بازگشت

واسطه ي فيض و رحمت براي جهان ها


رواياتي است که دلالت مي کند بر آنکه ذات پرعظمت حضرت بقية الله، ارواحنا فداه، واسطه ي فيض بين خداوند تبارک و تعالي و ساير مخلوقات عالم است و وجود قديسش، رحمت براي عالميان بوده، فيض بخش به جميع ماسوي الله مي باشد.

حديث اول:

حديث لوح حضرت فاطمه، عليها السلام است که بسياري از محدثين بزرگوار شيعه، من جمله، شيخ جليل القدر، «محمد بن ابراهيم نعماني» رحمه الله، در باب چهارم «کتاب الغيبة» صفحه ي 62، و فقيه بلند انديش و عاليمقام «شيخ مفيد» رضوان الله تعالي عليه، در صفحه ي 210 کتاب «الاختصاص»، و مرحوم «شيخ صدوق»، قدس سره، در جلد دوم «کمال الدين» باب بيست و هشتم، و ثقة الاسلام «کليني»، اعلي الله مقامه، در «اصول کافي»،باب «ماجاء في الاثني عشر و النص عليهم» نقل کرده اند.



[ صفحه 93]



اينک متن حديث را از روي نسخه ي کافي، نقل مي کنيم [1] و سپس به ترجمه آن مي پردازيم.

عن ابي بصير عن ابي عبدالله عليه السلام قال: قال ابي لجابر بن عبدالله الانصاري ان لي اليک حاجة فمتي يخف عليک ان اخلوبک فاسئلک عنها؟ فقال له جابر: اي الأوقات احببته فخلابه في بعض الأيام، فقال له: يا جابر اخبرني عن اللوح الذي رأيته في يد امي فاطمة عليهاالسلام بنت رسول الله، صلي الله عليه و آله، و ما اخبرتک به امي انه في ذلک اللوح مکتوب؟ فقال جابر: اشهد بالله اني دخلت علي امک فاطمة عليهاالسلام في حياة رسول الله، صلي الله عليه و آله، فهنيتها بولادة الحسين و رايت في يديها لوحا اخضر، ظننت انه من زمرد ورايت فيه کتابا ابيض، شبة لون الشمس، فقلت لها: بابي و امي يا بنت رسول الله صلي الله عليه و آله، ما هذا اللوح؟ فقالت: هذا لوح اهداه الله الي رسوله، صلي الله عليه و آله فيه اسم ابي و اسم بعلي و اسم ابني و اسم الاوصياء من ولدي و اعطانيه ابي ليبشرني بذلک، قال جابر: فاعطتنيه امک فاطمة عليهاالسلام، فقراته و استنسخته، فقال له ابي: فهل لک يا جابر ان تعرضه علي؟ قال: نعم، فمشي معه ابي الي منزل جابر، فاخرج صحيفة من رق، فقال: يا جابر، انظر في کتابک لاقرء (آنا) عليک، فنظر



[ صفحه 94]



جابر في نسخته، فقرأه ابي، فما خالف حرف حرفا، فقال جابر: فاشهد بالله اني هکذا رايته في اللوح مکتوبا:

بسم الله الرحمن الرحيم

هذا کتاب من الله العزيز الحکيم لمحمد نبيه و نوره و سفيره و حجابه و دليله نزل به الروح الأمين من عند رب العالمين، عظم يا محمد اسمائي واشکر نعمائي و لا تجحد الائي، اني انا الله لا اله الا انا، قاصم الجبارين و مديل المظلمومين و ديان الدين، اني انا الله لا اله الا انا، فمن رجا غير فضلي اوخاف غير عدلي، عذبته عذابا لااعذب به احدا من العالمين، فاياي فاعبد و علي فتوکل، اني لم ابعث نبيا فاکملت ايامه و انقضت مدته الا جعلت له وصيا، و اني فضلتک علي الانبياء و فضلت وصيک علي الأوصياء و اکرمتک بشبليک و سبطيک حسن و حسين، فجعلت حسنا معدن علمي، بعد انقضاء مدة ابيه و جعلت حسينا خازن وحيي و اکرمته بالشهادة و ختمت له بالسعادة، فهو افضل من استشهد و ارفع الشهداء درجة، جعلت کلمتي التامة معه و حجتي البالغة عنده، بعترته اثيب و اعاقب، اولهم علي سيد العابدين و زين اوليائي الماضين وابنه شبه جده المحمود محمد الباقر علمي و المعدن لحکمتي، سيهلک المرتابون في جعفر، الراد عليه کالراد علي، حق القول مني لاکرمن مثوي جعفر و لا سرنه في اشياعه و انصاره و اوليائه، اتيحت



