بازگشت

حديث 23


عن کتاب کمال الدين عن ابي عبد الله الصادق عليه السلام قال: خمس، قبل قيام القائم، اليماني، و السفياني، و المنادي ينادي من السماء و خسف بالبيداء و قتل نفس الزکية.

حديث بيست و سوم - امام صادق عليه السلام فرمود: پنج علامت قبل از قيام قائم است، خروج يماني از يمن، خروج سفياني از شام، نداي منادي از آسمان به نام قائم و پدرش، فرو رفتن زمين در بين مدينه و مکه، کشتن نفس زکيه در خانه کعبه (مؤلف و مترجم: احتمالا هر پنج علامت در يک سال واقع شود از جمادي تا رجب و رمضان، و در حديث ديگر است که بين کشتن نفس زکيه و قيام قائم عليه السلام پانزده شب بيشتر فاصله نيست، و در حديث ديگر آمده که وقتي منادي از آسمان به نام قائم و پدرش ندا کند، شيطانهم در زمين ندا نمايد همان طور که در ليله عقبه به رسول خدا ص ندا کرد).



[ صفحه 66]



از حسين جوهري

گل نرگس ز کرم جانب گلزار آيد



اي خوش آن روز که از پرده برون يار آيد

يار بي پرده عيان بر سر بازار آيد



باغ گيتي چو خزان از دي و بهمن گردد

(گل نرگس) ز کرم جانب گلزار آيد



شام هجران به سر آيد ز پس پرده ي غيب

صبح اميد دمد دولت ديدار آيد



کوري چشم رقيبان و حسودان عنود

پي اصلاح جهان حجت دادار آيد



غوث دين کهف حصين حضرت مهدي که بود

رافع دين خدا دافع اشرار آيد



حجت ثاني عشر فخر ز من پور حسن (ع)

يادگار نبي و حيدر کرار آيد



پي تسخير دل خلق ز تأثير کلام

با سلاح سخن و لعل گهربار آيد



نه همين شاد ز ديدار رخش اهل زمين

به نشاط از قدمش گنبد دوار آيد



زهق الباطل و جاء الحق اگر گوش کني

ز همه خلق جهان و در و ديوار آيد



گذرد دوره ي بيداد و رسد موسم عدل

چونکه آن مظهر حق جلوه ي دلدار آيد





[ صفحه 67]





حجة ابن الحسن العسکري آن نور هدي

عزت مؤمن و خواري ستمکار آيد



مقدمش راحتي گيتي و آسايش خلق

بي شک اين گفته قبول اولوالابصار آيد



رشگ فردوس برين ساحت دنيا گردد

خار کفر و حسد و شرک دگر خوار آيد



دارد اميد شها (جوهري) از دولت عشق

واقف سر و علن کاشف اسرار آيد



از مفتون اميني

بشارت



اي دل بشارت مي دهم خوش روزگاري مي رسد

يا درد و غم طي مي شود يا شهرياري مي رسد



گر کارگردان جهان باشد خدائي مهربان

اين کشتي طوفان زده هم بر کناري مي رسد



انديشه از سرما مکن سر مي شود دوران دي

شب را سحر باشد ز پي آخر بهاري مي رسد



اي منتظر غمگين مشو قدري تحمل بيشتر

گردي بپاشد در افق گوئي سواري مي رسد



يار همايون منظرم آخر درآيد از درم

اميد خوش مي پرورم زين نخل باري مي رسد



کي بوده است و کي شود ملک غزل بي حکمران

هر دوره آن را خواجه اي يا شهرياري مي رسد





[ صفحه 68]





(مفتون) منال از يار خود گر با تو گاهي تلخ شد

کز گل بدان لطف و صفا گه نيش خاري مي رسد



از نصير

خورشيد درخشان



ترسم آخر که شب هجر به پايان نرسد

روز وصلت به من بي سر و سامان نرسد



ماه نو را نزنم با مه روي تو مثل

ذره هرگز که به خورشيد درخشان نرسد



هر چه از آتش دل سوزم و فرياد کنم

کس به داد من غمديده نالان نرسد



دوش گفتم به طبيبي غم دل را گفتا

درد عشق است يقين دان که به درمان نرسد



دل ديوانه ما گشته چه خوش جاي گزين

شانه ئي کاش بر آن زلف پريشان نرسد



آنچنان گشته نهال قدت اي دوست بلند

که مرا دست بر آن سيب زنخدان نرسد



گو به يعقوب ترا صبر فراوان بايد

يوسف گمشده ات زود به کنعان نرسد



خاطر خضر چو جمع است يقين مي داند

که سکندر به لب چشمه حيوان نرسد



آنچنان تيز رود مرکب عمر تو (نصير)

که به گرد سم آن برق شتابان نرسد





[ صفحه 69]



از آزادگان واصل

پيدا شد



شميمي از گل نرجس در اين گلزار پيدا شد

بشارت چشم بر راهان نشان از يار پيدا شد



قرائن مژده ي وصل نکار پرده دار آمد

شواهد را نشان از وعده ي ديدار پيدا شد



بگو ظلمت ستيزان را که عمر شب به سر آمد

جهان را از ظهور منتظر آثار پيدا شد



در و ديوار اين عالم نشان از ظلم و کين دارد

ظهورش را علائم از در و ديوار پيدا شد



مهيا تا شود بهر قيامش صحنه گيتي

ز هر سو نصرت اسلام در پيکار پيدا شد



ز خون بر خاک ره بهر چه مي کارند آلاله

نشان از موکب فرخ فر دلدار پيدا شد



مگر آيينه دلها تجليگاه يار آمد

که صدها طوطي گويا شکر گفتار پيدا شد



ز نقد جان خريداران حسن يوسف زهرا

هزاران لاله پيراهن سر بازار پيدا شد



مگو (واصل) همه گفتار ديدم نيست کرداري

که در ايندوره در گفتارها کردار پيدا شد





[ صفحه 70]



