در ذکر جمله اي از خصائص حضرت صاحب الزمان
اول امتياز نور ظل و شبح آن جناب است در عالم اظله بين انوار ائمه عليهم السلام، چنانکه در جمله اخبار معراجيه و غيره است که نور آن جناب در ميان انوار ائمه عليهم السلام مانند ستاره درخشان بود در ميان سائر کواکب.
دوم شرافت نسب، چه آن جناب داراست شرافت نسب همه آباء طاهرين خود را عليهم السلام که نسبشان اشراف انساب است و اختصاص دارد به رسيدن نسبش از طرف مادر به قياصره روم و منتهي ميشود به جناب شمعون الصفا وصي حضرت عيسي عليه السلام که منتهي ميشود نسبش به بسياري از انبياء و اوصياء عليهم السلام.
سوم بردن دو ملک آن جناب را در روز ولادت به سراپرده عرش و خطاب حق تعالي به او که مرحبا به تو اي بنده من براي نصرت دين من و اظهار امر من و مهدي عباد من، قسم خوردم به درستي که من به تو بگيرم و به تو بدهم و به تو بيامرزم الخ.
چهارم «بيت الحمد»: روايت است که از براي صاحب اين امر عليه السلام خانه اي است که او را بيت الحمد گويند و در آن چراغي است که روشن است از آن روز که خروج کند با شمشير و خاموش نميشود.
پنجم جميع ميان کنيه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم و اسم مبارک آن حضرت، و در مناقب» مروي است که فرمود اسم مرا بگذاريد و کنيه مرا نگذاريد.
ششم حرمت بردن نام آن جناب چنانکه گذشت.
هفتم ختم وصايت و حجت در روي زمين به آن حضرت.
هشتم غيبت از روز ولادت و سپرده شدن به روح القدس و تربيت شدن در عالم نور و فضاي قدسي که هيچ جزيي از اجزاء آن حضرت به لوث قذارت و کثافت و معاصي بني آدم و شياطين ملوث نشده و مؤانست و مجالست با ملا اعلي و ارواح قدسيه.
نهم عدم معاشرت و مصاحبت با کفار و منافقين و فساق به جهت خوف و تقيه ومدارات با آنها همانا از روز ولادت تا کنون دست ظالمي به دامنش نرسيده و با کافر و منافقي مصاحبت ننموده و از منازلشان کناره گرفته.
دهم نبودن بيعت احدي از جبارين در گردن آن حضرت، در «اعلام الوري از حضرت امام حسن عليه السلام روايت کرده که فرموده نيست از ما احدي مگر آنکه واقع ميشود در گردن او بيعتي طاغيه زمان او مگر قائمي که نماز ميکند روح الله عيسي بن مريم عليه السلام خلف او.
يازدهم داشتن در پشت علامتي مثل علامت پشت مبارک حضرت رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم که آن را ختم نبوت گويند، و شايد در آن جناب اشاره به ختم وصايت باشد.
دوازدهم اختصاص دادن حق تعالي آن جناب را در کتب سماويه و اخبار معراجيه از ساير اوصياء عليهم السلام به ذکر او به لقب، بلکه به القاب متعدده و نبردن نام شريفش.
سيزدهم ظهور آيات غريبه و علامات سماويه و ارضيه براي ظهور موفورالسرور آن حضرت که براي تولد و ظهور هيچ حجتي نشده بلکه در «کافي» مروي است از جناب صادق عليه السلام که آيات در آيه شريفه «سنريهم آياتنا في الافاق و في انفسهم حتي يتبين لهم انه الحق»، يعني زود بنماييم آنها را آيات خود در آفاق و اطراف و در تنهايشان تا روشن شود ايشان را که آن حق است. تفسير فرمود به آيات و علامات قبل از ظهور آن حضرت و تبين حق را به خروج قائم عليه السلام و فرمود که آن حق است از نزد خداوند عز و جل که ميبيند آن را خلق و لابد است از خروج آن جناب و آن آيات و علامات بسيار است بلکه بعضي ذکر کردند که قريب به چهارصد است.
