بازگشت

انگيزه ي غيبت


«لما تأخر عنهم اليمن بلقائنا و لتعجلت لهم السعادة بمشاهدتنا»

يکي از مهمترين انگيزه هاي پنهان زيستي و رازهاي غيبت حضرت حجت سلام الله عليه اين است که مردم به حمايت و اطاعت از آن حضرت برنخاستند و در وفاء به پيمان ولايت، همداستان و يکدل نگشتند. يعني بايد علت اساسي غيبت را در خود مردم جستجو کرد و بايد جامعه را مسئول آن دانست.

زيرا مسلم است وقتي جامعه، پذيرش حجت الهي را نداشته باشد و از فرمان او اطاعت نکند، حجت خدا خانه نشين مي شود، و اگر در خانه هم راحتش نگذارند و قصد جانش کنند، غائب مي شود و به زندگي پنهاني پناه مي برد، تا وقتي که شرائط ظهورش محقق شود و مردم با جان و دل، دستوراتش را اجرا کنند.

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام، بر منبر مسجد کوفه فرمودند:

«واعلموا ان الارض لاتخلوا من حجة لله عزوجل ولکن الله سيعمي خلقه عنها بظلمهم وجورهم و اسرافهم



[ صفحه 23]



علي انفسهم» [1] .

«بدانيد که زمين از حجت خدا خالي نمي ماند، اما خداوند، در اثر ظلم و ستم و اسراف بر نفس (گناهان) مردم، آنان را از ديدن او کور و محروم خواهد ساخت»، يعني حجتش را از چشمهاي خلق پنهان مي کند.

فقيه بزرگوار و محقق عالي مقام، مرحوم علامه حلي، قدس الله روحه الزکيه، در شرح اين جمله ي خواجه نصيرالدين طوسي که گفته: «وجوده لطف و تصرفه لطف آخر و عدمه منا» [2] مي نويسد:

«لطف الامامه يتم بامور:

منها: ما يجب علي الله تعالي و هو خلق الامام و تمکينه بالتصرف و العلم و النص عليه باسمه و نسبه و هذا قد فعله الله تعالي.

و منها: ما يجب علي الامام و هو تحمله للامامه و قبوله لها و هذا قد فعله الامام.

و منها: ما يجب علي الرعية و هو مساعدته و النصرة له و قبول اوامره وآمتثال قوله، و هذا لم يفعله الرعيه، فکان منع اللطف الکمامل منهم، لامن الله تعالي و لامن الامام». [3] .

يعني تماميت و کامل شدن لطف امامت، به اموري (سه



[ صفحه 24]



امر) بستگي دارد:

1- آنچه مربوط به خداوند تبارک و تعالي است و آن آفرينش وجود امام است و دادن قدرت و علم به او و معرفي وي به نام و نسبش، که اينها را خداوند متعال انجام داده است.

2- آنچه در رابطه با خود امام است و آن اين است که امامت را بپذيرد و بر دوش کشد، و امام نيز وظيفه اش را به انجام رسانده است.

3- آنچه بر مردم واجب و لازم است و آن اين است که با امام مساعدت نمايند، او را ياري کنند، دستوراتش را بپذيرند و فرمانش را اطاعت کنند، اما مردم، در اجراي اين مسئوليت، کوتاهي کردند و وظائف خود را نسبت به امام، انجام ندادند، پس علت کامل نشدن لطف امامت، از سوي مردم است، نه از جانب خداوند تبارک و تعالي و نه از ناحيه ي خود امام.

بنابراين اگر مردم بحسن اختيار، بار مسئوليت خود رابه دوش کشند و از امام زمانشان، اطاعت و حمايت کنند، لطف امامت کامل گشته و حجت خدا، زمام امور جامعه را به دست مي گيرد و ملت را به سعادت مي رساند، اما اگر به سوء اختيار، امام را واگذارند و دستوراتش را به کار نبندند، از کامل شدن لطف امامت، مانع شده، و زمام امور مملکت را به نااهلان و جاهلان سپرده، به انحراف و گمراهي دچار مي شوند، و اگر به اين مقدار هم قناعت نکرده بر قتل امام مصمم گردند، حجت خدا غائب مي شود.

مرحوم سيد مرتضي، رضوان الله تعالي عليه. که در اوائل غيبت کبري مي زيسته و از مفاخر شيعه و داراي تصنيفات



[ صفحه 25]



گرانبهائي است در رساله ي کوتاهي که پيرامون مسئله غيبت نگاشته، درباره ي علت نهان زيستي حضرت مهدي ارواحناه فداه مي نويسد:

«السبب في الغيبة هواخافه الظالمين له و منعهم يده من التصرف فيما جعل اليه التصرف فيه، لأن الأمام انما ينتفع به النفع الکلي اذا کان متمکنا مطاعا مخلي بينه و بين اغراضه ليقود الجنود و يحارب البغاة و يقيم الحدود و يسد الثغور و ينصف المظلوم و کل ذلک لايتم الا مع التمکن، فاذا حيل بينه و بين اعراضه من ذلک سقط عنه فرض القيام بالامامة و اذا خاف علي نفسه و جبت غيبته، و التحرز من المضار واجب عقلا و سمعا، و قد استتر النبي صلي الله عليه و آله و سلم في الشعب و اخري في الغار، و لا وجه لذلک الا الخوف و التحرز من المضار» [4] .

