بازگشت

علامات ظهور مهدي


اين علامات از ائمه اهل بيت (ع) نقل شده است و اصحاب ما (رضوان الله عليهم) اين روايات را با اسنادهاي متصل نقل کرده اند. کساني همچون نعماني و شيخ طوسي در غيبت و مفيد در ارشاد و عده اي ديگر. ما در اينجا براي رعايت اختصار، اين احاديث را با حذف سندهاي آنها مي آوريم يا آنکه تنها به حاصل روايت اشاره مي کنيم و تا آنجا که ممکن باشد اين حاديث را به گونه مفصل و مرتب، طبقه بندي مي کنيم تا دسترسي و اطلاع بر آنها



[ صفحه 364]



ساده تر باشد. برخي از اين علامات دورند همچون اختلاف بني عباس و نابود شدن حکومت آنها و... و برخي نزديک اند مانند خروج سفياني و برآمدن خورشيد از مغرب و غير آن. همچنين برخي از اين نشانه ها حتمي است چنان که روايات نيز بر آن نص کرده اند همچون سفياني و يماني و صيحه از آسمان و غير اينها و برخي از آنها نيز غير محتوم اند.

شيخ مفيد پس از برشمردن علامات ظهور آن حضرت، که بعدا آن را نقل خواهيم کرد، گويد: برخي از اين رويدادها محتوم و برخي ديگر مشروطند.

نگارنده: شايد مراد از محتوم حوادثي است که از وقوع آنها گريزي نيست و «بداء» که همان اظهار بعد از اخفاء و يا آشکار نشدن پس از خفاء و عبارت از همان نسخ در تکوين است، راه ندارد. همچنين نسخي که معروف و متداول است، نسخ در تشريح است. و مقصود از غير محتوم يا مشترط رويدادهايي است که امکان بداء در آنها وجود دارد و محو و نسخ مربوط به عالم تکوين است که خداوند آنچه را که خواهد محو و نابود کند.

در مورد رويدادهاي محتوم، مضمون روايات اختلاف و افزوني و کاستي دارند. در برخي روايات پنج نشانه ي محتوم، پيش از قيام قائم (ع) ذکر شده است که عبارتند از: سفياني و يماني و کسي که از آسمان به نام مهدي ندا مي دهد و فرو رفتن در بيداء و کشته شدن نفس زکيه.

در برخي ديگر از روايات همين نشانه ها آمده با اين تفاوت که به جاي يماني آمده است و دستي که از آسمان ظاهر مي شود و قائم را نيز يکي از اين علامات برشمرده است. در دسته ي ديگري از روايات به همين نشانه ها اشاره شده اما به جاي يماني و خسف، از برآمدن خورشيد از مغرب و اختلاف بني عباس در حکومت ياد کرده و قيام قائم آل محمد (ص) را نيز همراه آنها ذکر کرده است.

نعماني در کتاب غيبت گويد: اين نشانه ها که امامان (ع) برشمرده اند، با توجه به فراواني آن و به هم پيوستگي و تواتر آن روايتها و همقول بودن آنها، لازم مي سازد که قائم (ع) ظهور نکند مگر پس از فرارسيدن و تحقق آن نشانه ها. زيرا آنان خبر داده اند که هيچ گريزي از وقوع آنها نيست و اينان راستگويند. تا آنجا که بديشان گفته شده است:«ما اميدواريم آنچه درباره ي قائم (ع) آرزو مي کنيم، تحقق يابد ولي پيش از او آن سفياني در کار نباشد.» و ايشان فرموده اند:«آري به خدا سوگند که سفياني از محتومات است و از وقوع آن گزيري نيست.» سپس آنان وجود نشانه هاي پنج گانه [1] را که برترين دلايل و برهانها بر ظهور حق



[ صفحه 365]



پس از آنهاست، مورد تاکيد قرار داده اند همان گونه که امر تعيين وقت ظهور را باطل اعلام داشته و فرموده اند:«هر کس براي شما تعيين وقتي را از ما روايت کند هر کس که باشد از تکذيب او باک نداشته باشيد که ما زماني را (براي ظهور) تعيين نمي کنيم». و اين از راست ترين گواهيهاست بر باطل بودن کار هر کس که پيش از فرارسيدن اين نشانه ها بخواهد چنين ادعايي کند.

شيخ مفيد در ارشاد مي نويسد: رواياتي در دست است که متضمن ذکر نشانه هاي امام زمان و ظهور قائم است و مشتمل بر رويدادهايي است که پيش از آمدن حضرتش واقع مي شود. از جمله: خروج سفياني کشته شدن سيد حسني و نزاع بني عباس بر سر حکومت دنيوي و گرفتن آفتاب در نيمه ي ماه رمضان و گرفتن ماه در آخر آن به طور غير معمول، در بيداء زمين فرو مي رود و يک فرورفتگي در زمين مغرب [2] و ديگري در مشرق [3] پديد مي آيد. آفتاب از ظهر تا عصر از حرکت بازمي ايستد و آفتاب از جانب مغرب طلوع مي کند و نفس زکيه با هفتاد مرد صالح در بيرون کوفه کشته مي شود. و کشته شدن مردي هاشمي در بين رکن و مقام و خراب شدن ديوار مسجد کوفه و آمدن پرچمهاي سياه از خراسان و خروج يماني و قيام مردي از اهل مغرب در مصر و تصرف شامات به دست وي و فرود آمدن لشکر ترک در جزيره و روميان در رمله و طلوع ستاره اي از مشرق که مانند ماه مي تابد آنگاه گرفته و کماني مي شود به گونه اي که دو سر آن مي خواهد به هم برسد و سرخي در آسمان پيدا مي شود و در اطراف آسمان پخش مي گردد و آتشي دراز در مشرق نمايان مي شود و سه يا هفت روز در هوا مي ماند، و عرب از قيد و ذلت آزاد مي شوند و شهرها را تصرف مي کنند و از فرمان پادشاه عجم بيرون مي آيند. [4] مصريان، امير خود را مي کشند و شام ويران مي شود. سه لشکر با پرچمهاي مشخص در آنجا به جان هم مي افتند. پرچمهاي قيس و عرب، به مصر درآيند و پرچم کنده به خراسان مي رود و لشکري از جانب غربي مي آيد و در خرابه هاي حيره منزل مي کنند. پرجمهاي سياه از شرق به سوي حيره به حرکت درمي آيند و شکافي در نهر فرات پديد مي آيد و آب آن کوچه هاي کوفه را فرامي گيرد. شصت نفر دروغگو که همه مدعي پيامبري هستند، خواهند آمد و دوازده نفر از نسل ابوطالب که همگي مدعي امامت هستند، قيام خواهند کرد و سوزاندن مردي بزرگوار از بني عباس در بين جلولا و خانقين و



[ صفحه 366]



بستن پلي در بغداد نزديک محله کرخ و برخاستن باد سياهي در آغاز روز در بغداد و وقوع زلزله اي در آن ديار که بسياري از مردم را در کام زمين فرومي برد و ترسي بر اهل عراق و مردم بغداد چيره مي شود و مرگهاي سريع آنها را از پاي درمي آورد و آن وقت به جان مال و محصول آنها مي افتد و ملخها به هنگام و نابهنگام بر آنان هجوم مي آورند و غله و کشت و زرع آنها را مي خورند و کشت و کار آنان کاهش يابد.

دو گروه از مردم عجم با يکديگر به جنگ برمي خيزند. خونريزي بسياري در ميان آنها رخ مي دهد بردگان از اطاعت اربابان سر مي تابند و آنها را به قتل مي رسانند. برخي از بدعتگزاران در ديدن از صورت آدمي به درمي آيند و به صورت ميمون و خوک مي شوند. و بردگان بر شهرهاي بزرگ چيرگي يابند. صدايي از آسمان آيد به گونه اي که زمينيان همگي و هر کس به زبان خود آن را مي شنود و صورتي و سينه اي براي مردم در نور آفتاب نمايان مي شود. و مردگاني از قبرها برون آمده به دنيا بازمي گردند و با مردمان آمد و شد مي کنند و به ديدار يکديگر مي روند. آنگاه اين نشانه ها با بارش بيست و چهار باران پايان مي يابند سپس زمينهاي مرده، زنده و سرسبز مي شوند و برکات آن آشکار مي گردد. و تمام بدبختيها از پيروان حق از شيعيان مهدي (ع) برطرف مي شود. در آن هنگام درمي يابند که آن حضرت از مکه ظهور مي کند و براي ياري رساندن به او به مکه رهسپار مي شوند بر حسب آنچه در اخبار آمده است.

