بازگشت

در بيان اينکه بغض کفار و ملحدين از ارکان دين است


اول آن است که بغض قلبي کفار و ملحدين که از ارکان دين و اجزاء ايمان است ازدل برده و محبت و دوستي آنها را که در مناقضت با دوستي خداوند و اوليائش چون آب و آتش است آورده بلکه مراوده و آميزش با آنها مايه افتخار و سبب مباهات شده و حال آنکه حق تعالي ميفرمايد در آيه «لاتجد قوما...» «يعني:»نمي يابي قومي را که ايمان آوردند به خداوند و روز باز پسين دوست دارند کسي را که دشمني و مخالفت کند خدا و رسول او را هر چند پدران يا پسران يا برادران ياعشيره او باشند چه رسد به بيگانه پس دوست ايشان را حظي از ايمان نباشد. و نيزفرموده:

«يا ايها الذين آمنوا لاتتخذوا عدوي و عدوکم اولياء...»

«ترجمه: اي کساني که ايمان آوردهايد، دشمن من و دشمن خودتان را به دوستي مگيريد.»

و در «من لايحضره الفقيه» از جناب صادق عليه السلام روايت کرده که خداوند وحي فرستاد به سوي پيغمبري از پيغمبران خود که بگو به مؤمنين نپوشند لباس اعداي مرا و نخورند غذاي اعداي مرا و نروند به راه هاي اعداي من پس ميشويد از دشمنان من چنانچه ايشان دشمنان من اند. و در «کتاب جعفريات» به همين مضمون از حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام نقل کرده ودر آخر آن فرموده: و متشکل نشوند به شکلهاي اعداي من.

و در «امالي صدوق» مروي است که جناب صادق عليه السلام فرمود:کسي که دوست دارد کافري را، دشمن داشته خداوند را و کسي که دشمن شود کافري را، دوست داشته خدا را. آنگاه فرمود: دوست دشمن خدا، دشمن خدا است. و در «صفات الشيعه» از جناب امام رضا عليه السلام روايت کرده که فرمود: به درستي که از کساني که به خود بستند محبت ما اهل بيت را کساني اند که فتنه ايشان سختتر است بر شيعيان ما از دجال، راوي گفت: به چه سبب؟ فرمود: به دوست داشتن دشمنان ما و دشمن داشتن دوستان ما، زيرا که چون چنين شود مختلط ميشود حق به باطل و مشتبه ميشود پس شناخته نميشود مؤمن از منافق.

و نيز آن جناب درباره اهل جبر و تشبيه و غلات فرمود چنانچه در «خصال» مروي است که هرکس دوست دارد ايشان را، دشمن داشته ما را وکسي که دشمن دارد ايشان را، دوست داشته ما را و کسي که مواصلت کند ايشان را،بريده است با ما و کسي که بريده از ايشان، مواصلت کرده با ما و کسي که بيازارد ايشان را، نيکي کرده است با ما و کسي که نيکي کند ايشان را، آزرده است ما را و کسي که اکرام کند ايشان را، اهانت کرده ما را و کسي که اهانت کرده ايشان را، اکرام نموده ما را و کسي که رد کند ايشان را، پذيرفته از ما و کسي که بپذيرد از ايشان، رد نموده ما را و کسي که احسان کند ايشان را، بدي نموده با ما و کسي که بدي کند با ايشان، احسان نموده با ما و کسي که تصديق کند ايشان را، ما را تکذيب نموده وکسي که تکذيب کند ايشان را، تصديق نموده ما را و کسي که عطيه دهد ايشان را،محروم کرده ما را و کسي که محروم کرده ايشان را، عطيه داده ما را. اي پسر خالد! هرکه از شيعيان ما است نگيرد از ايشان دوستي و ناصري، و چون حال اين قسم کفره چنين باشد حال ساير کفار اگر بدتر نباشد کمتر نخواهد بود.