چهاردهم نداي آسماني به اسم آن جناب مقارن ظهور، چنانچه در روايات بسيار وارد شده و علي بن ابراهيم در تفسير آيه شريفه «واستمع يوم يناد المناد من مکان قريب» از حضرت صادق عليه السلام روايت کرده که فرمود: منادي ندا ميکند به اسم قائم و پدرش عليهما السلام. و در غيبت نعماني» مروي است از جناب باقر عليه السلام که فرمود در خبري پس ندا ميکند منادي از آسمان به اسم قائم عليه السلام پس ميشنود کسي که در مشرق است و کسي که درمغرب است نميماند خوابيده اي مگر آنکه بيدار ميشود و نه ايستاده اي مگر آنکه مينشيند و نه نشسته اي مگر آنکه بر ميخيزد از خوف آن صدا از جبرئيل است در ماه رمضان در شب جمعه بيست و سوم. و بر اين مضمون اخبار بسيار بلکه متجاوز از حد تواتر است و در جمله اي از آنها آن را از محتومات شمردند.
پانزدهم افتادن افلاک از سرعت سير و بطؤ حرکت آنها، چنانچه روايت کرده شيخ مفيد از ابي بصير از حضرت باقر عليه السلام در حديثي طولاني در سير و سلوک حضرت قائم عليه السلام تا آنکه فرمود: پس درنگ ميکند بر اين سلطنت هفت سال مقدار هر سالي ده سال از اين سالهاي شما، آنگاه احياء ميکند خداوند آنچه را که ميخواهد، گفت: گفتم فداي تو شوم! چگونه طول ميکشد سالها؟ فرمود: امر ميفرمايد خداوند فلک را به درنگ کردن و قلت حرکت پس براي اين طول ميکشد روزها و سالها، گفت: گفتم که ايشان ميگويند اگر فلک تغيير پيدا کرد فاسد ميشود يعني عالم، فرمود: اين قول زنادقه است اما مسلمين پس راهي نيست براي ايشان به اين سخن و حال آنکه خداوند ماه را شق نمود براي پيغمبر خود صلي الله عليه و آله و سلم و آفتاب را برگرداند براي يوشع بن نون و خبر داد به طول روز قيامت و اين که آن مثل هزار سال است از آنچه شما ميشمرديد.
شانزدهم ظهور مصحف اميرالمؤمنين عليه السلام که بعد از وفات رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم جمع نمود بي تغيير و تبديل، و دارا است تمام آنچه را که بر سبيل اعجاز بر آن حضرت نازل شده بود و پس از جمع عرض نمود بر صحابه،اعراض نمودند، پس آن را مخفي نمود و به حال خود باقي است تا آنکه بر دستآن جناب ظاهر شود و خلق مأمور شوند که آن را بخوانند و حفظ نمايند و به جهت اختلاف ترتيب که با اين مصحف موجود دارد که با او مأنوس شدند حفظ آن را ازتکاليف مشکله مکلفين خواهد بود.
هفدهم سايه انداختن ابر سفيد پيوسته بر سر آن حضرت و ندا کردن منادي در آن ابر به نحوي که بشنود آن را ثقلين و خافقين که او است مهدي آل محمد عليهم السلام پر ميکند زمين را از عدل چنانکه پر شده از جور. و اين ندا غير از آن است که در چهاردهم گذشت.
هيجدهم بودن ملائکه و جن در عسکر آن حضرت و ظهور ايشان براي انصار آن حضرت.
نوزدهم تصرف نکردن طول روزگار و گردش ليل و نهار و سير فلک دوار در بنيه ومزاج و اعضاء و قوي و صورت و هيئت آن حضرت به اين طول عمر که تاکنون هزار و نود و پنج سال از عمر شريف گذشته و خداي داند که تا ظهور به کجاي از سن ميرسد، جوان ظاهر شود در مرد سي يا چهل ساله باشد، و چون طويل الاعمار ازانبياي گذشته و غير ايشان نباشد که يکي هدف تير پيري «ان هذا بعلي شيخا» باشد، و ديگري به نوحه گري «اني وهن العظم مني واشتعلال رأس شيبا» از ضعف پيري خويش بنالد.