آنگاه شيخ مفيد شماري از احاديث مسند را در خصوص نشانه هاي ظهور مهدي (ع) نقل کرده که ما به اين احاديث در صفحات آينده اشاره خواهيم کرد.

در کتاب العدد القوية آمده است: شمار بسياري از نشانه هاي ظهور مهدي (ع) واقع شده است مانند ويران شدن ديوار مسجد کوفه و کشته شدن امير مصر توسط مصريان و نابود شدن حکومت بني عباس بر دست مردي که بر آنان مي آشوبد از جايي که آنان خود حکومت خويش را آغاز کردند. مرگ عبدالله آخرين خليفه عباسي و ويراني شامات و کشيدن پلي از پشت کرخ به بغداد در مدتي کوتاه و پديد آمدن شکاف در فرات و اگر خدا بخواهد رسيدن آب به کوچه هاي کوفه.

نگارنده: شايد اين نشانه ها، بعيد باشند و شايد اين علامت غير چيزي باشد که حاصل شود بلکه چيزي باشد که پس از اين علامت پيدا و آشکار گردد. اينک ما با استفاده از روايات و مفصلا درباره ي اين علائم به بحث مي پردازيم.



[ صفحه 367]



نخست: اختلاف بني عباس و نابودي حکومت آنان و اختلاف بني اميه و نابودي حکومت آنان

در بسياري از روايات اختلاف بني عباس يکي از نشانه هاي ظهور مهدي (ع) قلمداد شده و حتي آن را از رويدادهاي محتوم برشمرده اند. در چند روايت نيز از بني عباس به بني فلان تعبير شده که اين امر به خاطر تقيه بوده است. امام باقر (ع) مي فرمايد: بني عباس به ناگزير بر حکومت دست مي يابند پس چون به حکومت رسند و به اختلاف افتند، امورشان از هم گسيخته مي شود در اين هنگام خراساني و سفياني، يکي از مشرق و ديگري از مغرب خروج خواهند کرد. آن دو، چون دو اسب مسابقه به طرف کوفه سبقت مي گيرند يکي از اين سو و ديگري از آن سو، تا آنکه بني عباس بر دست ايشان کشته مي شوند و حتي يک نفر از ميان آنها باقي نمي ماند.

در برخي ديگر از روايات آمده است: در اين هنگام، سلطنت اين قوم نابود شد و با نابودي آن قائم ظهور مي کند. و اينکه: پايان سلطنت به بني فلان مي رسد که نفس زکيه را مي کشد و پس از وي فقط پانزده شب حکومت کنند. و اينکه: پيشاپيش قائم بلايي است که از سوي خدا نازل شده، پرسش شد: اين بلا چيست؟ آنگاه امام (ع) آيه «و لنبلونکم [5] » را قرائت فرمود: سپس فرمود: بيم از فرمانروايان بني فلان است.

امام باقر (ع) فرمود: چون بني عباس به جان يکديگر بيفتند، منتظر فرج باشيد و فرج شما جز در اختلاف بني فلان نيست. چون آنان به اختلاف و تفرقه دچار گشتند، در انتظار صيحه در ماه رمضان و خروج قائم باشيد. و او هرگز ظهور نخواهد کرد و آنچه را که خواهانيد نمي بينيد مگر آنکه بني فلان در ميان خود به تفرقه گرفتار آيند.

همچنين امام باقر (ع) فرمود: نابودي حکومت بني فلان همانند شکستن کاسه سفالين است و مانند مردي است که کاسه ي سفالين به دست دارد و مشغول راه رفتن است که ناگهان در همان حال که غافل است کاسه از دستش بيفتد و بشکند، پس وقتي کاسه افتاد مانند خودباختگان بگويد: آه. از دست رفتن حکومت آنان اين چنين است که به کلي از آن غافل باشند.

شيخ طوسي در کتاب غيبت به سند خود از عمار بن ياسر نقل کرده است که گفت: حکومت خاندان پيامبرتان در آخر الزمان دست مي دهد و براي آن نشانه هايي است. پس به زمين بچسبيد و برنخيزيد تا نشانه هاي آن آشکار گردد، پس چون روميان و ترکها بر شما



[ صفحه 368]



حمله آوردند و لشکرها آراستند و خليفه شما که کارش گردآوري مال و ثروت بود، از دنيا رفت و مردي درستکار بر جاي او نشست و چند سال پس از بيعتش از خلافت خلع شد، نابود کننده ي دولت آنها از همانجا که در آغاز حکومتشان به وجود آمد، مي آيد. [6] .

و از امير مومنان (ع) روايت شده است که فرمود:«حکومت بني عباس با سختي همراه است و در آن آساني و گشايشي نيست. اگر ترک و ديلم و سند و هند و بربر، بر ضد آنان با هم گرد آيند نيز نمي توانند آنان را از قدرت برکنار کنند تا آنکه طرفداران و هواخواهان حکومت ايشان از آنان کناره گيرند و خداوند بر آنان علجي [7] را مسلط کند. او از همانجا خروج مي کند که حکومت اينان از آنجا آغاز شده است. او به هيچ شهري گذر نمي کند، مگر آنکه آن را فتح مي کند، و هيچ پرچمي در برابر او به اهتزاز درنمي آيد، مگر آنکه آن را واژگون مي کند، نعمتي نمي ماند مگر آنکه وي آن را نابود مي سازد. واي بر کسي که با او به دشمني برخيزد پس پيوسته چنين خواهد بود تا به پيروزي برسد و پيروزي اش را به مردي از خاندان من مکه حق مي گويد و حق مي کند، بسپارد.»

از امام صادق (ع) پرسيده شد: شيعيان شما چه قوت به گشايش مي رسند؟ فرمود: هگامي که فرزندان عباس به اختلاف دچار آيند و حکومتشان متزلزل شود و کساني که طمع در چيزي نمي بستند در آنان طمع کنند و عرب از قدي اطاعت فرمانروايان خود به درآيد و هر کس با هر وسيله ي دفاعي که در اختيار دارد، آن را (براي حمله و گرفتن حکومت) بالا مي آورد و سفياني ظهور مي کند و يماني پيش مي آيد و حسني حرکت مي کند، در اين هنگام صاحب اين امر از مدينه به مکه بيرون مي شود...

همچنين از امام صادق (ع) سوال شد: پيش از خروج قائم چه علامتي وجود دارد؟ فرمود: نابودي عباسيها و خروج سفياني و کشته شدن نفس زکيه و فرورفتگي در زمين و نداي آسماني. پس پرسيد: فدايت گردم بيم دارم که اين امر به طول انجامد؟ فرمود: خير. اين امر مانند رشته ي مهره (تسبيح) است که يکي از پي ديگري مي آيد. امام کاظم (ع) فرمود: اگر ساکنان آسمانها و زمين بر بني عباس قيام کنند، زمين از خون ايشان سيراب مي شود تا آنکه سفياني خروج کند. و نيز فرمود: حکومت بني عباس از ميان مي رود به گونه اي که هيچ نشاني از آن باقي نمي ماند و دوباره حکومت آنان احيا مي شود آن چنان که گويند هيچ



[ صفحه 369]



حادثه اي بر او نگذشته است. به امام رضا (ع) گفته شد: ايشان از سفياني سخن مي گويند که در حالي که حکومت بني عباس از ميان رفته، قيام مي کند. امام (ع) فرمود: آنان دروغ مي گويند سفياني قيام مي کند و حکومت بني عباس هم باقي است.

شيخ طوسي در غيبت به سند خود از امام صادق (ع) نقل کرده است که فرمود: هرکس مرگ عبدالله را براي من تضمين کند من نيز قيام قائم را براي او تضمين مي کنم. سپس فرمود: چون عبدالله بميرد، مردم پس از وي به گرد هيچ کس حلقه نمي زنند و خلافت جز به صاحب آن منتهي نمي شود اگر خدا بخواهد...

ظاهرا مراد از عبدالله، مستعصم آخرين خليفه عباسي است. بيشتر اين روايات صراحة يا ظاهرا بر اين نکته دلالت دارندن که نابودي حکومت بني عباس از نشانه هاي نزديکي ظهور قائم است و حتي برخي از روايات صراحه به وجود حکومت بني عباس به هنگام ظهور سفياني قائلند، حال آنکه ظهور سفياني از نشانه هاي بس دور ظهور قائم به حساب مي آيد. اکنون بيش از هفتصد سال از انقراض حکومت خاندان عباسي مي گذرد همچنين زمان بسيار درازي از اختلاف و نابودي حکومت بني اميه، که پيش از عباسيان هم بوده اند، مي گذرد. شايد در علم خداي تعالي، وجود حکومت ديگري براي بني عباس در آخر الزمان رقم رده شده باشد، يا شايد اين نشانه، جزو رويدادهاي غير محتوم باشد. از جمله چيزهايي که دلالت مي کند اين رويداد از محتومات است. اگر بتوان آن را از علامات محتوم برشمرد. اما اينکه بتوان آن را از علامات نزديک ظهور قائم (ع) قلمداد کرد اين امر غير محتوم است. و الله اعلم.