دوم آنکه در دل بغض دين و طريقه مسلمين و عداوت متدينين و علما و صالحي که متأدباند به آداب شريعت و منکرند به قلب و زبان معاشرات و مشابهت به آن جماعت را کم کم ثابت و برقرار شود چه هر کس به حسب فطرت متنفر است از مخالفت طريقه و منکر رسوم خويش که آنها را از روي محبت و خيال التذاذ ومنفعت اختيار کرده خصوص اگر آن مخالف، ناهي و رادع باشد به قدر امکان او را از پيروي آن طريقه و شيوع و بروز اين مفسده به مقامي رسيده که نزديک شد معامله کنند با اهل علم و ارباب دين معامله با يهود مسکين که از دينش قلب منزجر وصورت عبوس شده و آن را که تمکن رساندن اذيتي است به او در صدد ان برآمده بلکه از ديدن صاحب عمامه که وجودش منغص عيش و مانع لهو لعب است تنفربيش از و انزجار و استهزاء و سخريه و اشاره به چشم و دست به نحو استخفاف زياده از ديگران بلکه حکايت حرکات و سکنات اهل علم را در اوقات تحصيل وعبادت از اسباب مضحکه مجالس لهو و زينت محافل طرب خود کرده اند و گاهي در لباس شعر و مضامين نظم درآوردند و همان کارها که کفار هنگام ديدن مؤمنين ميکردند از استهزاء به زبان و اشاره به ابرو و چشم و استحقار و استخفاف به مقدارميسور، و خداوند در مواضع متعدده حکايت فرموده و وعده عذاب دنيا و آخرت به آن داده به همان روش فساق و فجار با آن جماعت در اين اعصار چنين کنند و اين بغض و منافرت با لزوم تعظيم و احترام ايشان نهايت مناقضت و کمال مباينت دارد و هرگز با يکديگر جمع نشود. و در اخبار بسيار دائره ايمان را منحصر فرموده اند به حب في الله و بغض في الله و فرمودند: ايمان نيست مگر حب و بغض خداوند وآنچه پسنديده و دوست دارد، و بغض اعداي خداوند و آنچه دوست دارند.

و در «نهج البلاغه» مذکور است که حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام فرمودند: اگر نبود در ما مگر دوست داشتن ما آنچه را که خداوند دشمن دارد و تعظيم کردن ما آنچه را که خداوند حقيرکرده هرآينه کفايت ميکرد ما را در مخالفت ما خدا را و روگرداندن از امر او.

و بالجمله: رشته کار امت پيغمبر آخرالزمان صلي الله عليه و آله و سلم به جايي رسيده که غالب عوام از ضروريات مسايل بيخبرند بلکه از تردد و مجالست و انس با نصاري وزنادقه و دهريين چندان کلمات کفر و سخنان منکرانه که مورث ارتداد است در ميان مردم شايع شده که فوج فوج از دين بيرون روند و ندانند و اگر دانند ازهم خود نشمارند. اکابر و اعيان به معاصي بزرگ چون خوردن روزه شهر رمضان در محضر خلايق مفتخرند و بر پيروان دين خنده زنند و سخريه و استهزاء کنند و ايشان را بي شعور وبي ادراک دانند و در سلک بي خبران و بي ذوقان شمارند و گاهي ايشان را خشک مقدس نامند و بر افعال خدا عز و جل پيوسته اعتراض کنند و ايراد گيرند و مدايح وتوصيف حکما و اهل صنايع فرنگ و کثرت عقل و هوشي ايشان را ورد زبان و زينت مجالس نمايند و صنايع و اعمالشان را که نتيجه في الجمله تکميلي است در علم طبيعي و رياضي از قوت بشر بيرون دانند و با معاجز و خوارق عادات انبيا و اوصيا عليهم السلام برابر سازند و از مجالس علما گريزان و از صحبت علم دين و ذکر معاد ملول و منزجر شوند و اگر در محفلي گرفتار شوند به خواب روند يا دل را به جاي ديگر فرستند، و رعايت فقراء و اهل دين را لغو و بي فايده انگارند و از اموال نجسه که از چندين راه حرام و از خون ارامل و ايتام به دست آورده و در مصارف حرام و معاصي عظام خرج کنند خود را غني و معظم و لازم الاحترام شمرند و علما و اتقيا را خورنده مال مردم و حلوايي و گدا و ذليل پندارند. استعمال ظروف نقره و طلا و لباس مردي زري و ديبا و ريشه اي تراشيده به هيئت بني مروان و بني اميه سخن محبوب و زبان مرعوب لسان فرانسه و انگليس و بدل کتاب خداوند و آثار ائمه اطهار عليهم السلام کتب ضلال و مؤلفات کفره را انيس و جليس، يهوديان که سالها در بلاد فرنگ با عيسوي محشورند رسوم مذهب و کيش خود را از دست ندادند، ومسلمانان از سفر چند ماهه به آن صوب دل از مسلماني کشيدند کمتر معصيتي مانده که شايع نشده و قبحش از انظار برداشته نيست و کمتر طاعتي و عبادتي باقي است که از آن جز صورت و اسمي و در آن از چندين راه خلل و فسادي راه نيافته،اهل حق از اقامه معروف و نهي منکر عاجز و با قدرت از تأثير آن مأيوس و در خلوات بر ضعف ايمان و غربت اسلام و شيوع منکر گريان و مغموم.