عمه قيس بن عبدالله، قال: کنا جلوسا في حلقة فيها عبدالله بن مسعود فجاء اعرابي: فقال: ايکم عبدالله بن مسعود؟ فقال عبدالله، انا عبدالله بن مسعود، قال: هل حدثکم نبيکم (ص) کم يکون بعده من الخلفاء؟ قال: نعم، اثنا عشر عدة ثقباء بني اسرائيل.
شعبي از عمويش قيس ابن عبدالله گويد: ما در جمعي با عبدالله بن مسعود ره نشسته بوديم مرد اعرابي رسيد و گفت: کدام يک از شما عبدالله بن مسعود است؟ عبدالله گفت: من مي باشم. اعرابي گفت: پيغمبر شما به شما خبر داد که خلفاي پس از او چند تن مي باشند؟ عبدالله گفت: آري خبر داده که دوازده نفرند بشماره ي نقيبان بني اسرائيل.
(عيون اخبار الرضا ج 1 ص 69):
عن ابي بصير، عن ابيعبدالله (ع) قال: سمعته يقول: منا اثنا عشر مهديا، مضي ستة و بقي ستة، و يصنع الله في السادس ما احب.
بنقل از ابي بصير گفت: از امام صادق (ع) شنيدم مي فرمود: از ما دوازده مهدي خواهد بود شش مهدي (ع) گذاشته اند و شش مهدي (ع) باقي است خدا در مهدي (ع) ششمين باقي هرگونه که دوست مي دارد رفتار فرمايد.
(اصول الکافي ج 1 ص 538):
عن الحسن بن مياح عن ابيه قال: قال لي ابوعبدالله (ع): يا مياح درهم يوصل به الامام اعظم و زنا من احد.
بنقل از حسن به مياح از پدرش گفت: حضرت امام صادق (ع) به من فرمود: اي مياح يک درهم اگر بدست امام (ع) برسد و زنش از کوه احد بزرگتر باشد.
(اصول الکافي ج 1 ص 326):
عن عبدالله بن محمد الاصفهاني قال: قال ابوالحسن (ع): صاحبکم بعدي الذي يصلي علي، قال: ولم نعرف ابامحمد (ص) قبل ذلک قال: فخرج ابومحمد فصلي عليه.
بنقل از عبدالله بن محمد اصفهاني گفت: حضرت امام هادي (ع) فرمود: امام پس از
[ صفحه 227]
من کسي باشد که بر جنازه ام نماز بگذارد و ما حضرت امام ابومحمد حسن عسکري (ع) را پيش از آن نمي شناختيم گويد: پس امام عسکري (ع) بيرون آمد بر امام هادي (ع) نماز گذارد.
(اصول الکافي ج 1 ص 326):
عن علي بن جعفر (ع) قال: کنت حاضرا اباالحسن (ع) لما توفي ابنه محمد فقال للحسن: يا بني احدث لله شکرا فقد احدث فيک امرا.
بنقل از علي بن جعفر گفت: من در خدمت امام هادي (ع) حضور داشتم هنگامي پسرش محمد (ع) رحلت کرد امام (ع) به فرزندش امام حسن عسکري (ع) فرمود: اي پسر جانم شکر خدا کن که امر ولايت را به تو واگذار فرمود.
(اصول الکافي ج 1 ص 326):
عن احمد بن محمد بن عبدالله بن مروان الانباري قال: کنت حاضرا عند (مضي) ابي جعفر محمد بن علي (ع) فجاء ابوالحسن (ع) فوضع له کرسي فجلس عليه، و حوله اهل بيته، و ابومحمد قائم في ناحية فلما فرغ من امر ابي جعفر التفت الي ابي محمد (ع) فقال: يا بني احدث لله تبارک و تعالي شکرا فقد احدث فيک امرا.
بنقل از احمد بن محمد بن عبدالله بن مروان انباري گفت: بهنگام رحلت حضرت امام ابوجعفر محمد بن علي الجواد (ع) حاضر بودم که امام هادي (ع) آمدند و براي حضرت صندلي گذاشتند و بر آن جلوس فرمود و اهل بيتش (ع) در اطراف حضرت بودند و امام حسن عسکري (ع) در گوشه اي ايستاده بود چون امام هادي (ع) از کارهاي امام جواد (ع) فراغت جست به امام عسکري (ع) توجه کرد و فرمود: اي پسر جانم براي خداي تبارک و تعالي شکر کن که امر ولايت را بر تو مقرر داشت.