اما درباره ي اختلاف بني اميه و نابودي حکومت آنان در يکي از روايات از امام باقر (ع)نقل شده است که در خصوص نشانه هاي ظهور، فرموده است: چون بني اميه به اختلاف افتند و حکومتشان نابود شود و بني عباس به حکومت مي رسند، آنان همچنان در آغاز سلطنت هستند که به اختلاف مي افتند. پس چون به اختلاف افتادند، حکومتشان از دست برود و ساکنان مشرق و مغرب حتي اهل قبله با يکديگر به اختلاف مي افتند و مردم به خاطر ترسي که بر آنان مستولي مي شود، رنج بسياري مي بينند تا آنکه منادي از آسمان بانگ برآورد...

دوم: خروج شصت دروغگو که هر يک مدعي پيامبري اند

شيخ مفيد به سند خود از عبدالله بن عمر از پيامبر (ص) نقل کرده است که فرمود: قيامت بر پاي نشود مگر آنکه مهدي از فرزندان من خروج کند و مهدي ظاهر نشود، مگر آنکه شصت دروغگو که تمامشان مدعي پيامبري اند، ظهور کنند.



[ صفحه 370]



سوم: خروج دوازده تن از بني هاشم که هر يک مردم را به خود فرامي خوانند

شيخ مفيد به سند خود از امام صادق (ع) روايت کرده است که فرمود: قائم خروج نکند مگر آنکه پيش از وي دوازده تن از بني هاشم که هر يک مردم را به سوي خود فرامي خوانند، خروج کنند.

چهارم: به سند خود از امام صادق (ع) نقل کرده است که فرمود: قائم قيام نمي کند مگر آنکه دوازده نفر برخيزند که همه مي گويند او را ديده اند اما مردم آنان را تکذيب مي کنند.

پنجم: خروج کسي که چشم او را در صنعاء درمي آورد

نعماني به سند خود از عبيد بن زراره نقل کرده است که در محضر امام صادق (ع) از سفياني ياد شد امام (ع) فرمود:«او کجا و چگونه خروج خواهد کرد؟ در حالي که آن کسي که چشم او را از کاسه درآورده هنوز در صنعاء خروج نکرده است.» شايد مقصود از چنين کس، همان يماني باشد. و الله اعلم.

ششم: خروج سفياني و خراساني و يماني و فرورفتگي در زمين

روايات از اينکه خروج سفياني از محتومات است و قائمي بدون خروج سفياني، ظهور نمي کند و نکات ديگري از اين قبيل، به حد استفاضه رسيده اند. عبدالملک بن اعين گويد: نزد ابو جعفر (ع) بودم. سخن قائم به ميان آمد. عرض کردم: اميدوارم قيام وي به همين زودي باشد و سفياني نيايد. امام (ع) فرمود: نه به خدا وجود سفياني از محتوماتي است که هيچ گريزي از آن نيست. همچنين در برخي از رواياتي که نقل کرديم، آمده بود که يماني نيز از محتومات است.

از امام باقر (ع) نقل شده است که فرمود: سفياني و قائم در يکسال خواهند بود. در تعداد ديگري از روايات آمده است: خروج سفياني و يماني و خراساني در يک سال و يک ماه و يک روز خواهد بود. و در روايت ديگري آمده است: اين سه همچون رشته ي مهره اي پياپي خواهند بود. پس سختي از هر طرف روي مي آورد و واي بر کسي که با آنان به ستيز برخيزد.

برخي از روايات نيز گوياي اين است که خروج يماني پيش از خروج سفياني است. اما يماني از يمن خروج مي کند. در روايات آمده است که در ميان اين سه پرچم، پرچم هيچ کس هدايتگرتر از پرچم يماني نيست، زيرا او به حق فرامي خواند (يا) بدين خاطر که او مردم را به صاحب شما فرامي خواند پس چون خروج کند، فروش سلاح را حرام مي کند و هنگامي



[ صفحه 371]



که خروج کند به سوي او روانه شو که رايت او درفش هدايت است و براي مسلماني روا نيست که بر آن بشورد.

چون طالب حق (يکي از سران خوارج) در يمن ظهور مي کند. به امام صادق (ع) گفته شد: اميدواريم که اين يماني باشد فرمود: خير، يماني پيرو علي است اما اين يکي از علي (ع) بيزاري مي جويد. اما خراساني از خراسان خروج مي کند و بنابر بعضي از روايات از مشرق ظهور مي کند.

از امير مومنان (ع) درباره ي نشانه هاي ظهور قائم (ع) نقل شده است که فرمود: چون قائم در خراسان قيام کند بر ديار کرمان و مولتان [8] دست يابد و جزيره ي بني کاوان [9] را متصرف شود. اما سفياني از وادي يابس، جايي در فلسطين خروج مي کند. از امام صادق (ع) نقل شده است که خروج او در ماه رجب است. از امير مومنان (ع) نقل شده است که فرزند آکلة الاکباد (جگر خواره) از وادي يابس خروج مي کند. او مردي است ميانه بالا، وحشي سيما، کله گنده، بر چهره اش اثر آبله است چون او را ببيني گمان مي بري که وي يک چشم است. نامش عثمان و پدرش عتبه است. او از نسل ابوسفيان است. او تا زمين قرار و معين مي آيد پس بر منبر آن مي نشيند. (ظاهرا مقصود از زمين قرار، و معين، دمشق است.) چنان که روايت ديگري نيز بر آن دلالت مي کند. در آن روايت آمده است: او از وادي يابس خروج مي کند تا به دمشق مي رسد، پس بر منبر آن مي نشيند. و از صادق (ع) نقل شده است که فرمود: اگر ا ورا ببيني، پليدترين مردم را ديده اي.او سرخ و سفيد و کبود است مي گويد: خدايا، خدايا، خدايا انتقامم انتقامم آنگاه آتش. يا مي گويد: خدايا انتقامم و آتش. او در پليدي تا آنجا رسيده است که کنيزي را که از اوست و زنده است، در گور مي کند تا مبادا مردم را به سوي وي راهنمايي کند.

همچنين از امام باقر (ع) نقل شده است که فرمود: سفياني سرخ و زرد و کبود است هيچ گاه خدا را نپرستيده و اصلا مکه و مدينه را نديده است. از امام زين العابدين (ع) نقل شده است که فرمود: سفياني از تبار عتبه بن ابي سفيان است. او چون ظاهر شود مهدي مخفي گردد، آنگاه مهدي پس از وي ظهور مي کند. از عمار بن ياسر نقل است که گفت: چون ديديد شاميان بر فرزند ابوسفيان اتفاق کردند به مکه رويد (زيرا مهدي از آنجا ظهور مي کند) و در شام سه پرچم به اهتزاز درمي آيد که هر يک خواهان حکومت هستند. پرچم سفياني، پرچم اصهب و پرچم ابقع. آنگاه سفياني اصهب و ابقع را مي کشد.



[ صفحه 372]



امام صادق (ع) فرمود: سفياني پس از ظهورش بر کور الخمس (نواحي پنجگانه) مسلط مي شود، زني را حامله مي کند و آنگاه مي گويد:«استغفرالله شتري حامله شد.» در روايت ديگري از امام صادق (ع) نقل شده است که فرمود: او نه ماه، مانند ايام آبستني زن، حکومت مي کند. و در روايت ديگري از همان امام (ع) آمده است که چون نواحي پنجگانه شام يعني دمشق، حمص، فلسطين، اردن و قنسرين به دست سفياني افتاد، در آن هنگام منتظر فرج باشيد. گفتم: آيا نه ماه در آنجا حکومت مي کند؟ فرمود: خبر بلکه هشت ماه تمام، نه يک روز زيادتر حکومت مي کند. و از امام صادق (ع) نقل شده است که فرمود: از آغاز خروج سفياني تا پايان کارش پانزده ماه به طول مي انجامد. از اين مدت شش ماه را در جنگ و ستيزي سپري مي کند و نه ماه تمام نه يک روز بيشتر، بر نواحي پنجگانه مسلط مي شود. با اين حديث ميان پانزده ماه و نه ماه را مي توان جمع کرد. علامه ي مجلسي برخي از اخبار مربوط به مدت حکومت سفياني را، حمل بر تقيه کرده است. زيرا در روايات آنان از اين نکته سخن به ميان آمده است.