[ صفحه 95]



بعده موسي فتنة عمياء حندس لأن خيط فرضي لا ينقطع و حجتي لا تخفي و ان اوليائي يسقون بالکاس الا وفي، من جحد واحدا منهم فقد جحد نعمتي و من غير آية من کتابي فقد افتري علي، ويل للمفترين الجاحدين عند انقضاء مدة موسي عبدي و حبيبي و خيرتي في علي وليي و ناصري و من اضع عليه اعباء النبوة و امتحنه بالاضطلاع بها، يقتله عفريت مستکبريدفن في المدينة التي بناها العبد الصالح الي جنب شر خلقي، حق القول مني لاسرنه بمحمد ابنه و خليفته من بعده و وارث علمه فهو معدن علمي و موضع سري و حجتي علي خلقي، لا يومن عبد به الا جعلت الجنة مثواه و سفعته في سبعين من اهل بيته کلهم قد استوجبوا النار و اختم بالسعادة لابيه علي وليي و ناصري و الشاهد في خلقي و اميني علي وحيي، اخرج منه الداعي الي سبيلي و الخازن لعلمي الحسن و اکمل ذلک بابنه «م ح م د» رحمة للعالمين، عليه کمال موسي و بهاء عيسي و صبر ايوب، فيذل اوليائي في زمانه و تتهادي رؤوسهم کمانتهادي رؤس الترک و الديلم فيقتلون و يحرقون و يکونون خائفين مرغوبين و جلين، تصبغ الارض بدمائهم و بفشوا الويل و الرنة في نسائهم، اولئک اوليائي حقا، بهم ادفع کل فتنة عمياء حندس وبهم اکشف الزلازل و ادفع الاصار و الاغلال، اولئک عليهم صلوات من ربهم و رحمة و اولئک هم المهتدون.



[ صفحه 96]



ترجمه:

ابي بصير از حضرت صادق عليه السلام نقل کرده که فرمودند: پدرم به جابر بن عبدالله انصاري فرمود: من با تو کاري دارم، چه موقع براي تو آسانتر است که در خلوت، از آن موضوع سوال کنم؟

جابر عرض کرد: هر زمان شما دوست داشته باشيد، بالاخره يکي از روزها، با جابر تنها نشست و به وي فرمود: اي جابر، به من گزارش بده از آن لوحي که در دست مادرم فاطمه عليهاالسلام، دختر رسول خدا صلي الله عليه و آله ديدي و از آنچه مادرم به تو خبر داد از نوشته هاي آن لوح. سپس جابر گفت: خدا را شاهد مي گيرم که من نزد مادرت فاطمه عليهاالسلام شرفياب شدم در زمان حيات رسول خدا صلي الله عليه و آله و ولادت حسين عليه السلام را به او تهنيت گفتم، آنگاه در دست آن حضرت لوح سبزي ديدم که پنداشتم از زمرد است و در آن نوشته اي سفيد ديدم همچون رنگ خورشيد.

سپس به حضرت زهرا عرض کردم: پدر و مادرم به فدايت اي دخت رسول الله، اين لوح چيست؟ او فرمود: اين لوحي است که خدا به رسولش اهداء نموده، در اين لوح، نام پدرم و همسرم و دو پسرم و اوصياء از فرزندانم نوشته شده، و پدرم آن را به من عطا فرموده، تا بدان بشارت و نويدم دهد.

جابر گفت: سپس مادرت فاطمه، درود بر او، آن لوح را به من عطا فرمود، من آن را خواندم و از روي آن نوشتم، پدرم (حضرت باقر عليه السلام) به جابر فرمود: آيا مي تواني آن نسخه را به من ارائه



[ صفحه 97]



دهي؟ گفت: بله، پس پدرم برخاسته و با جابر، به منزل او رفت. جابر صحيفه ئي از ورق آورد. پدرم فرمود: اي جابر، تو در صحيفه اي که نوشته اي بنگر، تا من بر تو بازخوانم، جحابر در نسخه اش نگاه کرد و پدرم آن را خواند، حتي يک حرفش با حرف ديگر اختلافي نداشت، سپس جابر گفت: خدا را گواه مي گيرم که من ديدم در آن لوح، اين گونه نوشته شده بود:

به نام خداوند بخشنده ي مهربان

اين نامه از سوي خداوند عزيز حکيم است براي محمد، نبي و نور و سفير و حجاب [2] و راهنماي او، که جبرئيل از نزد پروردگار جهان ها، بر او فرود مي آيد.