(اصول الکافي ج 1 ص 328):
عن محمد بن علي بن بلال قال: خرج الي من ابي محمد قبل مضيه بسنتين يخبرني بالخلف من بعده، ثم خرج الي من قبل مضيه بثلاثة ايام يخبرني بالخلف من بعده.
بنقل از محمد بن علي بن بلال گفت: حضرت امام حسن عسکري (ع) دو سال پيش از شهادتش نامه به من نوشت و خبر از جانشين پس از خود را داد. سپس سه روز قبل از
[ صفحه 228]
شهادت خود نيز با فرستادن نامه مرا از جانشين خود باخبر ساخت.
(اثبات الهداة ج 3 ص 328 بحار ج 51 ص 161، اصول الکافي ج 1 ص 328، کشف النعمة ج 2 ص 449):
عن احمد بن اسحاق، عن ابي هاشم الجعفري قال: قلت لابي محمد (ص): جلالتک تمنعني من مسألتک، فتاذن ان اسألک؟ فقال: سل قلت: يا سيدي هل لک ولد؟ فقال: نعم، فقلت: فان حدث بک حدث فأين اسأل عنه؟ قال: بالمدينة.
بنقل از احمد بن اسحق از ابي هاشم جعفري گفت: به امام عسکري (ع) عرض کردم جلالت شما مانع است که چيزي بپرسم آيا اجازه پرسيدن مي دهيد؟ فرمود: بپرس. عرض کردم: اي سيد و مولاي من آيا شما فرزندي داريد؟ فرمود: آري عرض کردم: اگر حادثه اي پيش آيد در کجا از او بپرسم؟ فرمود: در مدينه منوره.
(اصول الکافي ج 1 ص 328):
عن جعفر بن محمد الکوفي عن جعفر بن محمد المکفوف عن عمر و الاهوازي قال: اراني ابومحمد ابنه و قال: هذا صاحبکم من بعدي.
بنقل از جعفر بن محمد کوفي از جعفر بن محمد مکفوف «نابينا» از عمر و اهوازي گفت: امام عسکري (ع) فرزند خود را بمن نشان داد و فرمود: اين امام شما پس از من است.
(اثبات الهداة ج 3 ص 441، اصول الکافي ج 1 ص 329):
الحسين بن محمد الاشعري عن معلي بن محمد عن احمد بن محمد بن عبدالله قال: خرج عن ابي محمد (ع) حين قتل الزبيري لعنه الله هذا جزاء من اجترا علي الله في اوليائه يزعم انه يقتلني و ليس لي عقب فکيف رأي قدرة الله فيه؟ و ولد له ولد سماه «م ح م د» في سنة ست و خمسين و مائتين.
بنقل از حسين محمد اشعري از معلي بن محمد از احمد بن محمد بن عبدالله گفت: از حضرت امام حسن عسکري (ع) بهنگامي که زيبري لعنة الله کشته شد نامه اي رسيد: اين است کيفر کسي درباره ي اولياء خدا بر خدا جرئت ورزد گمان داشت که مرا مي کشد متصور اينکه من فرزندي ندارم پس چگونه ديد قدرت خدا را در اين امر در حالي که فرزندي براي امام عليه السلام متولد شد که حضرت او را «م ح م د» نام نهاد.
[ صفحه 229]
در سال دويست و پنجاه و شش.
(بحار ج 51 ص 31، اصول الکافي ج 1 ص 333):
عن محمد بن احمد العلوي عن داود بن القاسم الجعفري قال: سمعت اباالحسن العسکري (ع) يقول: الخلف من بعدي الحسن فکيف لکم بالخلف من بعد الخلف؟ فقلت: ولم جعلني الله فداک؟ قال: انکم لا ترون شخصه و لا يحل لکم ذکره باسمه فقلت: فکيف نذکره؟ فقال: قولوا: الحجة من آل محمد صلوات الله عليه و سلامه.
بنقل از محمد بن احمد علوي از داود بن قاسم جعفري گفت: از حضرت امام هادي (ع) شنيدم مي فرمود: جانشين من پس از من امام حسن (ع) است پس چگونه خواهيد درباره ي جانشين پس از جانشين من؟ عرض کردم خدا مرا فدايت کناد چرا؟ فرمود: زيرا شخص او را نمي بينيد و ذکر نام او هم بر شما حلال نباشد عرض کردم: پس نام او را چگونه ذکر کنيم؟ فرمود: بگوئيد: حجت از آل محمد (ص).
[ صفحه 230]