بازگشت

ذکر اسماء و القاب شريفه امام عصر و شمائل مبارکه آن حضرت


و اما اسماء و القاب شريفه آن حضرت عليه السلام، پس بدان که شيخ ما مرحوم ثقه الاسلام نوري رحمه الله در «نجم ثاقب» يک صد و هشتاد و دو اسم براي آن حضرت ذکر کرده و ما در اينجا به ذکر چند اسم از آن اسماء مبارکه تبرک ميجوييم.

اول «بقيه الله»: روايت شده که چون آن حضرت خروج کند پشت کند به کعبه و جمع ميشود سيصد و سيزده مرد و اول چيزي که تکلم ميفرمايد اين آيه است:

«بقيه الله خير لکم ان کنتم مؤمنين» آنگاه ميفرمايد: منم بقيه الله وحجت او و خليفه او بر شما. پس سلام نميکند بر او سلام کنندهاي مگر آنکه ميگويد: «السلام عليک يا بقيه الله في ارضه».

دوم «حجت»: و اين از القاب شايعه آن حضرت است که در بسياري از ادعيه و اخبار به همين لقب مذکور شده اند و بيشتر محدثين آن را ذکر نموده اند، و با آنکه در اين لقب سائر ائمه عليهم السلام شريک اند، و همه حجت هايند از جانب خداوند بر خلق و لکن چنان اختصاص به آن جناب دارد که در اختيار هرجا بي قرينه و شاهدي ذکر شود مراد آن حضرت است، و بعضي گفته اند لقب آن جناب حجه الله است به معني غلبه يا سلطنت خدا بر خلايق چه اين هر دو به واسطه آن حضرت به ظهور خواهد رسيد، و نقش خاتم آن جناب انا حجه الله است.

سوم «خلف و خلف صالح»: که مکرر به اين لقب در السنه ائمه عليهم السلام مذکور شده، و مراد از «خلف» جانشين است.

آن حضرت خلف جميع انبياء و اوصياء گذشته بود و دارا بود جميع علوم و صفات وحالات و خصايص آنها را و مواريث الهيه که از آنها به يکديگر ميرسد و همه آنها درآن حضرت و در نزد نزد او جمع بود. و در حديث لوح معروف که جابر در نزد صديقه طاهره عليها السلام ديد مذکور است بعد از ذکر عسکري عليه السلام که آنگاه کامل ميکنم اين را به پسر او خلف که رحمت است براي جميع عالميان، بر او است کمال صفوت آدم و رفعت ادريس و سکينه نوح و حلم ابراهيم و شدت موسي و بهاء عيسي و صبر ايوب. و در حديث مفضل مشهور است که چون آن جناب ظاهر شود تکيه کند به پشت خود به کعبه و بفرمايد: اي گروه خلايق! آگاه باشيد که هرکه خواهد نظر کند به آدم و شيث، پس اينک منم آدم و شيث و به همين نحو ذکر نمايد نوح و سام و ابراهيم و اسماعيل و موسي و يوشع و شمعون و رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم و ساير ائمه عليهم السلام را.

چهارم «شريد»: مکرر به اين لقب مذکور شده است در لسان ائمه عليهم السلام خصوص حضرت اميرالمؤمنين و جناب باقر عليهما السلام، و «شريد به معني رانده شده است يعني از اين خلق منکوس که نه جنابش را شناختند و نه قدر وجود نعمتش را دانستند و نه در مقام شکرگزاري و اداء حقش برآمدند، بلکه پس از يأس اوايل ايشان از غلبه و تسلط بر آن جناب و قتل و قمع ذريه طاهره اخلاف ايشان به اعانت زبان و قلم در مقام نفي و طردش از قلوب برآمدند و ادله بر اصل نبودن و نفي تولدش اقامه نمودند و خاطرها را از يادش محو نمودند، و خود آن حضرت به ابراهيم بن علي بن مهزيار فرمود که پدرم به من وصيت نمود که منزل نگيرم از زمين مگر جايي از آن که از همه جا مخفي تر و دورترباشد به جهت پنهان نمودن امر خود و محکم کردن محل خود از مکائد اهل ضلال،تا آنکه ميفرمايد: پدرم به من فرمود: بر تو باد اي پسر من به ملازمت جاهاي نهان از زمين و طلب کردن دورترين آن، زيرا که براي هر وليي از اولياي خداوند تعالي دشمني است مغالب و ضدي است منازع.