اي محمد، اسماء مرا بزرگ شما و نعمت عظيم (نبوت) را شکر کن و ساير نعمهاي مرا انکار مکن به درستي که من خدايي هستم مکه معبود به حقي جز من نيست، شکننده ي جباران و پيروز کننده ي ستمديدگان و جزا دهنده ي قيامت هستم، به درستي که من هستم خدائي که معبود بحقي جز من نيست، پس هر که اميدمند باشد به غير فضل من، يا بترسد از غير عدالت من، او را به عذابي دچار سازم که هيچيک از جهانيان را آنگونه عذاب نکرده باشم، پس فقط مرا عبادت کن و تنها بر من توکل داشته باش، من هيچ پيامبري را



[ صفحه 98]



مبعوث نساختم که روزگارش کامل و دورانش سپري گردد، مگر آنکه براي او، جانشيني قرار دادم. من تو را برتري بخشيدم بر همه ي انبياء و جانشينان تو را برتري دادم بر ساير اوصياء، و به دو فرزندت حسن و حسين (عليهماالسلام) گراميت داشتم، «حسن» (عليه السلام) را بعد از دوران پدرش، کان دانش خويش قرار دادم و «حسين» (عليه السلام) را خزانه دار وحي خود نمودم و او را به شهادت، گرامي داشتم و کارش را سعادتمندانه به فرجام رساندم، پس او برترين شهيدان بوده و از همه ي آنها، درجه اش بالاتر است، که کلمه تامه [3] خود را با او و برهان رسايم را نزد وي قرار دادم، به سبب عترت او (يعني به ولايت و اقرار به امامت آنان) ثواب و کيفر مي دهم که اول آنها «علي» (عليه السلام) سرور عبادت پيشه گان و زينت اولياء پيشين من است، و پسرش که شبيه جد محمودش مي باشد، «محمد» (عليه السلام) شکافنده ي دانش و کان حکمت من است.

به زودي ترديدکنندگان درباره ي «جعفر» (عليه السلام) هلاک گردند، هر که او را رد کند مرا رد کرده است، سخن راستين و حکم ثابت من است که مقام جعفر (عليه السلام) را گرامي دارم و او را به شيعيان و ياوران و دوستداراتش، شادمان سازم. بعد از وي، «موسي» (عليه السلام) است که فتنه اي سخت و تاريک و



[ صفحه 99]



گمراه کننده برپا شود، زيرا رشته ي فرض من [4] از هم نگسلد و حجتم پنهان نگردد و به درستي که اولياء من با جامي سرشار، سيراب شوند. هر کس يکي از آنان را انکار کند نعمت مرا منکر شده و هر که آيه اي از کتابم را تغيير دهد، بر من افتراء بسته است. واي بر افتراءزنندگان و انکار کنندگان - پس از سپري شدن دوران بنده و دوست و برگزيده ام موسي - نسبت به «علي» (عليه السلام)، که دوست و ياور من بوده و کسي است که بارهاي سنگين نبوت را بر دوش او نهاده و به انجام آنها امتحانش کنم، او را عفريتي گردنکش (مأمون) به قتل مي رساند و در شهري (طوس) که بنده ي شايسته (ذوالقرنين) بنياد نهاده، در کنار بدترين مخلوقم (هارون) دفن مي شود. سخن راستين و فرمان ثابت من است که او را خشنود مي سازم به «محمد» (عليه السلام) فرزندش و جانشين بعد از وي و وارث دانشش، پس او کان دانش و جايگاه راز و حجت بر خلق من است، هيچ بنده اي به او نگرود مگر آنکه بهشت را جايگاهش قرار دهم و شفاعت او را درباره ي هفتاد نفر از اهل بيتش بپذيرم که همگي مستوجب آتش جهنم اند.

