مقدمه: ريشه هاي انتظار جامعه آرماني
ريشه، علل و اسباب انتظار و منتظرانه زيستن را بايد در اندرون آدميان، جامعه و تاريخ جستجو کرد. انسان موجودي منتظر است و نور اميد و دست يابي به انتظاراتش او را به تلاش و کوشش وا مي دارد و موجودي تکاپوگر جلوه گر مي سازد. انسان منتظر جهت دست يابي انتظاراتش همواره شرايط و آمادگي هاي مناسب را فراهم مي آورد و موانع را از سر راه برمي دارد.
مهيا کردن شرايط هم مي تواند فکري باشد و هم خارجي. انساني که چشم به آينده ي پر اميد و روشن دوخته است و هر آن انتظار آن را دارد که آن آينده برسد تا سهمي در آن داشته باشد نمي تواند ساکن و خموش بنشيند و به وضع موجود با وجود آن که آينده ي اميدوار کننده ي او را برنمي تابد راضي و خوشنود باشد. شايد به لحاظ شرايط و وضعيت خاص اجتماعي، سياسي و نظامي، تاکتيک تقيّه را پيشه ي خويش سازد، لب فرو بندد و آينده ي پر اميد را بطور مجمل بيان نمايد. اما هيچ گاه از جهت فکر و انديشه ساکت نيست بلکه همواره در جوش و خروش است.
زمان انتظار، زمان به فعليت رسيدن قوه ها و استعدادها است. اصلاً خود انتظار و سر آمدن آن هم معني فعليّت يافتن امر بالقوه را مي دهد. عوامل و شرايطي که بنا به لحاظ خاص در کمون و بطون باقي مانده و موقعيت ظهور آن سر نرسيده است. در زمان انتظار بايد شرايط را مهيا کرد، استعدادها را فراهم آورد و موانع ظهور را زدود تا پر اميد چشم به آينده دوخت، بدان نزديک تر شد و سهمي در آن برد.
با نگاهي به جامعه و تاريخ درمي يابيم که انتظار و غيبت سنت تکاملي آن ها نيز به حساب مي آمده است. تاريخ جنگ دو جبهه را از ابتدا تا انتها به ما نشان مي دهد: در يک جبهه ي زر، زور و تزوير جاي گرفته است و در جبهه ي ديگر حق و عدل. جبهه ي نخست که جايگاه ستم گران، استعمارگران و استثمارگران باشد تقريباً کل حاکميت تاريخ جوامع را تشکيل مي دهد. تاريخ فقط زمان اندک، آن هم در بخش کوچکي از کره ي خاکي را به ما نشان مي دهد که عدالت حکومت کرده و توانسته تا اندازه اي بار ظلم را از دوش مستضعفان بردارد. اما آيا اين وضعيت تا پايان تاريخ ادامه خواهد داشت؟ آيا ظالمان تا پايان تاريخ به حکومت باطل و ظالمانه ي خود مغرور خواهند بود و مستضعفان غرق در استضعافشان؟ يا آن که سرانجامِ تاريخ حاکميت از آن حق و عدل خواهد بود و باطل به ذلت و زبوني کشيده خواهد شد؟
در طول تاريخ حقايق فراواني از جانب عقل و خدا به بشر ارزاني شده است. اما اين حقايق تحت واقعيت باطل مدفون و تقليب گشته است. اگردرهيچ برهه ايازتاريخ حتي در پايان تاريخ حقيقت بر باطل غالب نشود لازمه ي آن شکست حق درکل تاريخ و پيروزي باطل خواهد بود.
حل اين تناقض در ظهور منجي حق طلب در پايان تاريخ و پيروزي او بر جبهه ي باطل و تشکيل جامعه ي آرماني نهفته است.
انتظار به اين معنا يک روي سکه را نشان مي دهد. انتظار با قطع نظر از مذهب و مکتب خاص مي تواند دو رويه ي متفاوت و متضاد داشته باشد. رويه ي ديگر آن عامل سکون، انحطاط و تن دادن به ذلت و خواري است که به مبتني بر تفسير ساده لوحانه از انتظار است. تفسيري که برخي از مفسران بر اساس داده هاي بظاهر سنتي جهت مهيا کردن شرايط ظهور بايد به وضع موجود راضي و خوشنود بود و بلکه بايد وضعيت موجود را بحراني تر و گمراه کننده تر نيز کرد تا شرايط تخيلي آرمان ظهور برآورده شود. اين نگرش مستلزم سلب مسؤوليت، اراده و اختيار انسان، فروکاهش انسان در حد جماد، نبات و حيوان و تن دادن به استضعاف و استعمار که هم با عقل و هم با فطرت آدمي و هم با تعليمات ديني منافات دارد. [1] .
