شمار ياران مهدي و نام شهرها و چگونگي گرد آمدنشان
همان طور که پيش از اين گفتيم در روايت است کساني که در آغاز با وي خروج مي کنند سيصد و سيزده تن به شماره ي جنگجويان بدر مي باشند. اين عده از نقاط دوردست زمين و
[ صفحه 411]
بدون قرار قبلي به گرد هم جمع مي شوند و يکديگر را هم نمي شناسند. و در روايتي آمده است: خداوند آنها را مانند پاره هاي ابر پاييزي [1] در مکه گرد آورد. آنها به دنبال يکديگر مي آيند. پنجاه نفر از کوفيان نيز در ميان آنها هستند.
در روايت ديگر شمار کوفيان چهارده تن ذکر شده است و نيز روايت شده است که ميان آنها پنجاه زن ديده مي شوند که اينان از خواص اصحاب آن حضرت هستند.
و در روايت است که آنان حاکمان زمين و علامان آن حضرت هستند و خداوند به دست آنان شرق و غرب زمين را مي گشايد.
و در روايت ديگري آمده است: نخست چهل و پنج نفر از نه قبيله روي مي آورند و از يک قبيله يکي و از يک قبيله دو نفر مي آيند و بدين ترتيب تا آنکه چهل و پنج نفر جمع مي شوند.
روايت شده است: با او صحيفه اي مهر شده است که در آن شمار ياران و نام آنان و شهرهايشان و طبايع و چهره ها و کنيه هايشان آمده است. آنان در اطاعت از مهدي سخت کوش و پرتلاشند از هر شهري گروهي به ياري او مي آيند مگر بصره که از آن يک نفر هم به ياري او برنمي خيزد.
و نيز روايت شده است که سه نفر از بصره بيرون مي آيند و چون اين عده بيرون آيند امام زمان (ع) کار خود را آغاز مي کند سپس ياران بيشتري به او مي پيوندند تا آنکه شمارشان به ده هزار تن مي رسد. چون اين تعداد ياران جمع شوند آن حضرت با آنان به سوي مکه رهسپار مي شود. اين سپاه را سپاه غضب مي خوانند.
از امام صادق (ع) نقل شده است که فرمود: بيست و هفت نفر از پشت کوفه با قائم (ع) خروج مي کنند که پانزده تن آنان از قوم موسي (ع) هستند که به حق هدايت مي کردند و به حق عدالت به خرج مي دادند و هفت تن از آنان اصحاب کهف هستند و يوشع بن نون و سليمان و ابودجانه انصاري و مقداد و مالک اشتر نيز در بين آنان هستند. اينان ياوري و حکامان مهدي (ع) مي باشند.
مولف غاية المرام از ابوجعفر محمد بن جرير طبري در مسند فاطمه به اسناد خود از مسعده بن صدقه از ابوبصير، از امام صادق (ع) نقل کرده است که آن حضرت در سخناني فرمود امير مومنان (ع) اصحاب قائم (ع) و شمار آنها را مي دانست و آنان را به اسم و نام پدر و قبايل و همسران و منازل و مراتبشان مي شناخت. ائمه ي (ع) ديگر نيز چنين بودند و او بر کاتب چنين املا کرد: اين چيزي است که رسول خدا (ع) بر امير مومنان (ع) املا کرد و نام مهدي (ع)
[ صفحه 412]
و شمار کساني را که از بسترهاي خود مفقود گشتند و نيز قبايلي که شبانه روز، هنگام شنيدن صدا، به مکه حرکت کردند، بدو سپرد. اينان نجبا و قاضيان و حاکمان بر مردم هستند.
وي با همين اسناد حديث ديگري نقل کرده است که در آن نام افراد و شهرهايي را که ياران مهدي (ع) از آن برخواهند خاست، ذکر کرده است. ميان اين دو روايت تفاوتهاي مختصري وجود دارد و ما در اينجا با استفاده از دو روايت مذکور نام شهرهايي را که ياران مهدي (ع) از آنها برخواهند خاست، به ترتيب حروف الفبا، در جدول زير ذکر مي کنيم:
عدد، نام شهر
1، اسوان
7، اصحاب کهف
2، اصطخر
2، اهواز
2، ايله
1، باغه
1، بالس
1، بارود
1، بتليس
1، بدا
2، بريد
3، بصره
1، بعلبک
2، بلمورق
1، بلد [2] .