هشام بن سالم از امام صادق (ع) نقل کرده است که فرمود: هنگامي که سفياني بر نواحي پنجگانه چيره شد، براي او نه ماه بشماريد. هشام پنداشته است که نواحي پنجگانه دمشق و فلسطين و اردن و حمص و حلب مي باشند. (سپس سفياني) پس از آنکه اصهب و ابقع را مي کشد، کاري ندارد جز آنکه به سوي عراق روانه مي شود.

و در روايتي آمده است که کار يندارد جز آنکه به سوي خاندان محمد و شيعيان آنها مي رود. آنگاه سفياني دو سپاه روانه کند يکي به سوي عراق و ديگري به سوي مدينه، اما سپاهي که به عراق روانه مي کند، بنابر روايت، هفتاد هزار نفرند و از پيامبر (ص) روايت شده است که فرمود: اينان در ديار بابل، شهر نفرين شده (يعني بغداد) فرود مي آيند آنان بيش از سه هزار نفر را مي کشند و بيش از سيصد زن را هتک حرمت مي کنند و سيصد دلاور بني عباس را مي کشند و آنگاه به سوي کوفه سرازير مي شوند و اطراف آن را خراب مي کنند... و از اهل کوفه ضرب شستي مي چشند. و در روايتي است که از پيروان خاندان محمد در کوفه دو تن کشته به دار آويخته مي شوند و تبعيد مي گردند وسپاه سفياني به قرقيسا (شهري در کنار فرات) گذر مي کند و در آنجا به ستيز با اين سپاه برمي خيزند [10] در آنجا هزار تن از ستمگران به قتل مي رسند. از امام صادق (ع) نقل شده است که فرمود: خداي را در



[ صفحه 373]



قرقيسا مائده يا سفره اي است. پديدار شونده اي از آسمان پديدار مي شود و بانگ مي زند: «اي پرندگان هوا و اي درندگان زمين بشتابيد براي سير کردن خود از گوشتهاي ستمگران.» در همين حال که اينان بدين کار مشغولند سپاهياني از ناحيه خراسان روي مي آورند آنان منزلگاههاي ميان راه را به سرعت درمي نوردند و بر کناره ي دجله اردو مي زنند. همراه آنان شماري از اصحاب قائم (ع) يافت مي شوند. مردي از موالي کوفيان که در ميان ضعيفان، ناتوان است خروج مي کند پس فرمانده ي سپاه سفياني در پشت کوفه او را مي کشند. در روايتي آمده است: در ميان حيره و کوفه (اين جنگ واقع مي شود). امام صادق (ع) نيز فرموده است: گويي من سفياني يا صاحب سفياني [11] را مي بينم که سپاهيان خود را در کوفه ريخته است. پس منادي او بانگ زند که هر کس سر يک شيعه ي علي را بياورد، هزار درهم مي گيرد. در اين هنگام همسايه بر همسايه هجوم مي برد و مي گويد اين از ايشان است و سر او را مي زند و هزار درهم مي گيرد. اما نشانه ي شما در آن روز آن است که جز اولاد بغايا نيست. وگويي من به صاحب برقع (نقاب) مي نگرم. پرسش شد: صاحب برقع کيست؟ فرمود: مردي از شماست. او هم حرف شما را مي زند. نقاب دارد. او د رکنار شماست و شما را مي شناسد اما شما، او را نمي شناسيد. او يکايک شما را مي فريبد ولي شما بدانيد که او جز فرزند بغي نيست.

از پيامبر (ص) روايت شده است که فرمود: سپس سپاه سفياني به شام روي مي آورند. درفش هدايت از کوفه برون مي آيد و به دنبال سپاه سفياني مي روند و آنان را مي کشند. اما هيچ کس از اين امر آگاه نمي شود و آنان اسيران و غنايم را وامي گذارند. (اما سپاهي که سفياني به مدينه مي فرستد) اينان در آن شهر يکي را مي کشند و خاندان محمد را، از کوچک و بزرگ، مي گيرند و حبس مي کنند و سه شبانه روز به غارت مدينه مي پردازند. مهدي (ع) در آن هنگام در مدينه است اما او از آنجا به سوي مکه بيرون مي رود و همچون موسي ترسان و نگران است. در روايتي است که عده اي از اولاد علي (ع) از مدينه به طرف مکه مي گريزند و در آنجا به صاحب الامر (ع) ملحق مي شوند. اين خبر به امير سپاه سفياني مي رسد. وي سپاهي را به تعقيب آن حضرت گسيل مي دارد اما پيدايش نمي کنند. سپاه در بيداء، اردو مي زنند (بيداء يعني بيابان، جايي است ميان مکه و مدينه و در روايات از آن بسيار نام برده شده است) پس بانگ زننده اي از آسمان ندا دهد: اي بيداء اين قوم را فرو بر. تمام سپاه در دل زمين فرو مي روند و جز يک تن کسي از آن سپاه باقي نمي ماند (و در روايتي ديگر آمده



[ صفحه 374]



است) که جز سه نفر از آنان باقي نمي مانند که اينان هم وقتي در بيداء بودند خداوند صورتهايشان را به پشت برمي گرداند و اينان از سگند. و در روايتي از پيامبر (ص) نقل شده است که فرمود: خداوند جبرئيل را مي فرستد و مي فرمايد: اي جبرئيل برو و اينان را نابود کن. پس جبرئيل ضربه اي با پا بر آنان زند که خداوند به واسطه همان ضربه آنان را در کام زمين فرو برد و از آنان جز دو مرد از جهينه باقي نمانند.از اين رو آگهي درست و يقين آور اين واقعه به جهينه رسد، و اين همان سخن خداوند تعالي است که فرمود:«و اگر مي ديدند هنگامي که به سختي مبتلا شدند... [12] » ثعلبي اين روايت را در تفسير خود آورده است.

مولف کشاف، زمخشري، روايت کند که اين آيه نيز درباره ي فرو بردن بيداء فرود آمده است. طبرسي هم از امام زين العابدين (ع) نقل کرده است که فرمود: اين سپاه بيداء است که از زير پادشاهان گرفته مي شوند. علي بن ابراهيم در تفسير خود از ابو جعفر (ع) درباره ي اين سخن خداي تعالي که فرموده است:«و اخذوا من مکان قريب». [13] نقل کرده است که گفت: از زير پاهايشان زمين آنان را فرو مي برد و درباره ي سخن خداوند که فرموده است:«قل هو القادر علي اين يبعث عليکم عذابا من فوقکم». [14] فرمود: آن دجال و صيحه است يا از زير پاهايتان و آن فرو بردن زمين است و قائم (ع) در آن روز در مکه است پس خداوند يارانش را به او مي رساند و آنان و سيصد و چند مرد هستند. (و بنابر روايتي) سيصد و سيزده نفر مانند شمار جنگجويان بدر. آنان با وي در ميان رکن و مقام بيعت مي کنند آنگاه مهدي همراه با آنان از مکه برون مي رود پس منادي اسم و کار او را بانگ مي زند، آن هم از آسمان تا همه ي مردم زمين بشنوند سپس مهدي به کوفه مي آيد و ديري درآنجا مي پايد تا بر آن شهر مسلط مي شود سپس از آنجا به سوي شام حرکت مي کند. و در روايتي است که از کوفه بيرون مي رود تا به عذراء [15] فرود مي آيد. و سفياني در آن روز در وادي رمله است تا آنکه دو سپاه با يکديگر روبرو مي شوند اين روز، روز ابدال است. مردمي از شيعه ي آل محمد (ص) که با سفياني بودند بيرون مي آيند و گروهي نيز که در سپاه آل محمد (ص) هستند به سفياني ملحق مي شوند. در آن روز سفياني و همراهانش کشته مي شوند. تيره روز در آن وقت کسي است که از گرفتن يک سگ به عنوان غنيمت بازماند سپس مهدي به کوفه روي مي آورد و در آنجا مسکن مي گزيند.