انتظار ظهور شخصي در پايان تاريخ که بشر را نجات مي دهد در تمام اديان توحيدي و غير توحيدي آمده است. اين مسأله منحصر به دين خاصي نيست. در دين هايي مثل: هندوييسم [2] ، زردشتي [3] ، يهودي [4] ، مسيحي [5] و اسلام، اين مسأله با اجمال و تفصيل ياد شده است: در تمام اين دين ها ويژگي هاي جامعه ي قبل و بعد از ظهور ذکر شده است که کم و بيش مشابه و يکسان است. جامعه اي که دچار بحران هاي سياسي، اقتصادي و اخلاقي مي باشد و هرج و مرج تمام آن را فرا گرفته است، با ظهور شخصي منجي به نام: سوشيانت يا عيسي مسيح يا مهدي قائم (عج) به جامعه اي جهاني با اهداف متعالي، خالي از بحران و پر از قسط و عدل بدل مي شود. جهاني که وحشت و ظلم سراپاي آن را فرا گرفته است، انسان ها از جاده ي فطرت خارج و تمام سازمان ها و نهادها سست شده و تحريف در دين رسوخ يافته است، در پايان تاريخ بعد از ظهور به جامعه اي آرماني تبديل مي گردد.
نزد شيعه مسأله ي انتظار و ظهور حضرت مهدي (عج) از فرزندان حضرت محمد (صلي الله عليه وآله) و تشکيل جامعه ي آرماني از مسايل اعتقادي به حساب مي آيد. رسول خدا (صلي الله عليه وآله) و امامان يازده گانه ي بعد از او در قالب صدها روايت اين مسأله را يادآوري کرده اند که در کتاب هاي روايي خاص و عام ثبت و ضبط شده است. اين روايت ها به قدري زياد مي باشد که انکار آن به سادگي ممکن نيست و اگر بعضي از اهل سنت هم که به ظاهر به اين اعتقاد تاخته اند، [6] اصل مسأله ي مهدويت را حتمي مي دانند اما در چگونگي آن اختلاف کرده اند. در کتاب هاي حديثي اهل سنت روايت هاي نقل شده از رسول خدا (صلي الله عليه وآله) در اين باره آمده است. [7] شيعه علاوه بر سنت به آيه هايي از کتاب خدا نيز تمسک جسته است و مدعي است که برخي از آيه ها با شواهد و قراين خبر از ظهور منجي و ايجاد جامعه ي آرماني مي دهد.
در اين مقاله تلاش نگارنده بر آن است تا جامعه ي جهاني و آرماني را که با ظهور حضرت مهدي (عج) در پايان تاريخ شکل مي گيرد با جامعه ي آرماني که توسط «حکيم فارابي» ارايه شده است تطبيق و بررسي نمايد.
علت انتخاب «جامعه ي آرماني فارابي» نظام فلسفي و تفکر شيعي او مي باشد که مشحون از اصطلاحات ديني از قبيل: خدا، ملک، نبي، امام، عالم مفارقات و نظام اخلاقي است.
پاورقي
[1] شريعتي، [دکتر] علي، مجموعه آثار، ج 19، انتظار مذهب اعتراض.
[2] ناس، جان بي، تاريخ جامع اديان، (ترجمه ي علي اصغر حکمت)، ص 283.
[3] همان، ص 463 و مصطفوي، علي اصغر، سوشيانت يا سير انديشه ايرانيان درباره موعود آخرالزمان، ص ص 32 ـ 95.
[4] کتاب مقدس، سفر اشعيا، باب 43، آيه 3 و 12.
[5] کتاب مقدس، انجيل متي، باب 1، آيه 21 و انجيل يوحنا، باب 4، آيه 42.
[6] ابن خلدون، مقدمه ابن خلدون، (ترجمه ي گنابادي)، ج 1، ص 381.
[7] البحستاني،سليمان بن الاشعث،سنن ابي داود،ح 4284 و 4285 وابن ماجه القرويني، محمد بن يزيد، سنن ابن ماجه، ح 4086.