بازگشت

حديث 16


عن کفاية الاثر - عن الحسين بن خالد قال: قال علي بن موسي الرضا عليهماالسلام: لا دين لمن لا ورع له، و لا ايمان لمن لاتقية له، و ان اکرمکم عند الله اتقيکم يعني اعملکم بالتقية فقيل له: يابن رسول الله الي متي فقال: الي يوم الوقت المعلوم و هو يوم خروج قائمنا، فمن ترک التقية قبل خروج قائمنا فليس منا قيل له: يابن رسول الله ص و من القائم منکم اهل البيت؟ قال: الرابع من ولدي ابن سيدة الاماء يطهر الله تعالي به الارض من کل جور و يقدسها من کل ظلم، و هو الذي يشک الناس في ولادته و هو صاحب الغيبة قبل خروجه فاذا اخرج اشرقت الارض بنوره، و وضع ميزان العدل بين الناس فلا يظلم



[ صفحه 48]



احد احدا، و هو الذي تطوي له الارض بالدعاء اليه يقول: الا ان حجة الله قد ظهر عند بيت الله فاتبعوه فان الحق معه و فيه، و هو قول الله عزوجل (ان نشأ ننزل عليهم من السماء آية فظلت اعناقهم لها خاضعين) و رواه في کمال الدين.

حديث شانزدهم - حسين بن خالد گفت: حضرت علي بن موسي الرضا ع فرمود: کسي که در اعمال خود ورع نداشته باشد دين ندارد، و آن که تقيه نداشته باشد ايمان ندارد، و فرمود مکرم ترين شما نزد خداوند با تقواترين شمايند يعني اعمال شما با تقيه توأم باشد، گفته شد به آن حضرت تا چه وقت است، فرمود: تا وقت معلوم و آن روز خروج قائم ما است، کسي که ترک کند تقيه را قبل از ظهور قائم ما از ما نيست، گفته شد يابن رسول الله کيست قائم شما اهل بيت؟ فرمود چهارمين از اولاد من فرزند بانوي بانوان که خداوند به وجود او پاک مي نمايد زمين را از هر ظلم و جور و پاکيزه گرداند از هر ستمي، او کسي است که شک کنند مردم در ولادتش و او غيبتي کند قبل از خروجش، و زماني که ظهور نمود نوراني نمايد زمين را با نور خودش، و قرار دهد ميزان عدل را بين مردم تا کسي به ديگري ظلم ننمايد، و او آنچنانيست که زمين برايش پيچيده شود با خواستش، و مي فرمايد آگاه باشيد همانا حجت خداوند است، محققا ظاهر مي شود در بيت الله (کعبه) پس متابعت نمايند او را هر آينه حق با اوست و در اوست و آن قول خداوند است (ما اگر بخواهيم از آسمان آيت قهري نازل گردانيم که همه به جبر گردن زير بار ايمان فرود آرند) اين حديث در کمال الدين هم آمده.



[ صفحه 49]



از شاهرخي (جذبه)

ماه شعبان مي رسد



مژده اي دلدادگان کان راحت جان مي رسد

جان بر افشانيد مشتاقان که جانان مي رسد



مژده مهجوران که طي شد دور صبر و انتظار

صبح وصل اينک به رغم شام هجران مي رسد



مژده محرومان که ميآيد همايون طلعتي

کز جمالش رنج و درد و غم به پايان مي رسد



مژده اي لب تشنگان رشحه ي ابر کرم

اينک آن ينبوع عذب آن حيوان مي رسد



شاد باشيد اي گرفتاران غرقاب بلا

زانکه نوح اينک پس تسخير طوفان مي رسد



دردمندان بر شما اين درد و محنت نوش باد

کز نگاهي دردتان اينک به درمان مي رسد



تهنيت گويان و پاکوبان بر افشانيد دست

آرزومندان که اينک ماه شعبان مي رسد



ماه ميلاد مهين فرمانده ي ملک وجود

آنکه با طغراي او هستي به عنوان مي رسد



حجت قائم امام عصر موعود امم

آنکه فيضش دمبدم بر ملک امکان مي رسد



مظهر غيب مصون مستودع سر ازل

نور يزدان کهف ايمان روح قرآن مي رسد



مالک ملک قضا سلطان ايوان قدر

وارث علم رسول و سر سبحان مي رسد





[ صفحه 50]





آن سنا برق حقيقت کز فروغ طلعتش

بر همه ذرات هستي نور يزدان مي رسد



آنکه برق قهرا و چونان شرار آذرخش

بي امان در خرمن ارباب طغيان مي رسد



آنکه از انوار عدل دولت منصور او

دور ظلم و روزگار غم به پايان مي رسد



اي مقيم خلوت بيت الحزن يعقوب وار

غم مخور کز مصر عزت ماه کنعان مي رسد



اي امام منتظر اي مظهر عدل خدا

بنگر اين محنت که بر خلق مسلمان مي رسد



هر کجا سوزد جهان در آتش ظلم و فساد

دود آه خلق تا بهرام و کيوان مي رسد



صيحه و امستغاثا باشد از هر سو بلند

ناله مستضعفان تا عرش رحمان مي رسد



خواهيم از دادار بي چون تا شعاع آفتاب

بر زمين از طارم اين سبز ايوان مي رسد



رايت قرآن به گيتي ماند اندر اهتزاز

زآنکه جان را روشني زين مهر رخشان مي رسد



از فخر الدين عراقي

درمانم آرزوست



يک لحظه ديدن رخ جانانم آرزوست

يکدم وصال آن مه خوبانم آرزوست





[ صفحه 51]





در خلوتي چنان که نگنجد کسي در آن

يکبار خلوت خوش جانانم آرزوست



من رفته از ميانه و او در کنار من

با آن نگار عيش بدينسانم آرزوست



جانا ز آرزوي تو جانم به لب رسيد

بنماي رخ که قوت دل و جانم آرزوست



گر بوسه اي از آن لب شيرين طلب کنم

طيره مشو که چشمه حيوانم آرزوست



در لحظه ئي به کوي تو ناگاه بگذرم

عيبم مکن که روضه رضوانم آرزوست



وز روي آن که رونق خوبان ز روي تست

دايم نظاره ي رخ خوبانم آرزوست



بر بوي آن که بوي دارد نسيم گل

پيوسته بوي باغ و گلستانم آرزوست



سوداي تو خوشست و وصال تو خوشتر است

خوشتر از اين و آن چه بود؟ آنم آرزوست



ايمان و کفر من همه رخسار و زلف تست

در بند کفر مانده و ايمانم آرزوست



درد دل عراقي و درمان من توئي

از درد بس ملولم و درمانم آرزوست





[ صفحه 52]