[ صفحه 375]



هفتم: فرو رفتن جاجيه و کثرت اختلافات و جنگها و خروج اصهب و ابقع و ويراني شام

شيخ مفيد به سند خود از امام باقر (ع) نقل کرده است که فرمود: بر زمين بچسب نه دستي بجنبان و نه پايي تا مگر نشانه هايي را که برايت ياد مي کنم، ببيني و آنچه را که به تو مي نمايانم درک کني. اختلاف بني عباس، منادي که از آسمان ندا مي دهد، فرو رفتن يکي از روستاهاي شام به نام جابيه [16] و آمدن ترک در جزيره و روميان در رمله و بروز اختلافات بسيار در اين هنگام در تمام نقاط روي زمين تا آنکه شام ويران شود و سبب ويراني آن گرد آمدن سه لشکر اصهب و ابقع و سفياني در آن شهر است. در روايت شيخ طوسي در غيبت آمده است: اين سالي است که در آن اختلاف بسياري در هر ديار از جانب مغرب [17] يا در سرزميني از سرزمينهاي عرب روي مي دهد. نخستين دياري که ويران مي شود شام است که سه سپاه در آن است... و در روايتي است:«سپاهي حسني و سپاهي اموي و سپاهي قيسي.»

شيخ طوسي در غيبت به سند خود از عمار بن ياسر، روايتي کرده و تعدادي از نشانه ها را از قول عمار در آنجا ذکر کرده است. تا آنجا که عمار مي گويد: در دنيا جنگها فراوان مي شود... و سه نفر در شام ظاهر مي شوند که هر يک طالب حکومت هستند. مردي از ابقع و مردي از اصهب و مردي از خاندان ابوسفيان که هر يک طالب حکومت هستند. مردي از ابقع و مردي از اصهب و مردي از خاندان ابوسفيان که در صورت سگي بيرون مي شود... و در روايت عياشي است که با بني ذنب الحمار مضر و با سفياني داييان او از کلب. پس سفياني و همراهانش بر بني دنب الحمار ظاهر مي شوند تا آنکه به سختي آنان را مي کشند، به گونه اي که هرگز کسي اين گونه نکشته است و او از بني ذنب الحمار است. و در روايت نعماني است که: سفياني با ابقع روبرو مي شود و به جنگ با يکديگر مي پردازند. سفياني او و هوادارانش را مي کشد و سپس اصهب را به قتل مي رساند.

هشتم: جنگ دو نيزه در شام و روي دادن زلزله اي در آنجا و فرورفتگي در حرستا و روي آوردن قومي از مغرب به آنجا

شيخ طوسي در غيبت به اسناد از امير مومنان (ع) نقل کرده است که گفت: چون دو نيزه در شام به جنگ يکديگر درآيند، آن آيتي از آيات خداي تعالي است. سپس گفته شد: بعدا چه



[ صفحه 376]



مي شود؟ فرمود: سپس زلزله اي روي مي دهد که جاي آن در شام است که طي آن صد هزار نفر کشته مي شوند. خداوند اين زلزله را براي مومنان رحمت و براي کافران عذاب قرار مي دهد پس اگر اين امور واقع شد به صاحب مرکبان ابلق و تاتاري و صاحب پرچمهاي زرد بنگريد که از مغرب مي آيند تا در شام فرود آيند. پس اگر اين امر به وقوع پيوست به فرورفتگي يکي از قريه هاي شام به نام حرستا بنگريد و چون اين امر روي داد، در پي آمدن فرزند آکلة الاکباد (جگرخواره) در وادي يابس باشيد. نعماني در کتاب غيبت مانند همين روايت را ذکر کرده جز آنکه در آنجا آمده است: علي (ع) فرمود: آشکار نگردد مگر آيتي از آيات خداوند. سوال شد: اي امير مومنان آن چيست؟ فرمود: زلزله اي است که در شام به وقوع مي پيوندد که در آن بيش از صد هزار نفر کشته مي شوند. و فرمود: زلزله اي است که در شام به وقوع مي پيوندد که در آن بيش از صد هزار نفر کشته مي شوند. و فرمود: اسبان تاتاري ابلق مخدوقه و سپس افزود: اين در شام واقع مي شود هنگام ناشکيبايي بزرگ تر و مرگ سرخ و پس از آنکه فرموده است در حرستا مي افزايد: چون اين امر واقع شد فرزند آکلة الاکباد (جگرخواره) از وادي يابس خروج مي کند تا بر منبر دمشق مستولي مي شود پس اگر اين امر روي داد در انتظار خروج مهدي باشيد. نعماني به سند خود از امير مومنان (ع) نقل کرده است که فرمود: در انتظار فرج باشيد از سه اختلاف شاميان که ميان آنان و پرچمهاي سياه درمي گيرد و ترس و بيم در ماه رمضان است. همچنين نعماني به سند خود از امام باقر (ع) روايت کرده است که فرمود: قائم ظهور نمي کند مگر آنکه فتنه اي شام را فرا بگيرد مردم شام مي خواهند از اين فتنه راه خروجي بيابند اما نمي توانند.

نهم: فرو ريختن قسمتي از مسجد دمشق ايمن.

اين علامت را جابر جعفي از امام باقر (ع)، در ضمن علاماتي که از آن حضرت نقل کرده، ذکر مي کند. بنابراين روايت امام باقر (ع) فرمود: و قسمتي از مسجد دمشق ايمن فرومي ريزد.

در روايت چنين آمده اما شايد درست آن باشد که قسمتي از طرف راست مسجد دمشق يا از جانب مسجد دمشق ايمن فرو مي ريزد. شيخ طوسي در غيبت به سند خود از عمار بن ياسر نقل کرده است که در ضمن حديثي گفت: در جانب غربي مسجد دمشق فرورفتگي پديد مي آيد تا آنکه ديوارش فرو مي ريزد و در روايتي است که ديوار مسجد دمشق ويران مي شود.

دهم: برخاستن بانگي از ديوارهاي دمشق

شيخ طوسي در غيبت به سند خود از عمار بن ياسر در ضمن حديثي نقل کرده است که گفت: و منادي از روي ديوارهاي دمشق بانگ برمي آورد که: واي بر مردم زمين از شري که نزديک مي شود. و در روايتي ديگر از امام باقر (ع) نقل شده است که فرمود: و صدايي از ناحيه دمشق



[ صفحه 377]



به گوش شما مي رسد که نويد فتح مي دهد. و در روايت عياشي است که منادي را مي بيني که در دمشق ندا مي دهد. نعماني به سند خود از امام باقر (ع) نقل کرده است که فرمود: منتظر شنيدن صدا باشيد که به ناگهان از سوي دمشق به گوش شما مي رسد و در آن براي شما گشايشي بزرگ است.

يازدهم: خروج مرواني و عوف سلمي و شعيب بن صالح

نعماني در غيبت به سند خود از امام رضا (ع) نقل کرده است که گفت: پيش از ظهور قائم، سفياني و يماني و مرواني و شعيب بن صالح بايد ظاهر شوند پس چگونه اين شخص (محمد بن ابراهيم بن اسماعيل) چنين ادعا مي کند؟

همچنين وي به سند خود از امام باقر (ع) روايت کرده است که فرمود: فرزندان عباسي و مرواني جنگي سخت در قرقيسا خواهند کرد که جوان نيرومند در آن پير و ناتوان مي شود، خداوند پيروزي را از آنان مي گيرد و به پرندگان آسمان و درندگان زمين مي گويد از گوشتهاي ستمگران خود را سير کنيد. سپس سفياني خروج مي کند.

نگارنده: ظاهر برخي از اخبار رسيده درباره ي سفياني، حاکي از آن است که جنگ قرقيسا با سپاه اوست و البته تعداد در اين باره جايز است. والله اعلم.

شيخ طوسي در غيبت به سند خود از علي بن حسين (ع) روايت کرده است که فرمود: پيش از ظهور مهدي، مردي به نام عوف سلمي در جزيره، خروج خواهد کرد. جايگاه او در تکريت و قتل وي در مسجد دمشق است. سپس شعيب بن صالح از سمرقند خروج مي کند آنگاه سفياني ملعون از وادي يابس خروج خواهد کرد...

همچنين وي به سند خود از عمار بن ياسر در ضمن حديثي آورده است که گفت: سپس مهدي خروج مي کند و زير لواي او شعيب بن صالح است.

دوازدهم: خروج حسني و کشته شدن او

پيش از اين در نشانه ي نخست از امام صادق (ع) نقل شده بود که گفت: چون فرزندان عباس با يکديگر اختلاف ورزند و عرب از قيد و ذلت رها شود، هر کس با هر وسيله ي دفاعي که در اختيار دارد برخيزد و سفياني ظاهر شود و يماني روي آورد و حسني حرکت کند، صاحب الزمان خروج خواهد کرد...

و در روايتي آمده است: وقتي مهدي (ع) بخواهد خروج کند برخي از دوستانش را از



[ صفحه 378]



تصميم خويش آگاه مي کند پس حسني مي آيد و امام (ع) خبر ظهور خود را به او مي گويد. حسني زودتر از آن حضرت قيام مي کند آنگاه مکيان بر وي مي شورند و او را مي کشند و سرش را به شام (براي سفياني) مي فرستند.

