بازگشت

حديث 18


عن کتاب کمال الدين عن احمد بن اسحاق الاشعري قال: دخلت علي ابي محمد الحسن بن علي عليهماالسلام و انا اريد ان اسئله عن الخلف من بعده فقال ع: لي مبتدئا يا احمد بن اسحق ان الله تبارک و تعالي لم يخل الارض منذ خلق آدم عليه السلام و لا يخليها الي ان تقوم الساعة من حجة الله علي خلقه به يدفع البلاء عن اهل الارض و به ينزل الغيث و به يخرج برکات الارض قال: فقلت: يابن رسول الله فمن الامام و الخليفة بعدک؟ فنهض مسرعا فدخل البيت ثم خرج و علي عاتقه غلام کان وجهه الفجر ليلة البدر من ابناء ثلث سنين فقال يا احمد بن اسحق لو لا کرامتک علي الله عز و جل و علي حججه ما عرضت عليک ابني هذا انه سمي برسول الله ص و کنيته الذي بملأ الارض قسطا و عدلا کما ملئت جورا و ظلما يا احمد بن اسحق مثله في هذا الامة مثل الخضر، و مثله مثل ذي القرنين و الله ليغيبن غيبة لا ينجو من الهلکة فيها الا من ثبته الله عزوجل علي القول بامامته، و وقه فيها للدعاء بتعجيل فرجه فقال: احمد بن اسحق فقلت يا مولاي فهل من علامة يطمئن اليها قلبي فنطق الغلام عليه السلام بلسان عربي فصيح فقال انا بقية الله في ارضه و المنتقم من اعدائه و لا تطلب اثرا، بعد عني يا احمد بن اسحق قال: احمد بن اسحق فخرجت مسرورا فرجا فلما کان من الغد عدت اليه فقلت: يا رسول الله لقد عظم سروري بما مننت به علي فما السنة الجارية فيه من الخضر و ذي القرنين قال: طول الغيبة يا احمد قلت يابن رسول الله و ان غيبته لتطول قال6 اي و ربي حتي يرجع عن هذا الامر اکثر القائلين به، و لا يبقي الا من اخذه الله عز و جل عهده لولايتنا و کتب في قلبه الايمان و ايده بروح منه يا احمد بن اسحق هذا امر من امر الله و سر من اسرار الله و غيب من غيب الله فخذ ما اتيتک و اکتمه و کن من الشاکرين تکن معنا غدا في عليين.



[ صفحه 60]



ترجمه حديث هجدهم - در کتاب کمال الدين از احمد بن اسحاق اشعري گفت: وارد شدم بر امام حضرت عسکري حسن بن علي عليهماالسلام و اراده کردم که سئوال از جانشين و خلف بعد از امام نمايم، امام عليه السلام ابتداء فرمود يا احمد بن اسحاق خداي تعالي خالي نمي گذارد زمين را، از ابتدا آدم عليه السلام را آفريد و خالي نگذارد تا قيام قيامت از حجت بر مخلوقاتش که به سبب حجت دفع بلا از اهل زمين مي نمايد و به سبب حجت باران مي بارد و به سبب حجت برکات از زمين خارج مي شود. گفتم اي فرزند رسول خدا کيست امام و خليفه بعد تو؟ سپس امام برخاست و داخل خانه شد و با پسري که روي او چون شب بدر مانند ماه مي درخشيد و حدود سن او سه سال بود و فرمود اي احمد بن اسحق اگر کرامت تو بر خداوند نبود و بر حجتهاي خود فرزندم را نشان تو نمي دادم، او هم اسم رسول خدا ص و کنيه اش کنيه او پر کند زمين را از عدل بعد از آن که پر شده از ظلم يا احمد در اين امت او مانند خضر است و مثل او مثل ذي القرنين مي باشد، به خدا قسم هر آينه غائب شود به غيبتي که نجات نيابند از هلاکت مگر آنان که ثابت بدارد خداوند عزوجل بر قول به امامتش و موفق شوند به دعا به تعجيل فرجش، احمد بن اسحق گفت: آيا علامتي هست که سبب اطمينان دل من شود حجت خدا امام عصر فرمود: با زبان عربي فصيح منم بقية الله در زمين و انتقام گيرنده از دشمنان خدا و نيابي اثري از من بعد از اين، احمد بن اسحاق گفت خارج شدم با حالت خوش و سرور و فرحناک و در فرداي آن روز برگشتم و گفتم اي فرزند رسول خدا ص به تحقيق خوشحالي من بسيار بود به آنچه منت نهادي بر من و اما سنت جاريه در اين امت از خضر و ذي القرنين چه است فرمود: طول غيبت اي احمد، گفتم



[ صفحه 61]



يعني غيبتش طولاني فرمود: بلي تا اين که برگردند از اين امر اکثر قائلين بوجود او و باقي نماند مگر کساني که گرفته است خداوند از آنان پيمان براي ولايت ما، و نوشته شده باشد در قلبشان ايمان و مؤيد باشند به روح ولايت، اي احمد اين امر از امر خداوند و سري از اسرار اوست و پنهانست از پنهانها پس بگير آنچه آمد ترا و کتمان کن و باش از شاکرين تا اين که فردا با ما در اعلا عليين باشي.