پنجم «غريم»: از القاب خاصه آن حضرت است و در اخبار اطلاق آن بر آن حضرت، شايع است. و «غريم» هم به معني طلبکار است و هم به معني بدهکار و در اينجا ظاهرا به معني اول است و اين لقب مثل غلام در تعبير ازآن حضرت از روي تقيه بوده که چون شيعيان ميخواستند مالي نزد آن حضرت يا وکلايش بفرستند يا وصيت کنند يا از جانب جنابش مطالبه کنند به اين لقب ميخواندند و از غالب ارباب زرع و تجارت و حرفه و صناعت طلبکار بود چنانکه گذشت اين مطلب در حال محمد بن صالح در ذکر اصحاب حضرت عسکري عليه السلام. و علامه مجلسي رحمه الله فرموده: ممکن است «غريم» به معني بدهکار باشد و نام بردن از آن حضرت به اين اسم از جهت تشبه آن جناب باشد به شخص مديون که خود را مخفي ميکند از مردم به علت ديون خود يا آنکه چون مردم آن حضرت را طلب ميکنند که اخذ علوم و شرايع از حضرتش نمايند آن جناب ميگريزد از ايشان به جهت تقيه پس آن حضرت غريم مستتر است. صلوات الله عليه.

ششم «قائم»: يعني برپا شونده در فرمان حق تعالي چه آن حضرت پيوسته در شب و روز مهياي فرمان الهي است که به محض اشاره ظهور فرمايد. و روايت شده که آن حضرت را قائم ناميدند براي آنکه قيام به حق خواهد نمود و در روايت صقر بن ابي دلف است که به حضرت امام محمد تقي عليه السلام عرض کردم که چرا آن جناب را قائم ناميدند؟ فرمود: براي آنکه به امامت اقامت خواهد نمود بعد از خاموش شدن ذکر او و مرتد شدن اکثر آنها که قائل به امامت آن حضرت بودند. و از ابوحمزه ثمالي مري است که گفت: سؤال کردم از امام محمد باقر عليه السلام که يابن رسول الله! آيا همه شما قائم به حق نيستند؟ فرمود: بلي همه قائم به حقيم، گفتم: پس چگونه حضرت صاحب الامر عليه السلام را قائم ناميدند؟ فرمود که چون جدم حضرت امام حسين عليه السلام شهيد شد ملائکه در درگاه الهي صداي گريه و ناله بلند کردند و گفتند اي خداوند و سيد ما آيا غافل ميشوي ازقتل برگزيده خود و فرزند پيغمبر پسنديده خود و بهترين خلق خود؟ پس حق تعالي وحي کرد به سوي ايشان که اي ملائکه من! قرار گيريد قسم به عزت و جلال خود که هر آينه انتقام خواهم کشيد از ايشان هرچند بعد از زمانها باشد، پس حق تعالي حجابها را برداشت و نور امامان از فرزند حسين را به ايشان نمود و ملائکه آن شاد شدند پس يکي از آن انوار را ديدند که در ميان آنها ايستاده بود به نماز مشغول بود حق تعالي فرمود که با اين ايستاده از ايشان انتقام خواهم کشيد.

فقير گويد: بيايد در فصل ششم کلامي در باب برخاستن از براي تعظيم اين اسم مبارک.

هفتم «محمد صلي الله عليه و علي آبائه و أهل بيته»: اسم اصلي و نام اولي الهي آن حضرت است چنانچه در اخبار متواتره خاصه و عامه است که رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود که مهدي همنام من است و در خبر لوح مستفيض اسم ان حضرت به اين نحو ضبط شده ابوالقاسم محمد بن الحسن هو حجه الله القائم. و لکن مخفي نماند که به مقتضاي اخبار کثيره معتبره حرمت بردن اين اسم مبارک است در مجالس و محافل تا ظهور موفور السرور آن حضرت و اين حکم از خصائص آن حضرت و مسلم در نزد قدماي اماميه از فقها و متکلمين و محدثين است حتي آنکه از کلام شيخ اقدم حسن بن موسي نوبختي ظاهر ميشود که اين حکم از خصائص مذهب اماميه است و از احدي از ايشان خلافي نقل نشده تا عهد خواجه نصيرالدين طوسي که آن مرحوم قائل به جواز شدند و بعد از ايشان از کسي نقل خلاف نشده جز از صاحب کشف الغمه، و در عصر شيخ بهائي اين مسأله نظري شد و در ميان فضلاء، محل تشاجر شد تا آنکه در آن رسائل منفرده تأليف شد مانند «شرعه التسميه» محقق داماد و رساله «تحريم التسميه» شيخ سليمان ماخوري و «کشف التعميه» شيخنا الحرالعاملي رضي الله عنه و غير ذلک و تفصيل کلام در «نجم ثاقب» است.

هشتم «مهدي صلوات الله عليه: که اشهر اسماء و القاب آن حضرت است در نزد جميع فرق اسلاميه.

نهم «منتظر» (به فتح ظاء): يعني انتظار برده شده که همه خلايق منتظر مقدم مبارک اويند.