در اين هنگام است که صاحب الزمان ظهور مي کند...

سيزدهم: خروج سپاهيانياز مصر به شام و خروج مصري

شيخ مفيد به سند خود از امام رضا نقل کرده است که فرمود: گويي من پرچمهاي مصر را مي بينم. اين پرچمها سبز رنگ اند و به شامات مي آيند و به فرزند صاحب الوصيات رهنمون مي شوند.

و در روايتي از امير مومنان (ع) نقل شده است که تعدادي از نشانه هاي ظهور را برشمرد و فرمود: و امير الامراء در مصر قيام مي کند. شيخ طوسي در غيبت به سند خود از محمد بن مسلم نقل کرده است که گفت: پيش از سفياني، مصري و يماني خروج مي کنند.

چهاردهم: تمرکز سپاهيان قيس در مصر و سپاهيان کنده در خراسان

شيخ مفيد به سند خود نقل کرده است که: مردي از امام حسن (ع) درباره ي فرج پرسيد؟ فرمود: آيا پاسخ مفصل مي خواهي يا مجمل؟ گفت: مجمل. فرمود: چون سپاهيان قيس در مصر و سپاهيان کنده در خراسان تمرکز يابند، فرج خواهد بود. نعماني به سند خود از امام صادق (ع) نقل کرده است که فرمود: پيش از قيام قائم، جنگ قيس روي خواهد داد.

پانزدهم: فرود آمدن ترک در جزيره و روم در رمله

اين نشانه در برخي از روايات از قول جابر جعفي از امام باقر (ع) روايت شده است که فرمود: به زمين بچسب و هيچ حرکتي مکن تا آنکه نشانه هايي را که برايت بازمي گويم ببيني و آنچه را که به تو مي نمايانم دريابي. و آن را پس از من، از قول من نقل کن. آنگاه تعدادي از علامات ظهور را برشمرد تا آنکه فرمود: و فرود آمدن ترک در جزيره و روم در رمله. و در روايتي ديگر آمده است: و روم در فلسطين فرود آيند. و در روايتي آمده است: و برادران ترک پيش مي آيند تا آنکه در جزيره اردو مي زنند و برادران مارقه ي روم مي آيند تا آنکه در رمله اردو مي زنند. و در روايتي است که: و گروهي مارق از ناحيه ي ترک حرکت مي کنند تا آنکه در جزيره فرود مي آيند و مارقه روم به پيش مي آيند تا آنکه در رمله فرود مي آيند. ظاهرا مراد در «جزيره» جزيرة العرب و مراد از «رمله» شهري است در فلسطين.

و در روايتي است که چون ترک با روم به مخالفت برخاست يا هنگامي که ترک با روم به



[ صفحه 379]



تخالف برخيزند (ظهور قائم روي مي دهد) ظاهرا بدين معناست که ترک در جزيره و روم در رمله فرود آيند. و در روايتي است که: چون روم و ترک بر شما چيرگي گيرند و سپاهيان خود را بسيج کنند... و در روايتي از امير مومنان (ع) آمده است که فرمود: سپاهيان ترک در نقاط مختلف و نواحي گوناگون پراکنده شوند.

شانزدهم: حصار کوفه

شايد اين حصار از جانب سفياني کشيده شده است.

هفدهم: شکافتن چاهها در کوچه هاي کوفه

مقصود چاههاي آب است که ظاهرا به خاطر غلبه يکي از دو گروه بر ديگري اين واقعه رخ مي دهد.

هيجدهم: بسته شدن مساجد به مدت چهل روز

ظاهرا اين امر در کوفه اتفاق مي افتد.

نوزدهم: کشف هيکل

مقصود از اين مورد، روشن نيست.

بيستم: به اهتزاز درآمدن پرچمهايي در اطراف مسجد اکبر در کوفه

بيست و يکم: کشته شدن نفس زکيه در پشت کوفه به همراه هفتاد تن

اين نشانه را چنان که گذشت مفيد ذکر کرده بود.

بيست و دوم: کشته شدن اشفع در بيعت بتها

مقصود از اشفع، معلوم نيست و شايد اين کلمه تصحيف شده باشد مقصود از بيعت بتها، کنيه يا جايي مانند آن باشد که محل بتها است.

بيست و سوم: اسير شدن هفتاد هزار دختر باکره از کوفه

در روايت آمده است که کوفه بسيار بزرگ مي شود تا آنجا که به کربلا متصل مي گردد و اين امر بعيد نيست.



[ صفحه 380]



بيست و چهارم: خروج صد هزار نفر از کوفه به سوي سفياني

بيست و پنجم: خروج سپاهياني از مشرق زمين با مردي از خاندان محمد (ص)

بيست و ششم: خروج مردي از نجران که به نداي امام پاسخ مي دهد

بيست و هفتم: برخاستن ندايي از طرف مشرق که مي گويد اي اهل هدايت جمع شويد و نيز برخاستن صدايي از سوي مغرب که مي گويد: اي اهل باطل گرد آييد

بيست و هشتم: تلون خورشيد.

بيست و نهم: زنده شدن اصحاب کهف و خروج آنان در رکاب قائم (ع)

نشانه هايي از شماره شانزدهم تا بيست و نهم و ديگر شماره ها نقل شد، از کتاب سرور اهل الايمان است. نويسنده ي اين کتاب، روايتي از امير مومنان (ع) نقل کرده که آن حضرت طي آن، به نشانه هاي ظهور اشاره کرده و فرموده است: ظهور را علامات و نشانه هايي است: نخست: کشيدن حصار است به گرد کوفه با برجها و خندقها و کشافته شدن چاهها در کوچه هاي کوفه و تعطيل مساجد به مدت چهل شب و کشف هيکل و به جنبش درآمدن پرچمها در اطراف مسجد اکبر. قاتل و مقتول آنان در دورخ جاي دارند. قتل سريع و مرگ شتابان است. و نفس زکيه به همراه هفتاد تن در پشت کوفه به قتل مي رسند و مذبوح ميان رکن و مقام است (ممکن است اشاره به نفس زکيه يا حسني باشد) و قتل اشفع در بيعت بتها و خروج سفياني با پرچمي قرمز که امير آن مردي از بني کلب است و دوازده هزار نفر از سپاهيان سفياني به سوي مکه مي روند. و امير مدينه مردي است از بني اميه که او را خزيمه مي خوانند و چشم چپش کور است و در چشمش ناخنه ي درشتي است. مردان را مثله مي کند رايتي بدو سپرده نمي شود مگر آنکه آن را در خانه اي در مدينه که گويند خانه ابوالحسن اموي است، فرود مي آورد و سپاهي را در طلب مردي از خاندان محمد به مکه روانه مي کند. فرمانده ي اين سپاه مردي غطفاني است... و صد و سي هزار نفر را به کوفه گسيل مي دارد آنان در روحاء [18] و فاروق [19] فرود مي آيند. سپس شصت هزار نفر از آنان حرکت مي کنند تا آنکه در کوفه، در محل قبر هود (ع) در نخيله فرود مي آيند پس در يوم الزينه بر ايشان هجوم



[ صفحه 381]