يعني سبب و انگيزه ي پنهان شدن امام عليه السلام آن است که ستمگران حضرت را (به تهديد به قتل) ترسانده و از دخل و تصرف در اموري که زمامش به دست آن حضرت است ممانعت نمودند. زيرا بهره ي کلي و نصيب کامل بردن از وجود امام، مشروط است به آنکه حضرت، قدرت و تمکن داشته، زمام امور را در اختيارش باشد، دستوراتش اجرا گردد و مانعي در راه رسيدن به اهدافش وجود نداشته باشد تا نظاميان را بسيج کند و با تجاوزگران بجنگد و حدود الهي را اقامه نمايد و مرزها را ببندد و داد مظلوم را از ظالم



[ صفحه 26]



بگيرد و اين همه انجام نپذيرد مگر با وجود تمکن و قدرت، پس اگر بازدارد، وجوب پيشوائي و سرپرستيس جامعه از آن حضرت ساقط شود و زماني که بر حيات خويش بترسد و از شر ظالمان، امنيت جاني هم نداشته باشد، لازم است غيبت نمايد و از ديده ها پنهان گردد، زيرا اجتناب از خطر و دوري از ضرر، هم به حکم عقل و هم به حکم نقل واجب است، چنانکه نبي اکرم، صلي الله عليه و آله و سلم. زماني در شعب ابي طالب و بار ديگر در غار ثور پنهان شد، در حالي که اين غيبت نهان زيستي رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم، انگيزه و علتي جز بيم جانش و مصونيت از ضررها و خطرات نداشت.

عالم برجسته و فقيه عاليقدر شيعه، مرحوم شيخ طوسي، اعلي الله مقامه، درباره ي يگانه علت غيبت و تنها مانع ظهور حضرت حجت عليه السلام مي نويسد:

«لاعله تمنع من ظهوره الا خوفه علي نفسه من القتل، لانه لو کان غير ذلک لما ساغ له الاستتار و کان يتحمل المشاق و الاذي، فان منازل الائمة و کذلک الانبياء عليهم السلام انما تعظم لتحملهم المشاق العظيمة في ذات الله تعالي»

يعني هيچ انگيزه ئي مانع از ظهور آن حضرت نيست مگر ترس بر جانش از کشته شدن، زيرا اگر چيزي جز قتل در کار بود، هرگز اختفاء و غيبت بر حضرتش روا نمي بود و همه ي سختي ها و اذيتها را تحمل مي نمود، چه اينکه مقام و مرتبه ي ائمه ي اطهار و



[ صفحه 27]



انبياء عظام عليهم السلام، در اثر تحمل سختي ها ودشواريهاي طاقت فرسا، به خاطر خدا فزوني مي يابد و بالا مي رود.

دانشمند و متفکر بزرگوار شيعه، شيخ الطائفه - قدس سره - پس از بيان قسمتي از روايات داله ي بر اين معني، ساير وجوهي را که بعضي از علل غيبت به شمار مي آورده اند مانند امتحان شيعيان، مخدوش دانسته و مي گويد:

«و اما ما روي من الاخبار من امتحان الشيعة في حال الغيبة و صعوبة الامر عليهم و اختبارهم للصبر عليه، فالوجه فيها، الاخباز عما يتفق من ذلک من الصعوبة و المشاق، لا ان الله تعالي غيب الامام ليکون ذلک.»

يعني و اما آنچه از روايات، پيرامون آزمايش شيعه در عصر غيبت و دشواري بر ايشان و امتحانشان در تحمل سختي ها، وارد شده، وجهش اين است که اين روايات، گزارشگر وقايعي است که از ناملائمات و سختي ها، در دوران غيبت پيش مي آيد، نه آنکه خداوند تعالي، امام را به خاطر پديد آمدن اين دشواريها و امتحانات پنهان ساخته باشد.



[ صفحه 28]




پاورقي

[1] غيبت نعماني، باب دهم، صفحه ي 141.

[2] يعني وجود امام معصوم، لطف است و زمامداري و تصرف او در امور، لطف ديگري است و عدم آن، از ناحيه ي ما مردم است.

[3] شرح تجريد الاعتقاد صفحه ي 285.

[4] کلمات المحققين صفحه 532.