حکايت دعاي عبرات
حکايت پنجم در ذکر دعاي عبرات است: آيه الله علامه حلي رحمه الله در کتاب «منهاج الصلاح» در شرح دعاي عبرات فرموده که آن مروي است از جناب صادق جعفر بن محمد عليهما السلام و از براي اين دعا از طرف سيد سعيد رضي الدين محمد بن محمد بن محمد آوي رحمه الله حکايتي است معروفه و به خط بعضي از فضلا در حاشيه اين موضع از «منهاج» آن حکايت را چنين نقل کرده از مولي السعيد فخر الدين محمد پسر شيخ اجل جمال الدين يعني علامه که او از والدش روايت نموده از جدش شيخ فقيه سديد الدين يوسف از سيد رضي مذکور که او محبوس بود در نزد اميري از امراي سلطان جرماغون مدت طويلي در نهايت سختي و تنگي، پس در خواب خود ديد خلف صالح منتظر را عليه السلام پس گريست و گفت: اي مولاي من! شفاعت کن در خلاص شدن من از اين گروه ظلمه. پس حضرت فرمود: بخوان دعاي عبرات را، سيد گفت: کدام است دعاي عبرات؟ فرمود: آن دعا در «مصباح» تست، سيد گفت: اي مولاي من! دعا در «مصباح» من نيست، فرمود: نظر کن در «مصباح» خواهي يافت دعا را در آن. پس از خواب خود بيدار شده نماز صبح را کرد و «مصباح» را باز نمود پس ورقه اي يافت در ميان اوراق آن که آن دعا نوشته بود در آن. پس چهل مرتبه آن دعا را خواند و آن امير را دو زن بود يکي از آن دو عاقله و مديره و آن امير بر او اعتماد داشت پس امير نزد او آمد در نوبه اش پس گفت به امير گرفتي يکي از اولاد اميرالمؤمنين عليه السلام را، امير گفت: چرا سؤال کردي از اين مطلب؟ گفت: در خواب ديدم شخصي را و گويا نور آفتاب ميدرخشيد از رخسار او پس حلق مرا در ميان دو انگشت خود گرفت آنگاه فرمود ميبينم شوهر تو را که گرفت يکي از فرزندان مرا و در طعام و شراب بر او تنگ گرفته، پس من به او گفتم اي سيد من! تو کيستي؟ فرمود: من علي بن ابي طالب ام عليه السلام به او بگو اگر او را رها نکند هر آينه خراب خواهم کرد خانه او را، پس اين خواب منتشر شد و به سلطان رسيد، پس گفت: مرا علمي به اين مطلب نيست و از نواب خود جستجو کرد و گفت: کي محبوس است در نزد شما؟ گفتند: شيخ علوي که امر کردي به گرفتن او،گفت: او را رها کنيد و اسبي به او بدهيد که بر آن سوار شود و راه را به او دلالت کنيد پس برود به خانه خود. و سيد اجل علي بن طاوس در آخر «مهج الدعوات» فرموده و از اين جمله است دعايي که مرا خبر داد صديق من و برادر و دوست من محمد بن محمد قاضي «آوي ضاعف الله جلالته و سعادته و شرف خاتمته» و از براي او حديث عجيبي و سبب غريبي نقل کرده و آن اين بود که براي او حادثه اي روي داد پس يافت اين دعا را در اوراقي که نگذاشته بود آن دعا را در آن در ميان کتب خود پس نسخه اي برداشت از آن نسخه، پس چون آن نسخه را برداشت آن اصل که در ميان کتب خود يافته بود مفقود شد.