شيخ صدوق روايت کرده از ابوالصلت هروي، گفت: گفتم به جانب رضا عليه السلام که چيست علامت قائم شما چون خروج نمايد؟ فرمود: علامتش آن است که در سن پير باشد و به صورت جوان تا به مرتبه اي که نظر کننده به آن حضرت گمان برد که در سن چهل سالگي يا کمتر از چهل سالگي است.
بيستم رفتن وحشت و نفرت است از ميان حيوانات بعضي يا بعضي و ميان آنها و انسان و برخاستن عداوت از ميان همه آنها چنانکه پيش از کشته شدن هابيل بود. از حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام مروي است که فرمود: اگر قائم ما خروج کند صلح شود ميان درندگان و بهائم حتي اينکه زن راه ميرود ميان عراق و شام نميگذارد پاي خود را مگر بر گياه و بر سر او زينتهاي او است به هيجان نمي آورد اورا درنده و نميترساند او را.
بيست و يکم بودن جمعي از مردگان در رکاب آن حضرت، شيخ مفيد نقل کرده است که بيست و هفت نفر از قوم موسي و هفت نفر از اصحاب کهف و يوشع بن نون و سلمان و ابوذر و ابودجانه انصاري و مقداد و مالک اشتر از انصار آن جناب خواهند بود و حکام ميشوند در بلاد. و روايت شده که هرکه چهل صباح دعاي عهد: اللهم رب النور العظيم را بخواند از انصار آن حضرت باشد و اگر پيش از آن حضرت بميرد بيرون آورد او را خداوند از قبرش که در خدمت آن حضرت باشد.
بيست و دوم بيرون کردن زمين، گنجها و ذخيره هايي را که در او پنهان و سپرده شده.
بيست و سوم زياد شدن باران و گياه و درختان و ميوه ها و ساير نعم ارضيه به نحوي که مغايرت پيدا کند حالت زمين در آن وقت با حالت آن در اوقات ديگر و راست آيد قول خداي تعالي: «يوم تبدل الارض غير الارض».
بيست و چهارم تکميل عقول مردم به برکت وجود آن حضرت و گذاشتن دست مبارک بر سر ايشان و رفتن کينه و حسد از دلهايشان که طبيعت ثانيه بني آدم شده از روز کشته شدن هابيل تاکنون و کثرت علوم و حکمت ايشان علم قذف شود در دلهاي مؤمنين پس محتاج نميشود مؤمن به علمي که در نزد برادر او است، و در آنوقت ظاهر ميشود تأويل اين آيه شريفه «يغن الله کلا من سعته».
بيست و پنجم قوت خارج از عادت در ديدگان و گوشهاي اصحاب آن حضرت به حدي که به قدر چهار فرسخ از آن حضرت دور باشند حضرت با ايشان تکلم ميفرمايد و ايشان ميشنوند و نظر ميکنند به سوي آن جناب.
بيست و ششم طول عمر اصحاب و انصار آن حضرت، روايت شده که عمر ميکند مرد در ملک آن جناب تا اينکه متولد ميشود براي او هزار پسر.
بيست و هفتم رفتن عاهات و بلايا و ضعف از ابدان انصار آن حضرت.
بيست و هشتم دادن قوت چهل مرد به هر يک از اعوان و انصار آن حضرت وگرديده شود دلهاي ايشان مانند پاره آهن که اگر خواستند به آن قوت، کوه را بکنند خواهند کند.
بيست و نهم استغناي خلق به نور آن جناب از نور آفتاب و ماه، چنانکه روايت شده در تفسير آيه شريفه «و اشرقت الارض بنور ربها» آنکه مربي زمين امام زمان است صلي الله عليه و علي آبائه.
سي ام بودن رايت رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم با آن جناب.
سي و يکم راست نيامدن زره حضرت رسول صلي الله عليه و آله و سلم مگر بر قد شريف آن حضرت و بودن آن بر بدن آن حضرت همچنان که بر بدن مبارک حضرت رسول صلي الله عليه و آله و سلم بوده.