و به فرجام سعادتمندانه رسانم کار فرزندش «علي» (عليه السلام) را که ولي و ياور من و گواه در بين خلق من و امين بر وحي من است. از او به وجود آورم «حسن» (عليه السلام) را که دعوت کننده به سوي من و خزانه دار دانش من است و اين



[ صفحه 100]



سلسله را کامل گردانم به فرزندش «م ح م د» که رحمت براي جهان ها است، براي او است کمال موسي و بهاء عيسي وصبر ايوب، در زمان (امامت) او، دوستانم دچار ذلت مي گردند و سرهايشان به هديه فرستاده مي شود، به مانند سرهاي ترک و ديلم، پس کشته مي شوند و بدنهايشان را مي سوزانند و ترسان و بيمناک و هراسان مي باشند، زمين به خونهايشان رنگين مي شود و ناله و واي در بين زنهايشان آشکار مي گردد، به راستي که آنان دوستان واقعي من هستند، به سبب آنها هر فتنه اي سخت و تاريک و وحشتزائي را فرونشانم و به وسيله ي ايشان شبهات گمراه کننده را بزدايم و دشواريها و بلاهاي چون زنجيرهاي گران را بردارم [5] ، بر آنان باد رحمتها و درودهائي از پروردگارشان، و ايشانند هدايت يافتگان.

«قال عبدالرحمن بن سالم: قال ابوبصير: لو لم تسمع في دهرک الا هذا الحديث لکفاک، فصنه الاعن اهله»

عبدالرحمن فرزند سالم از ابوبصير نقل کرد که مي گفت: اگر در تمام دوران زندگي ات، غير از اين حديث نشنيده باشي، برايت کافي است، پس آن را مصون و پوشيده دار، مگر از اهلش.



[ صفحه 101]



حديث دوم:

فقيه والا مقام و محقق بزرگوار، مرحوم «شيخ مفيد» اعلي الله مقامه، متوفاي 413 هجري، در کتاب «الاختصاص» صفحه ي 224، به سندش از «اصبغ بن نباته» روايت مي کند که گفت:

سمعت ابن عباس يقول:

قال رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم: ذکر الله عزوجل و ذکري عباده و ذکر علي عباده و ذکرالائمة من ولده عبادة، و الذي بعثني بالنبوة و جعلني خير البرية ان وصيي لافضل الأوصياء، و انه لحجة الله علي عباده و خليفته علي خلقه و من ولده الائمة الهداة من بعدي بهم يحبس الله العذاب عن اهل الارض و بهم يمسک السماء ان تقع علي الأرض الا باذنه، و بهم يمسک الجبال ان تميد بهم، و بهم يسقي خلقه الغيث، و بهم يخرج النبات، اولئک اولياء الله حقا، و خلفائي صدقا، عدتهم عدة الشهور و هي اثني عشر شهرا وعدتهم عدة نقباء موسي بن عمران ثم تلاهذه الاية «والسماء ذات البروج» [6] ، ثم قال: أتقدريا ابن عباس ان الله يقسم بالسماء ذات البروج و يعني به السماء و بروجها؟، قلت: يا رسول الله فماذاک؟ قال: اما السماء، فانا، و اما البروج فالائمة بعدي اولهم علي واخرهم المهدي صلوات الله عليهم اجمعين.



[ صفحه 102]



ترجمه: از ابن عباس شنيدم که مي گفت:

رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمودند:

ياد خداوند عزوجل و يادمن، عبادت است، و ياد علي (عليه السلام) نيز عبادت است، سوگند به خدائي که مرا به نبوت برانگيخت و بهترين مردمان قرارم داد، تحقيقا وصي و جانشين من، برترين اوصياء مي باشد، او حجت خدا است بر بندگانش و جانشين او است برخلقش، و پس از من، امامان هدايتگر، از فرزندان وي مي باشند. به سبب آنها است که خداوند، عذاب را از ساکنان زمين برمي گيرد و به خاطر ايشان است که آسمان را از فرو افتادن بر زمين، نگه مي دارد مگر به اجازه اش، و به برکت آنان است که کوهها را از سقوط و پهن شدن نگاه مي دارد و به طفيل آنها است که باران رحمتش را فرو بارانده و خلقش را سيرآب مي سازد، و به واسطه ي ايشان است که گياهان را مي روياند.

به حقيقت که ايشان (ائمه ي اطهار عليهم السلام) اولياء الله و دوستان واقعي خدا، و جانشينان راستين و حقيقي من هستند، عدد آنان، به تعداد ماهها دوازده تا است، و به تعداد نقيبان موسي بن عمران است.