از حافظ

ماه شعبان



نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد

عالم پير دگرباره جوان خواهد شد



ارغوان جام عقيقي به سمن خواهد داد

چشم نرگس به شقايق نگران خواهد شد



اين تطاول که کشيد از غم هجران بلبل

تا سراپرده گل نعره زنان خواهد شد



گر ز مسجد به خرابات شدم خرده مگير

مجلس وعظ درازست و زمان خواهد شد



اي دل ار عشرت امروز به فردا فکني

مايه نقد بقا را که ضمان خواهد شد



ماه شعبان منه از دست قدح کاين خورشيد

از نظر تا شب عيد رمضان خواهد شد



گل عزيز است غنيمت شمريدش صحبت

که به باغ آمد ازين راه و از آن خواهد شد



مطربا مجلس انس است غزل خوان و سرود

چند گوئي که چنين رفت و چنان خواهد شد



(حافظ) از بهر تو آمد سوي اقليم وجود

قدمي نه بوداعش که روان خواهد شد



از مجاهدي پروانه

چشمه نو



روي تر از چشمه نور آفريده اند

لعل تو از شراب طهور آفريده اند



خورشيد هم به روشني طلعت تو نيست

آيينه ي ترا ز بلور آفريده اند





[ صفحه 71]





پنهان مکن جمال خود از عاشقان خويش

خورشيد را براي ظهور آفريده اند



منعم مکن ز مهر خود اي مه که ذره را

مفتون مهر و عاشق نور آفريده اند



خيل ملک ز خاک در آستان تو

مشتي گرفته پيکر حور آفريده اند



عيسي وظيفه خوار لب روح بخش تست

کز يک دم تو نفخه ء صور آفريده اند



از پرتو جمال تو در کوه و بر و بحر

سيناي عشق و نخله ي طور آفريده اند



آلوده ايم و بيم به دل ره نمي دهيم

از بس ترا رحيم و غفور آفريده اند



سرمايه سرور دل ما ز درد تست

درد ترا براي سرور آفريده اند



عمري اسير هجر تو بود و فعان نکرد

بنگر دل مرا چه صبور آفريده اند



از نام دلرباي تو همت گرفته اند

تا برج آخرين شهور آفريده اند



عشاق را به کوي وصال تو ره نبود

اين راه دور را به مرور آفريده اند



(پروانه) را در آتش هجران خود مسوز

کو را براي درک حضور آفريده اند



از حسين جوهري

غاية الجود بذل الموجود



ماه شعبان و جهان پر ز گل و ياسمن است

رشگ فردوس برين ساحت دشت و چمن است





[ صفحه 72]





ناله ي بلبل شوريده ز هجر رخ گل

همچو آن آه جگرسوز شب تار من است



ناگوار است خدا ديدن روي اغيار

ليک در پرده بود، آنکه چو جانم به تن است



بلبل ار فرقت گل ليک من زار پريش

غمم از بهر شهشنشاه زمين و زمن است



يعني آن باعث ايجاد و شه ملک وجود

سمي حضرت پيغمبر (ص) و پور حسن است



حضرت مهدي صاحب ولي عصر و زمان

آنکه چون روح با بدان و چو جان در بدن است



يادگار نبي و والي ملک امکان

آنکه با نام ويش نصر و ظفر مقترن است



همچو خورشيد سما از پس ظلمات سحاب

شمع هر محفل و زينت ده هر انجمن است



شيعه اندوه مخور از سخن زشت عدو

منتظر هر که شدش، همچو اويس قرن است



اندر اين عصر اتم هر که شدش فرمانبر

فارغ از غصه و آسوده ز حزن و محن است



دوستان مژده که در نيمه ي ماه شعبان

شب مولودي آن خسرو شيرين دهن است



بذل موجود بود غايت جود اي ياران

شب اتمام نعم بر همه ي مرد و زن است



(جوهري) منعم مذکور خداوند غفور

نعمتش حضرت حجت ولي مؤتمن است





[ صفحه 73]



ايضا حديث عن کتاب يوم الخلاص قال الحسن العسکري ع: اذا قام القائم، امر بهدم المنابر (اي المأذن) و المقاصير في المساجد لانها محدثة مبتدعة لم يبنها نبي و لا حجة و قال ع يکسر کل زجاج خارج في الطريق، و بهدم شرفات المنازل المطلة علي مسالک الناس و بيوتهم، و لا يترک بدعة الا ازالها و لا سنة الا اقامها.

ترجمه حديث - امام عسکري فرمود: زماني که قائم قيام نمايد. امر کند به خراب کردن مأذنه هاي مساجد به جهت آن که اينها حادثند و بدعت، و بناي آن را نه پيامبر و نه حجتي گزارده اند و فرمود: هر شيشه اي که رو به راه مردم باشد، و خراب نمايد بالکانهاي منازل که بر راه مردم باشد و هر بدعتي را زائل گرداند و هر سنتي را اقامه کند.