سي و دوم از براي آن جناب است ابري مخصوص که خداي تعالي آن را براي آن حضرت ذخيره کرده که در آن است رعد و برق پس حضرت سوار ميشود بر آن پس ميبرد آن حضرت را در راه هاي هفت آسمان و هفت زمين.
سي و سوم برداشته شدن تقيه و خوف از کفار و مشرکين و منافقين و ميسر شدن بندگي کردن خداي تعالي و سلوک در امور دنيا و دين حسب نواميس الهيه و فرامين آسمانيه بدون حاجت به دست برداشتن از پاره اي از آنها از بيم مخالفين و ارتکاب اعمال ناشايسته مطابق کردار ظالمين، چنانچه خداي تعالي وعده فرموده در کلام خود:
«وعد الله الذين آمنوا و عملوا الصالحات منکم ليستخلفنهم في الارض کما استخلف الذين من قبلهم و ليمکنن لهم دينهم الذي ارتضي لهم و ليبدلنهم من بعد خوفهم امنا يعبدونني لايشرکون بي شيئا».
وعده دادن خداي تعالي آنان را که ايمان آورده اند از شما و کردند کارهاي شايسته که هرآينه البته خليفه گرداند ايشان را چنانچه خليفه گردانيد آنان را که بودند پيش ازايشان و هر آينه البته متمکن خواهد کرد براي ايشان دين ايشان را که پسنديد براي ايشان و هرآينه البته تبديل خواهد کرد مر ايشان را از پس ترس ايشان ايمني که بپرستند مرا و شريک قرار ندهند براي من چيزي را.
سي و چهارم فرو گرفتن سلطنت آن حضرت تمام زمين را از مشرق تا مغرب و بر و بحر و معموره و خراب و کوه و دشت، نماند جايي که حکمش جاري و امرش نافذ نشود و اخبار در اين معني متواتر است «و له اسلم من في السموات و الارض طوعا و کرها».
سي و پنجم پر شدن تمام روي زمين از عدل و داد چنانکه در کمتر خبر الهي يا نبوي خاصي يا عامي ذکر يا از حضرت مهدي عليه السلام شده که اين بشارت و اين منقبت براي آن جناب مذکور نباشد در آن.
سي و ششم حکم فرمودن آن حضرت در ميان مردم به علم امامت و نخواستن بينه و شاهد از احدي مثل حکم داود و سليمان عليهما السلام.
سي و هفتم آوردن احکام مخصوصه که تا عهد آن حضرت ظاهر و مجري نشده بود مثل آنکه پيرزني و مانع زکات را ميکشد و ميراث دهد برادر را از برادرش درعالم ذر، يعني هر دو نفر که در آنجا در ميانشان عقد اخوت بسته شد در اينجا از يکديگر ميراث ميبرند. و شيخ طبرسي رحمه الله روايت کرده که آن جناب ميکشد مرد بيست ساله را که علم دين و احکام مسايل خود را نياموخته باشد.
سي و هشتم بيرون آمدن تمام مراتب علوم چنانچه قطب راوندي در «خرائج از جناب صادق عليه السلام روايت کرده که فرمود: علم بيست وهفت حرف است پس جميع آنچه پيغمبران آوردند دو حرف بود و نشناختند مردم تا امروز غير از اين دو حرف را، پس هرگاه خروج کرد قائم ما عليه السلام بيرون آورد بيست و پنج حرف را پس پراکنده ميکند آنها را در ميان مردم و ضم مينمايد به آن دو حرف ديگر را تا آنکه منتشر ميفرمايد تمام بيست و هفت حرف را.
سي و نهم آوردن شمشيرهاي سمائي براي انصار و اصحاب آن حضرت.
چهلم اطاعت حيوانات، انصار آن حضرت را.