مي برند. فرمانده ي مردم ستمگر و ظالم است او را کاهن و جادوگر مي خوانند. اميري از شهر زوراء به سوي ايشان رهسپار مي شود و پنج هزار کاهن وي را همراهي مي کنند. او بر پل کوفه هفتاد هزار نفر را مي کشد تا آنجا که مردم به خاطر خونهاي فراواني که در فرات جريان دارد، سه روز از برداشتن آب پرهيز مي کنند. اجساد متعفن مي گردند و هفتاد هزار دختر باکره از کوفه به اسارت گرفته مي شوند. از آنان نه جامه اي مي کنند و نه روبندي برمي دارند تا آنکه آنها را در محملها سوار مي کنند و به «ثويه» که همان «عزي» است مي برند آنگاه از کوفه صد هزار مابين مشرک و منافق خروج مي کنند تا به دمشق مي آيند. هيچ مانعي سد راه آنان نمي شود و آن ارم ذات العماد است. سپس پرچمهايي بي نشان از جانب مشرق زمين به پيش مي آيند. اين پرچمها نه از پنبه است نه از کتان و نه از حرير. و به مهر رئيس بزرگ بر سر نيزه ها بسته شده اند. اين پرچمها را مردي از خاندان محمد به جلو راهبري مي کند. اين پرچمها در شرق آشکار مي شوند و بوي آن، که همچون بوي تند مشک است در مغرب به مشام مي رسد. ترس به مدت يک ماه پيشاپيش اين پرچمها حرکت مي کند تا آنکه آنان در کوفه فرود مي آيند در حالي که قصد خونخواهي پدرانشان را دارند. اوضاع اين چنين است که سپاه يماني و خراساني روي مي آورند. آنان همچون دو اسب مسابقه، از يکديگر پيشي مي گيرند، غبارآلوده و ژوليده موي و برهنه شمشير. و مردي از اهل «نجران» قيام مي کند و به نداي امام پاسخ مي گويد او نخستين کس از نصار است که به امام پاسخ مي دهد. پس بيعت خويش را مي شکند و صليبش را درهم مي کوبد و با موالي مردمان ضعيف خروج مي کند و براي اعلام هدايت به نخيله مي روند. تمام آنان در جايي به نام فاروق گرد خواهند آمد در آن روز ميان مشرق و مغرب سه هزار نفر کشته مي شوند و کسي در ماه رمضان هنگام بر زدن سپيده، از سوي مشرق بانگ مي زند که اي اهل هدايت گرد آييد و نيز يکي از سوي مغرب، هنگامي که شفق از بين مي رود فرياد مي زند: اي اهل باطل گرد آييد و از فردا هنگام خورشيد رنگ و وارنگ مي شود، زرد و آنگاه سياه وتاريک مي گردد و روز سوم خداوند ميان حق و باطل جدايي مي افکند و دابة الارض (جنبنده ي زمين) بيرون مي آيد و روم نزديک ساحل دريا از غار جوانان روي آور مي شوند. پس خداوند اصحاب کهف را همراه با سگشان زنده مي کند. با ايشان مردي که وي را مليخا مي خوانند و کس ديگري است که آن دو را حمل مي کند. اين دو، گواهان مسلمان قائم (ع) هستند.

سي ام، ظاهر شدن آتش در کوفه

نعماني به سند خود از امام صادق (ع) در تفسير قول خداوند تعالي که فرموده: پرسنده اي از



[ صفحه 382]



عذابي که فرود آيد سوال کرد [20] نقل کرده است که فرمود: تاويل اين آيه چيزي است که خواهد آمد و آن عذابي است که در ثوبه واقع مي شود يعني آتشي تا آنکه اين آتش به کناسه منتهي شود، کناسه بني اسد تا آنجا که به ثقيف نيز مي رسد به هيچ جايگاهي از دشمنان آل محمد (ص) برخورد نمي کند مگر آنکه آن را مي سوزاند و اين عذاب پيش از خروج قائم (ع) واقع خواهد شد. (ثويه مکاني است نزديک کوفه و کناسه نيز نا محله اي است در کوفه.)

سي و يکم: ظهور آتشي از مشرق

نعماني به سند خود از امام باقر (ع) نقل کرده است که فرمود: هنگامي که از طرف مشرق آتشي بزرگ شبيه هردي [21] ديديد که سه روز يا هفت روز پديدار مي گردد، چشم به راه فرج آل محمد (ص) باشيد. و نيز نعماني به سند خود از همان حضرت روايت کرده است که فرمود: چون علامتي در آسمان ديديد يعني آتش بزرگي از سوي مشرق آشکار شد که چند شب پرتو افشاني کرد آن هنگام، وقت فرارسيدن فرج مردمان است. اين آتش اندکي پيش از ظهور قائم (ع) آشکار خواهد شد.

سي و دوم: آتش و سرخي در آسمان

شيخ مفيد به سند خود از امام صادق (ع) نقل کرده است که فرمود: مردم پيش از قيام قائم توسط آتشي که در آسمان ظاهر مي شود و نيز سرخي يي که آسمان را روشن مي کند، از گناهانشان دور مي شوند.

سي و سوم: شکافتن فرات

شيخ مفيد به سند خود از امام صادق (ع) نقل کرده است که فرمود: در سال فتح (قائم (ع)) فرات شکاف برمي دارد تا آنجا که آب تمام کوچه هاي کوفه را فرامي گيرد.

سي و چهارم: فراواني قتل در ميان حيره و کوفه

شيخ مفيد به سند خود از جابر نقل کرده است که به امام باقر (ع) گفتم: ظهور قائم (ع) چه



[ صفحه 383]



وقت به وقوع خواهد پيوست؟ فرمود: هنگامي که ميان حيره و کوفه قتل و کشتار افزون شود.

نعماني به سند خود از امام باقر (ع) نقل کرده است که فرمود: قائم ظهور نمي کند مگر آنکه... ميان کوفه و حيره کشتار شود و کشته هاي آنان يکساند.. در بحار الانوار آمده است: مقصود آن است که کشته هاي آنان در بين راهها خواهند ماند. اما به نظر نگارنده مراد حديث تساوي شمار کشتگان دو طرف است. [22] .

سي و پنجم: کشته شدن مردي از موالي ميان حيره و کوفه

نعماني به سند خود از امام باقر (ع) نقل کرده است که فرمود: سپس مردي از موالي کوفيان در ضعفاء خروج مي کند آنگاه فرمانده سپاه سفياني او را ميان حيره و کوفه مي کشد.

سي و ششم: ويران شدن ديوار مسجد کوفه

نعماني به سند خود از امام صادق (ع) نقل کرده است که فرمود: چون ديوار مسجد کوفه که در انتهاي آن واقع است، در آن طرف که به خانه ابن مسعود چسبيده، ويران شود در آن هنگام حکومت بني فلان از بين مي برد و بدانيد که ويرانگر آن، ديگر آن را نخواهد ساخت.

شيخ مفيد به سند خود از امام صادق (ع) روايت کرده است: چون ديوار مسجد کوفه از آنجا که به خانه ابن مسعود متصل است ويران شد، در اين هنگام حکومت قوم هم نابود خواهد شد و به وقت نابودي حکومت آنان قائم (ع) خروج خواهد کرد. «قوم و بني فلان» در اين دو روايت همان بني عباس هستند و در علامت نخست، گذشت که زوال حکومت بني عباس يکي از نشانه هاي ظهور قائم (ع) بوده است. همچنين پيش از اين درباره ي اينکه به هنگام زوال حکومت بني عباس، قائم ظهور مي کند پاسخ لازم داده شد.

سي و هفتم: فرورفتگي در بغداد و بصره و کشتار در بصره و ويراني و نابودي و ترس در عراق

شيخ مفيد به سند خود از امام صادق (ع) روايتي نقل کرده و برخي از علامات مهدي را از قول آن حضرت آورده است، تا آنجا که مي فرمايد: و فرورفتگي در بغداد و فرورفتگي در شهر



[ صفحه 384]



بصره وخونهايي که در آنجا ريخته مي شود و ويراني خانه هايش و مرگ و ميري که در ميان آنان مي افتد و ترسي فراگير در ميان عراقيان که آرامش از آنان سلب مي کند.

سي و هشتم: ويراني بصره

اين نشانه از امير مومنان (ع) روايت شده است و در شماره ي پيشين نيز نقل شد که يکي از علامات ظهور خراب شدن خانه هاي بصره است.

سي و نهم: ويراني ري

نعماني به سند خود از کعب الاخبار روايت کرده است که گفت:«ويراني زوراء» يعني همان ري و «فرورفتگي مزوره» يعني بغداد [23] از نشانه هاي ظهور است.

چهلم: خروج پرچمهاي سياه از خراسان

شيخ طوسي در غيبت به سند خود از امام باقر (ع) نقل کرده است که فرمود: پرچمهاي سياهي که از خراسان به سوي کوفه برون آمده اد، اردو مي زنند پس مهدي (ع) ظهور کند براي بيعت به سوي او مي روند. نعماني به سند خود از ابو جعفر (امام باقر (ع)) از امير مومنان (ع) نقل کرده است که فرمود: از سه علامت، چشم به راه فرج باشيد يکي از آن علامتها پرچمهاي سياه از خراسان بود.

همچنين وي از معروف بن خربوذ نقل کرده است که گفت: هيچ گاه نزد ابوجعفر باقر (ع) نمي رفتيم جز آنکه مي فرمود:«خراسان خراسان سجستان سجستان» انگار ما را بدان مژده مي داد.

چهل و يکم: خروج قومي از مشرق

نعماني به سند خود از امام باقر (ع) نقل کرده است که فرمود: گويي مي بينم که قومي در مشرق خروج کرده اند و خواستار حق اند ولي از ايشان دريغ مي شود. باز خواستار آن مي شوند و به آنان داده نمي شود. پس چون چنين مي بينند شمشيرهاي خود را بر گردن خويش مي افکنند، پس آنچه مي طلبند به ايشان بدهند ولي ايشان از پذيرفتن آن خودداري مي کنند تا اينکه قيام کنند و آن را به کسي بازندهند مگر به صاحب شما. کشتگانشان



[ صفحه 385]



شهيدند بدانيد اگر من خود آن را درمي يافتم حتما خود را براي صاحب اين امر نگاه مي داشتم.

