بازگشت

استمداد و استغاثه به امام زمان


هشتم استمداد و استعانت و استغاثه به آن جناب در هنگام شدائد و اهوال و بلايا و امراض و رو آوردن شبهات و فتنه از اطراف و جوانب و نديدن راه چاره و خواستن از حضرتش حل شبهه و رفع کربه و دفع بليه، چه آن جناب برحسب قدرت الهيه وعلوم لدنيه ربانيه بر حال هر کسي در هر جا دانا و اجابت مسئولش توانا و فيضش عام و از نظر در امور رعاياي خود غفلت نکرده و نميکند و خود آن جناب در توقيعي که براي شيخ مفيد فرستادند مرقوم فرمودند: که علم ما محيط است به خبرهاي شما و غائب نميشود از علم ما هيچ چيز از اخبار شما و معرفت به بلايي که به ميرسد.

و شيخ طوسي در «کتاب غيبت» روايت کرده به سند معتبر از جناب ابوالقاسم حسين بن روح نائب سوم رضي الله عنه که گفت: اختلاف کردند اصحاب ما در تفويض و غير آن، پس رفتم نزد ابي طاهر بن بلال در ايام استقامتش يعني پيش از آنکه بعضي مذاهب باطله اختيار کند پس آن اختلاف را به او فهماندم، پس گفت: مرا مهلت ده، پس او را مهلت دادم چند روز آنگاه معاودت کردم به نزد او. پس بيرون آورد حديثي به اسناد خود از حضرت صادق عليه السلام که فرمود: هرگاه اراده نمود خداي تعالي امري را، عرضه ميدارد آن را بر رسول خدا صلي الله عليه وآله و سلم آنگاه اميرالمؤمنين عليه السلام، و يک يک از ائمه عليهم السلام تا آنکه منتهي شود به سوي صاحب الزمان عليه السلام، آنگاه بيرون ميآيد به سوي دنيا وچون اراده نمودند ملائکه که بالا برند عملي را به سوي خداوند عز و جل عرضه ميشود بر رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم آنگاه عرضه ميشود بر خداوند عز و جل پس هرچه فرود ميآيد از جانب خداوند بر دست ايشان است و آنچه بالا ميرود به سوي خداوند عز و جل به سوي ايشان است و بي نياز نيستند از خداوند عز و جل به قدر به هم زدن چشمي.

و سيد حسين مفتي کرکي سبط محقق ثاني در «کتاب دفع المناوات» از«کتاب براهين» نقل کرده که او روايت نمود از ابي حمزه از حضرت کاظم عليه السلام که گفت: شنيدم آن جناب ميفرمايد: نيست ملکي که خداوند او را به زمين بفرستد به جهت هر امري مگر آنکه ابتدا مينمايد به امام عليه السلام، پس معروض ميدارد آن را بر آن جناب و به هم درستي که محل تردد ملائکه از جانب خداوند تبارک و تعالي صاحب اين امر است. و در خبر ابوالوفاي شيرازي است که رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود به او که چون درمانده و گرفتار شدي پس استغاثه کن به حضرت حجت عليه السلام که او تو را در مييابد و او فرياد رس است و پناه است از براي هر کس که به او استغاثه کند.

و شيخ کشي و شيخ صفار در «بصائر» روايت کرده اند از رميله که گفت: تب شديدي کردم در زمان اميرالمؤمنين عليه السلام پس در نفس خود خفتي يافتي در روز جمعه و گفتم نميدانم چيزي را بهتر از آنکه آبي بر خود بريزم يعني غسل کنم ونماز کنم در عقب اميرالمؤمنين عليه السلام، پس چنين کردم آنگاه آمدم به مسجد پس چون اميرالمؤمنين عليه السلام بالاي منبر برآمد آن تب به من معاودت نمود پس چون اميرالمؤمنين عليه السلام مراجعت نمود و داخل قصر شد داخل شدم به آن جناب، فرمود: اي رميله! ديدم تو را که بعضي از تو، و به روايتي «پس ملتفت شد به من اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: اي رميله! چه شده بود که تو را ديدم که بعضي از اعضايت در بعضي درهم ميشد.» پس نقل کردم براي آن جناب حالت خود را که در آن بودم و آنچه مرا واداشت در رغبت بر نماز عقب آن جناب،پس فرمود: اي رميله! نيست مؤمني که مريض شود مگر آنکه مريض ميشويم ما به جهت مرض او و محزون نميشود مگر آنکه محزون ميشويم به جهت حزن او و دعا نميکند مگر آنکه آمين ميگوييم براي او و ساکت نميشود مگر آنکه دعا ميکنيم براي او، پس گفتم به آن جناب يا اميرالمؤمنين عليه السلام فداي تو شوم اين لطف و مرحمت براي کساني است که با جناب تواند در اين قصر، خبر ده مرا از حال کساني که در اطراف زمين اند؟ فرمود: اي رميله! غايب نيست يا نميشود از ما مؤمني در مشرق زمين و نه در مغرب آن.