سپس پيامبر اکرم، صلي الله عليه و آله، اين آيه ي قرآن را تلاوت نمود:

«سوگند به آسمان داراي برجها»، آنگاه فرمود: اي فرزند عباس، آيا پنداشته اي که خداوند، به آسمان داراي برجها سوگند



[ صفحه 103]



خورده و قصد کرده از آن، آسمان و برجهايش را؟

عرض کردم: اي رسول خدا، پس مراد از آن چيست؟

فرمود: اما (منظور از) آسمان، من هستم و اما (مقصود از) برجها، امامان بعد از من هستند که نخستين آنها، علي و آخرينشان مهدي است، درودهاي خدا بر همگي آنان باد.

اينک به دقت بنگر که صاحب الزمان عليه السلام کسي است که ذات پربرکتش، «رحمة للعالمين» و براي همه ي جهانها و اهل عالميان، رحمت است و هر فيضي که از خالق يکتا به هر ذره اي در اين عالم مي رسد به يمن آن حضرت و به واسطه ي آن نور مقدس است.

همان «عالمين» که خداوند تبارک و تعالي «رب» آن است و در آيه ي شريفه ي «الحمد لله رب العالمين» آمده، و همان «عالمين» که بعثت و رسالت وجود مقدس خاتم الانبياء حضرت محمد بن عبدالله صلي الله عليه و آله، «رحمت» براي آن مي باشد و در آيه ي مبارکه ي «و ما ارسلناک الا رحمة للعالمين» [7] آمده، حضرت حجت، سلام الله عليه نيز، «رحمت» براي آن بوده و واسطه ي فيوضات و الطاف پروردگار به تمام جهان ها يعني «عالمين» است.

در قسمتي از «دعاي عديله» مي خوانيم:

«ثم الحجة الخلف القائم المنتظر المهدي



[ صفحه 104]



المرجي الذي ببقائه بقيت الدنيا و بيمنه رزق الوري و بوجوده نبتت الأرض و السماء و به يملاء الله الأرض قسطا و عدلا بعد ما ملئت ظلما و جورا»

(گواهي مي دهم که آخرين امام و جانشين پيامبر) حضرت «حجت»، «خلف»، «قائم»، «منتظر» و «مرجي» است که به بقاي او، جهان باقي و پايدار ماند و به برکت آن حضرت، به مردم روزي رسد و به خاطر وجود آن بزرگوار، زمين و آسمان، استوار باشد و به وسيله ي او، خداوند سبحان، زمين را سرشار از قسط و عدالت نمايد، پس از آنکه پر از ستم و جور شده باشد.



[ صفحه 105]




پاورقي

[1] اين حديث شريف را به خاطر اهميت خاصش و به منظور توجه دادن به آن، نيز به قصد تبرک و تيمن، بتمامه نقل کرديم.

[2] مرحوم علامه ي مجلسي رضوان الله تعالي عليه در شرح کلمه ي «حجاب» مي فرمايد: اطلاق حجاب بر آن حضرت از اين رو است که واسطه ي بين خدا و خلق است و ممکن است بدين معني باشد که او داراي دو جنبه است، يکي به سوي خدا و ديگري به سوي مخلوق. (مرآت العقول جلد 6 صفحه ي 209).

[3] مرحوم علامه مجلسي قدس سره درباره ي «کلمه ي تامه» مي نويسد: کلمه ي تامه يا اسماء عظام خداوند است و يا علم قرآن و يا اعلم از آنها و ساير علوم و معارف الهي است... و ممکن است مراد از «کلمه»، امامت و شرائط آن باشد.(مرآت العقول جلد 6 صفحه ي 211 و 212).

[4] علامه مجلسي، رحمه الله، در توضيح اين عبارت مي گويد: تشبيه شده اتصال وجود امامان و وجوب اطاعت ايشان در هر عصري، به رشته لولو و جواهرات. (مرآت العقول جلد 6 صفحه ي 214).

[5] يعني به خاطر عبادتها و دعاهايشان، يا مراد زمان ظهور حضرت مهدي عليه السلام است و يا دوران رجعت.

[6] سوره 85 (بروج) آيه ي 1.

[7] يعني و نفرستاديم تو را مگر رحمت براي جهانها (سوره ي انبياء آيه ي 107).