بازگشت

معجزه ابوالقاسم بن روح


سيزدهم و نيز روايت کرده اند از حسين بن علي مذکور که گفت: زني از من سؤال کرد که وکيل مولاي ما کيست؟ پس بعضي از قميين گفتند به او که ابوالقاسم بن روح است و او را به آن زن دلالت کردند پس داخل شد در نزد شيخ و من در نزد آنجناب بودم پس گفت: اي شيخ! چه با من است؟ فرمود: با تو هرچه هست آن را در دجله بينداز. پس انداخت آن را و برگشت و آمد نزد ابوالقاسم روحي و من بودم نزد او پس فرمود ابوالقاسم به ملوک خود، که بيرون بياور حقه را براي ما پس حقه را نزد او آورد پس به آن زن، فرمود: اين حقه اي است که با تو بود و انداختي در دجله،گفت: آري، فرمود: خبر دهم تو را به آنچه در آن است يا تو خبر ميدهي مرا؟ گفت: بلکه تو خبر ده مرا. فرمود: در اين حقه يک جفت دستينه است از طلا و حلقه بزرگي که در آن جوهري است و دو حلقه صغير که در آن جوهري است و دو انگشتري يکي فيروزج و ديگري عقيق، و امر چنان بود که فرمود، چيزي را واگذار نکرد.

پس حقه را باز کرد و آنچه در آن بود بر من معروض داشت و زن نظر کرد به آن پس گفت: اين بعينه همان است که من برداشته بودم و در دجله انداختم پس من و آن زن از شعف ديدن اين معجزه بي خود شديم. ابي علي بغدادي حسين مذکور بعد از ذکر اين حديث و حديث سابق گفت: شهادت ميدهم در نزد خداوند روز قيامت در آنچه خبر دادم به آن، به همان نحو است که ذکر کردم نه زياد کردم در آن و نه کم کردم و سوگند خورد به ائمه اثني عشر که راست گفتم در آن نه افزوده ام بر آن و نه کم نموده ام از آن.