و نيز شيخ صدوق و صفار و شيخ مفيد و ديگران به سندهاي بسيار روايت کرده اند از جناب باقر و صادق عليهم السلام که فرمودند: به درستي که خداوند نميگذارد زمين را مگر آنکه در آن عالمي باشد که ميداند زياده و نقصان را در زمين، پس اگرمؤمنين زياد کردند چيزي را بر ميگرداند ايشان را و به روايتي «مياندازد آنرا»، و اگر کم کردند تمام ميکند براي ايشان، و اگر چنين نبود مختلط ميشد برمسلمين امور ايشان، و به روايتي «حق از باطل شناخته نميشد».

نسخه برآورده شدن حاجات

در «تحفه الزائر» مجلسي و «مفاتيح النجاه» سبزواري مروي است که هر که را حاجتي باشد آنچه مذکور ميشود بنويسد در رقعه اي و در يکي از قبور ائمه عليهم السلام بيندازد يا ببندد و مهر کند و خاک پاکي را گل سازد و آن را در ميان آن گذارد و در نهري يا چاهي عميق يا غدير آبي اندازد به حضرت صاحب الزمان عليه السلام ميرسد و او بنفسه متولي برآوردن حاجت ميشود.

نسخه رقعه مذکوره

«بسم الله الرحمن الرحيم کتبت يا مولاي صلوات الله عليک مستغيثا وشکوت ما نزل بي مستجيرا بالله عز و جل ثم بک من امر قد دهمني و اشغل قلبي واطال فکري و سلبني بعض لبي و غير خطير نعمه الله عندي اسلمني عند تخيل وروده الخليل و تبرء مني عند ترائي اقباله الي الحميم و عجزت عن دفاعه حيلتي وخانني في تحمله صبري و قوتي فلجات فيه اليک و توکلت في المسئله لله جل ثناؤه عليه و عليک في دفاعه عني علما بمکانک من الله رب العالمين ولي التدبير و مالک الامور واثقا بک في المسارعه في الشفاعه اليه جل ثناؤه في امري متيقنا لاجابته تبارک و تعالي اياک باعطائي سؤلي و انت يا مولاي جدير بتحقيق ظني و تصديق املي فيک في امر کذا و کذا» (و به جاي کذا و کذا نام حاجت خود را ببرد)«فيما لا طاقه لي بحمله و لاصبر لي عليه و ان کنت مستحقا له و لاضعافه بقبيح افعالي و تفريطي في الواجبات التي لله عز و جل فاغثني يا مولاي صلوات الله عليک عند اللهف و قدم المسئله لله عز و جل في امري قبل حلول التلف و شماته الاعداء فبک بسطت النعمه علي و اسئل الله جل جلاله لي نصرا عزيزا و فتحا قريبا فيه بلوغ الامال و خير المبادي و خواتيم الاعمال و الامن من المخاوف کلها في کل حال انه جل ثناؤه لما يشاء فعال و هو حسبي و نعم الوکيل في المبدء و المال.»

آنگاه بر بالاي آن نهر يا غدير برآيد و اعتماد بر يکي از وکلاي حضرت نمايد يا عثمان سعيد العمروي يا ولد او محمد بن عثمان يا حسين بن روح يا علي بن محمد السمري و يکي از آن جماعت را ندا نمايد و بگويد:

«يا فلان بن فلان سلام عليک اشهد ان وفاتک في سبيل الله و انک حي عندالله مرزوق خاطبتک في حياتک التي لک عندالله عز و جل و هذه رقعتي و حاجتي الي مولا نا عليه السلام فسلمها اليه و انت الثقه الامين».