چهل و يکم بيرون آمدن دو نفر از آب و شير پيوسته در ظهر کوفه که مقر سلطنت آن حضرت است از سنگ جناب موسي عليه السلام که با آن حضرت است،چنانچه در «خرائج» مروي است از حضرت باقر عليه السلام که فرمود: چون قائم عليه السلام خروج کند و اراده مکه نمايد که متوجه کوفه شود منادي آن حضرت ندا کند آگاه باشيد که کسي حمل نکند طعامي و نه آبي و حمل نمايد حجر موسي را که جاري شده بود از آن دوازده چشمه آب پس فرمود: نمي آيند در منزلي مگر آنکه نصيب ميفرمايد آن را پس جاري ميشود از آن چشمه ها پس هر که گرسنه باشد سير ميشود و هر که تشنه باشد سيراب ميگردد پس آن سنگ توشه ايشان است تا وارد نجف شوند پشت کوفه پس چون فرود آمدند در ظهر کوفه جاري ميشود از آن پيوسته آب و شير پس هر که گرسنه باشد سير ميشود و هر که تشنه باشد سيراب ميگردد.
چهل و دوم نزول حضرت روح الله عيسي بن مريم عليه السلام از آسمان براي ياري حضرت مهدي عليه السلام و نماز کردن حضرت عليه السلام در خلف آنجناب، چنانکه در روايات بسيار وارد شده بلکه خداي تعالي آن را از مدائح ومناقب آن جناب شمرده، چنانکه در «کتاب مختصر (بصائر الدرجات») حسن بن سليمان حلي مروي است در خبر طولاني که خداوند تبارک و تعالي به رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود در شب معراج که عطا فرمودم به تو اينکه بيرون بياورم از صلب او يعني علي عليه السلام يازده مهدي که همه از ذريه تو باشند از بکر بتول، آخر مرد ايشان نماز ميکند در خلف او عيسي بن مريم عليه السلام، پر ميکند زمين را از عدل چنانچه پر شده از ظلم و جور، به او نجات ميدهم از مهلکه و هدايت ميکنم از ضلالت و عافيت ميدهم از کوري و شفا ميدهم به او مريض را.
چهل و سوم قتل دجال لعين که از عذابهاي الهي است براي اهل قبله چنانچه در تفسير علي بن ابراهيم مروي است از جناب باقر عليه السلام که تفسير فرموده عذاب در آيه شريفه: «قل هو القادر علي ان يبعث عليکم عذابا من فوقکم» به دجال و صيحه و فرمودند: هيچ پيغمبري نيامد مگر آنکه ترساند مردم را از فتنه دجال.
چهل و چهارم جايز نبودن هفت تکبير بر جنازه احدي بعد از حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام جز بر جنازه آن حضرت، چنانکه در حديث وفات حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام و وصيت آن حضرت به امام حسن عليه السلام ذکر شد.
چهل و پنجم بودن تسبيح آن حضرت است از هيجدهم ماه تا آخر ماه، بدان که از براي حجج طاهره عليهما السلام تسبيحي است در ايام ماه: تسبيح پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم در روز اول ماه است، تسبيح اميرالمؤمنين عليه السلام در روز دوم ماه، تسبيح حضرت زهراء عليها السلام در روز سوم ماه، و به اين ترتيب تسبيح باقي ائمه عليهم السلام است تا حضرت امام رضا عليه السلام که تسبيح آن حضرت در دهم و يازدهم است، و تسبيح حضرت جواد عليه السلام در دوازدهم و سيزدهم است، و تسبيح حضرت هادي عليه السلام، در چهاردهم و پانزدهم است، و تسبيح حضرت عسکري عليه السلام در شانزدهم و هفدهم است، و تسبيح حضرت حجت عليه السلام در هيجدهم ماه است تا آخر ماه، و تسبيح آن حضرت اين است:
«سبحان الله عدد خلقه، سبحان الله رضا نفسه، سبحان الله مداد کلماته، سبحان الله زنه عرشه، والحمدلله مثل ذلک».
چهل و ششم انقطاع سلطنت جبابره و دولت ظالمين در دنيا به وجود آن جناب که ديگر در روي زمين پادشاهي نخواهند کرد، و دولت آن حضرت متصل شود به قيامت يا به رجعت ساير ائمه عليهم السلام يا به دولت فرزندان آن حضرت، و نقل شده که حضرت صادق عليه السلام مکرر به اين بيت مترنم بود:
لکل اناس دوله يرقبونها
و دولتنا في آخر الدهر يظهر