4، بوشينج
9، بيروت
4، تائبون در سر نديب و سمنداز [3] .
2، دو بازرگان از عانه تا انطاکيه با غلامهايشان [4] .
2، ترمذ
5، تفليس
3، جابروان [5] .
1، جار [6] .
12، گرگان
1، حارث
1، حديثة الموصل
2، حران
4، حلب
2، حلوان
1، خلاط
1، خيبر
3، دمشق
1، دمياط
4، ديلم
1، دينل
2، رافقه [7] .
1، ربذه
3، رقه
1، رها
1، ريدار
7، ري
3، سجستان
1، سلم
5، سلميه
123
4، سمنداز
1، سميساط
4، سنجار
2، سند
1، شيراز يا سيراف
(ترديد از راوي حديث مسعده است)
2، صامغن [8] .
2، صنعاء
1، ظازنيد شرق [9] .
(اوامر زبان جهانگرد است) [10] .
24، طالقان
2، طاهي
7، طبرستان
1، طبريه
1، طرابلس
1، طواف طالب حق از اهالي [11] يخشب
5، طوس
1، عکبر 1
1، فارياب
1، فرغانه
4، فسطاط
1، فلسطين
1، قالس
1، قاليقلا
1، القبه
1، القريات
2، قزوين
1، قلزم
18، قم
1، قندابيل
2، قعس
2، قيروان
3، ناحيه کرمان
1، کوه (کوريا)
14، کوفه
1، مازن
1، متخلي در سقلبه [12] .
پاورقي
[1] شايد از جهت اينکه آنان به سرعت گرد هم جمع مي شوند يا اينکه در دستجات کوچک و در مناطق مختلف گردهم مي آيند به ابر پاييزي تشبيه شده اند چنان که در حديث هم آمده است برخي به دنبال برخي ديگر مي آيند.
[2] شايد نام آن بلد يا بلنسيه باشد.
[3] در ذيل روايت آمده است که اينان چهارتن از بازرگانان فارس هستند که بازرگاني خود را رها مي کنند و در سرنديب و سمنداز ساکن مي شوند تا آنکه صدا را مي شنوند و به سوي مهدي (ع) مي روند.
[4] در ذيل روايت آمده است: اين دو با غلامانشان که از عجم هستند با بازرگانان ديگر به قصد انطاکيه حرکت مي کنند. پس صدا را مي شنوند و از تجارت خود غافل مي شوند و همراهانشان را گم مي کنند. همراهان ايشان کالاهاي آنها را مي فروشند و (بهاي) آنها را به خانواده هايشان مي پردازند و پس از شش ماه اينان در حالي که در پيشاپيش سپاه قائم (ع) هستند خانواده هايشان را ديدار مي کنند.
[5] شهري نزديک تبريز.
[6] شهري در کنار درباي قلزم.
[7] شهري متصل به رقه.
[8] جايي در حدود طبرستان.
[9] نام چنين جايي در کتاب معجم البلدان ذکر نشده است.
[10] روايت است که وي از اهالي اصفهان و از نژاد دهقانان است، در جهان مي گردد و جوينده ي حق است. پس به ظازيند و همانجا اقامت مي گزيند و از آنجا به قائم (ع) ملحق مي شود.
[11] در ذيل روايت است که او از اهالي يخشب است که حديث اختلاف ميان مردم پي مي برد و پس پيوسته در شهرها گردش کند تا آنکه هنگام قيام فرا مي رسد او از موصل به رها مي آيد و از آنجا رساند.
[12] در ذيل خبر است که وي از نژاد زرميان است که در سرزمين اسلام مي گردد و در اين حال خداوند بر او منت مي نهد و مساله اي را که شما برآنيد بدو مي شناساند. پس او به سقلبه مي رود و در آنجا خداي را مي پرستد تا آنکه صدا از او مي شنود و بدون پاسخ مي گويد.