دهم «مآء معين»: يعني آب ظاهر جاري بر روي زمين، در «کمال الدين» و «غيبت شيخ» مروي است از حضرت باقر عليه السلام که فرمود در آيه شريفه: «قل ارايتم ان اصبح ماؤکم غورا فمن يأتيکم بماء معين»، خبر دهيد که اگر آب شما فرو رفت در زمين پس کيست که بياورد براي شما آب روان. پس فرمودند: اين آيه نازل شده در قائم عليه السلام. ميفرمايد خداوند، اگر امام شما غايب شد از شما که نميدانيد او در کجا است پس کيست که بياورد براي شما امام ظاهري که بياورد براي شما اخبار آسمان و زمين و حلال خداوند عز و جل و حرام او را، فرمود: نيامده تأويل اين آيه و لابد خواهد آمد تأويل آن، و قريب به اين آنگاه مضمون چند خبر ديگر در آنجا و در «غيبت نعماني» و «تأويل الايات» هست، و وجه مشابهت آن جناب به آب که سبب حيات هر چيزي است ظاهر است بلکه آن حياتي که به سبب آن وجود معظم آمده و مي آيد به چندين رتبه اعلي و اتم و اشد و ادوم از حياتي است که آب آورد بلکه حيات خود آب از آن جناب است. و در «کمال الدين» مروي است از جناب باقر عليه السلام که فرمود در آيه شريفه، «اعلموا ان الله يحيي الارض بعد موتها»: بدانيد که خداي تعالي زنده ميکند زمين را بعد ازمردنش، فرمود: خداوند زنده ميکند به سبب قائم عليه السلام زمين را بعد از مردنش به سبب کفر اهلش و «کافر» مرده است. و به روايت شيخ طوسي در آيه مذکوره خداوند اصلاح ميکند زمين را به قائم آل محمد عليهم السلام بعد از مردنش يعني بعد از جور اهل مملکتش.

مخفي نماند که چون در ايام ظهور مردم از اين سرچشمه فيض رباني به سهل و آساني استفاضه کنند و بهره ماند تشنه اي که در کنار نهري جاري و گوارايي باشد که جز اغتراف حالت منتظره نداشته باشد لهذا از آن جناب تعبير فرمودند به «ماء معين» و در ايام غيبت که لطف خاص حق از خلق برداشته شده به جهت سوء کردارشان بايد به رنج و تعب و عجز و لابه و تضرع انابه از آن حضرت فيض به دست اورد و چيزي گرفت و علمي آموخت مانند تشنه که بخواهد از چاه عميق تنها به آلات و اسبابي که بايد به زحمت به دست آورد آبي کشد و آتشي فرو نشاند لهذا تعبير فرموده اند از آن حضرت به «بئر معطله» و مقام را گنجايش شرح زياده از اين نيست.

و اما شمائل مبارکه آن حضرت: همانا روايت شده که آن حضرت شبيه ترين مردم است به حضرت رسول صلي الله عليه و آله و سلم در خلق و خلق. و شمايل او،شمايل آن حضرت است و آنچه جمع شده از روايات در شمائل آن حضرت آن است که آن جناب ابيض است که سرخي به او آميخته و گندمگون است که عارض شود آن را زردي از بيداري شب و پيشاني نازنينش فراخ و سفيد و تابان است وابروانش به هم پيوسته و بيني مبارکش باريک و دراز که در وسطش في الجمله انحدابي دارد و نيکورو است و نور رخسارش چنان درخشان است که مستولي شده بر سياهي محاسن شريف و سر مبارکش، گوشت روي نازنينش کم است، بر روي راستش «خالي» است که پنداري ستاره اي است درخشان، «وعلي رأسه فرق بين وفرتين کانه الف بين وا وين»، ميان دندانهايش گشاده است، چشمانش سياه و سرمه گون و در سرش علامتي است، ميان دو کتفش عريض است، و در شکم و ساق مانند جدش اميرالمؤمنين عليه السلام است.

و وارد شده: «المهدي طاوس اهل الجنه، وجهه کالقمر الدري عليه جلابيب النور»، يعني حضرت مهدي عليه السلام طاوس اهل بهشت است، چهره اش مانند ماه درخشنده است. بر بدن مبارکش جامه ها است از نور، «عليه جيوب النور تتوقد بشعاع ضياء القدس»، بر آن جناب جامه هاي قدسيه و خلعتهاي نور انيه ربانيه است که متلالا است به شعاع انوار فيض و فضل حضرت احديت و در لطافت و رنگ چون گل بابونه و ارغواني است که شبنم بر آن نشسته و شدت سرخي اش را هوا شکسته، و قدش چون شاخه بان درخت بيدمشک يا ساقه ريحان،«ليس بالطويل الشامخ و لا بالقصير اللازق»، نه دراز بي اندازه و نه کوتاه بر زمين چسبيده، «بل مربوع القامه مدور الهامه»، قامتش معتدل و سرمبارکش «مدور، علي خده الايمن خال کانه فتاه مسک علي رضراضه عنبر»، بر روي راستش «خالي» است که پنداري ريزه مشکي است که بر زمين عنبرين ريخته، «له سمت مارات العيون اقصد منه هيئت» نيک خوشي داشت که هيچ چشمي هيئتي به آن اعتدال و تناسب نديده. «صلي الله عليه و علي آباء الطاهرين».