پس نوشته را در نهر يا چاه يا غدير اندازد که حاجت او برآورده ميشود. و «محدث نوري ميفرمايد:» از اين خبر شريف چنين مستفاد ميشود که آن چهار شخص معظم چنانچه در غيبت صغري واسطه بودند ميان رعايا و آن جناب در عرض حوائج و رقاع و گرفتن جواب و ابلاغ توقيعات، در غيبت کبري نيز در رکاب همايون آن جناب هستند و به اين منصب بزرگ مفتخر و سرافرازند پس معلوم شد که خوان احسان و جود و کرم و فضل و نعم امام زمان عليه السلام در هر قطري از اقطار ارض براي هر پريشان درمانده و گم گشته و وامانده و متحير و نادان و سرگشته و حيران گسترده و باب آن باز و شارعش عام با صدق اضطرار و حاجت و عزم باصفاي طويت و اخلاص سريرت اگر نادان است شربت علمش بخشند و اگر گمشده است به راهش رسانند و اگر مريض است لباس عافيتش پوشند.

غيبت شأنيه و حضور شئونيه امام زمان عليه السلام

چنانکه از سير و حکايات و قصص گذشته ظاهر و هويدا ميشود نتيجه مقصود در اين مقام و اينکه حضرت صاحب الامر عليه السلام حاضر در ميان عباد و ناظر برحال رعايا و قادر بر کشف بلايا و عالم بر اسرار و خفايا به جهت غيبت و ستر ازمردم از منصب خلافتش عزل نشده و از لوازم و آداب رياست الهيه خود دست نکشيده و از قدرت ربانيه خويش عجز به هم نرسانيده و اگر خواهد حل مشکلات که اندر دل افتاده کند بي آنکه از راه ديده و کوشش چيزي به آنجا رساند و اگر خواست دلش را به آن کتاب يا عالمي که دواي دردش در آن و نزد آن است مايل وشايق کند گاهي دعايش تعليم کند و گاهي در خواب دواي مرضش به او آموزد واينکه ديده و شنيده شده که با صدق ولاء و اقرار به امامت چه بسيار شده که ارباب اضطرار و حاجت در مقام عجز و لابه و شکايت برآمدند و اثر اجابت و کشف بليت نديدند علاوه بر دارا بودن اين مضطر موانع دعا و قبول را غالبا يا از جهت اشتباه دراضطرار است که خود را مضطر ميداند و نيست و گم گشته و متحير ميداند وراهش را به آن نمايانده اند مثل جاهل به احکام عمليه که به عالمش ارجاع فرمود،چنانچه در توقيع مبارک است که در جواب مسايل اسحاق بن يعقوب مرقوم فرمود که: «و اما حوادثي که به شما روي دهد پس مراجعه کنيد در آنها به راويان احاديث ما به درستي ايشان حجت من هستند بر شماها و من حجت خدايم برايشان».

پس مادامي که جاهل دستش به عالم برسد هرچند به مهاجرت و مسافرت باشد يا به کتاب او در احکام او مضطر نباشد و همچنين عالمي که حل مشکل و دفع شبهه وتحير خود را تواند از ظواهر و نصوص کتاب و سنت و اجماع کند عاجز و درمانده نباشد و آنانکه اسباب زندگي و معاش خويش را از حدود الهيه و موازين شرعيه بيرون بردند و بر آن مقدار ممدوح در شرع اقتصار و قناعت ننمودند به جهت نداشتن بعضي از آنچه قوام تعيش معلق نيست بر آن مضطر نباشد و هکذا از مواردي که آدمي خويشتن را عاجز و مضطر بيند و پس از تأمل صادقانه خلاف آن ظاهر ميشود. و اگر در اضطرار صادق باشد شايد صلاح او يا صلاح نظام کل در اجابت او نباشد هرچه هر مضطري صادق باشد شايد صلاح او يا صلاح نظام کل در اجابت او نباشد هرچه هر مضطري را وعده اجابت نداند، بلي اجابت مضطر را جزخداي تعالي يا خلفايش نکند نه آنکه هر مضطر را اجابت کنند و در ايام حضور وظهور در مدينه و مکه و کوفه و غير آن از همه اصناف مضطرين و عاجزين از مواليان و محبين غالبا بودند و بسيار بود که سؤال ميکردند و اجابت نميشد چنان نبود که هر عاجز در هر زمان هر چه خواست به او دهند و او رفع اضطرارش نمايند، چه اين مورث اخلال نظام و برداشتن اجرها و ثوابهاي عظيمه و جزيله اصحاب بلا ومصائب است که بعد از مشاهده آن در روز جزا آرزو کنند که کاش گوشت بدنهاي ايشان را در دنيا با مقراض بريده بودند و خداي تعالي با آن قدرت کامله و غناي مطلق و علم محيط به ذرات و جزئيات موجودات با بندگان خود چنين نکرده.