چهل و دوم: برافراشته شدن دوازده پرچم مشابه يکديگر

از امام صادق (ع) روايت شده است که فرمود: هنگام ظهور مهدي (ع) دوازده پرچم مشابه برافراشته شوند، و معلوم نيست که کدام پرچم از چه کسي است؟ پس راوي گريست و گفت: پس چه کنيم؟ امام (ع) به نور آفتابي که در داخل اتاق تابيده بود، نگريست و فرمود: به خدا امر ما آشکارتر از اين خورشيد است.

چهل و سوم: قيام قائمي از اهل بيت در گيلان

نعماني به سند خود از امير مومنان (ع)، طي حديثي روايت کرده است که فرمود: و قائمي از ما در گيلان قيام خواهد کرد و «ابر» [24] و ديلم به نداي او پاسخ مي دهند.

چهل و چهارم: وقوع جنگي ميان دو مسجد و کشته شدن پانزده دلاور عرب

شيخ مفيد به سند خود از امام رضا (ع) نقل کرده است که فرمود: از نشانه هاي ظهور جنگي است ميان دو مسجد و فلاني از فرزندان فلاني، پانزده دلاور عرب را مي کشد. مقصود از دو مسجد، مساجد مکه و مدينه است زيرا از امام صادق (ع) نقل شده است که فرمود: پيش از ظهور، علامات و نشانه هايي است که ميان حرمين به وقوع مي پيوندد. گفته شد: آن رخدادها چيست؟ فرمود: جماعتي هستند و فلاني ازآل فلان، پانزده مرد را مي کشد. همچنين مقصود از فلاني و فلان مرد، همان بني عباس است. زيرا در آن وقت تعبير از بني عباس به بني فلان متداول بوده است همچنين ائمه (ع) در روايات بسياري، از روي تقيه همين کار را کرده اند.

چهل و پنجم: اختلاف بسيار در دين

شيخ طوسي در غيبت به سند خود از حسن بن علي (ع) نقل کرده است که فرمود: اين امري (ظهوري) که شما چشم به راه آن هستيد واقع نمي شود مگر آنکه برخي از شما از برخي ديگر برائت جوييد و بعضي از شما عده اي ديگر را لعنت کنند. گروهي از شما به صورت گروهي ديگر آب دهان اندازند و حتي برخي از شما بر کفر برخي ديگر گواهي دهيد. پرسيدم: در اين امر خيري نيست. فرمود: تمام خير در همين امر است. در اين هنگام قائم ما قيام مي کند و



[ صفحه 386]



تمام اين امور را برطرف مي سازد.

علي بن ابراهيم در تفسير خود از قول امام باقر (ع) در تفسير آيه «يا مي پوشاند به ما جامه ي پراکندگي» [25] پس از ذکر دجال و صيحه و فرورفتگي فرمود: مقصود اختلاف در دين و طعن برخي از شما بر برخي ديگر است.

چهل و ششم: ظهور فساد و منکرات

شيخ صدوق در اکمال الدين به سند خود از محمد بن مسلم نقل کرده است که گفت: به امام باقر (ع) عرض کردم: اي فرزند رسول خدا، قائم شما چه وقت خروج خواهد کرد؟ فرمود: هنگامي که مردان خود را شبيه زنان و زنان خود را شبيه مردان سازند و مردان به مردان و زنان به زنان بسنده کنند و زنان بر اسبها نشينند. گواهيهاي دروغ پذيرفته و گواهيهاي راست مردود شود. مردم خون و زنا و رباخواري را کوچک مي شمرند و از اشرار به خاطر ترس از زبانهايشان، پرهيز مي شود (تا آنجا که فرمود) و صدايي از آسمان مي آيد که حق در او و شيعيان اوست. در اين هنگام قائم ما خروج خواهد کرد.

در همان کتاب صدوق به سند خود نقل کرده است که امير مومنان (ع) فرمود: علامت خروج دجال هنگامي است که مردم نماز را بميرانند و امانت را تباه سازند و دروغ گويي را روا شمرند و ربا بخورند و رشوه بگيرند کو ساختمانها را محکم بسازند و دين را به دنيا بفروشند و سفيهان را به کار بگمارند و با زنان مشورت کنند و قطع رحم کنند و از هواها پيروي نمايند و خون يکديگر را بي ارزش نشمرند. حلم و بردباري در ميان مردم دليل ضعف و ناتواني باشد و ظلم و ستم باعث فخر گردد. امراء از فاجران و وزراء از ظالمان و عرفا از خيانتکاران و قاريان از فاسقان باشند. شهادات باطل و ناروا آشکار، و پرده دري و بهتان و گناه و طغيان علني شود. زنان به خاطر ميل فراواني که به امور دنيايي دارند در کار تجارت با شوهرانشان شرکت جويند، صداهاي فاسقان بلند شود و قابل شنيدن است. بزرگ قوم، پست ترين آنهاست و از شخص فاجر به خاطر بدي اش، پرهيز مي شود و دروغگو تصديق و خائن امين شمرده مي شود. زنان نوازنده آلات لهو طرب به دست گرفته، به نوازندگي مي پردازند آخرين کسان اين امت، نخستين آنان را لعنت مي کنند. زنها بر زينها سوار شوند



[ صفحه 387]



و زنان به مردان و مردان به زنان خود را همانند سازند. شاهد، بدون اينکه از وي درخواست شود گواهي دهد و ديگري به خاطر ذمه ي دوستي که بر گردن دارد برخلاف حق شهادت دهد. احکام دين را براي غير دين بياموزند و کار دنيا را بر آخرت ترجيح دهند پوست ميش را بر دلهاي گرگ بپوشند در حالي که دلهايشان از مردار متعفن تر و از صبر تلخ تر است. در آن هنگام شتاب کنيد. بهترين مکانها در آن روز بيت المقدس است. روزي فرا خواهد رسيد که هر کس آرزو مي کند که اي کاش از ساکنان آنجا باشد...

کليني در روضه کافي به سند خود از امام صادق (ع) در ضمن حديثي نقل کرده است که فرمود: آيا نمي داني که اگر کسي چشم به راه ظهور دولت ما باشد و بر ترس و آزاري که در راه پيروي از ما بدو مي رسد شکيب ورزد، فردا در گروه ما خواهد بود؟ هرگاه ديدي که حي از ميان رفت و اهل حق نابود شدند، و ديدي که ظلم همه جا را فرا گرفت و ديدي که دست در قرآن بردند و چيزهايي که در آن نبود، بدان افزودند و سپس از روي هواي نفس آن را توجيه کردند، و ديدي که دين تغيير يافت و دگرگون شد چنان که آب کاسه تغيير و دگرگوني مي يابد و ديدي که پيروان باطل بر اهل حق برتري جستند و ديدي که فساد در همه جا آشکار است و کسي از آن جلوگيري نمي کند و مرتکبان آنها هم خود را معذور بدارند و هرگاه ديدي که فساد همه جا را فراگرفته و مردها به مردها و زنها به زنها بسنده کرده اند، و ديدي که مومن لب فرو بسته و حرفش مقبول نمي افتد، و ديدي که فاسق دروغ مي گويد دروغش را برملا نمي کنند، و ديدي که کوچک، بزرگ را به ريشخند مي گيرد، و ديدي که مومن لب فرو بسته و حرفش مقبول نمي افتد، و ديدي که فاسق دروغ مي گويد دروغش را بر ملا نمي کنند، و ديدي که کوچک، بزرگ را به ريشخند مي گيرد، و ديدي پيوند خويشي را بريده اند، و ديدي که بعضي به عمل فاسد خود فخر مي ورزند و مورد ستايش هم قرار مي گيرند و او لبخند مي زند و کسي هم چيزي به او نمي گويد، و ديدي که مردان خود را مانند زنان در معرض عمل نامشروع قرار مي دهند، و ديدي که زنان با زنان زناشويي مي کنند. هرگاه ديدي که ثنا و ستايش زياد شد، و ديدي که مردم اموال خود را در راه غير خدا بذل مي کنند و کسي را از اينکار برحذر نمي دارند و جلو آنها را نمي گيرند، و ديدي که بعضي از مشاهده ي تلاش و کوشش مومن در امر دين، به خدا پناه مي برند، و ديدي که همسايه، همسايه ي خود را آزار مي رساند و کسي هم او را منع نمي کند، و ديدي که کافر از ديدن فساد در روي زمين خشنود است، و ديدي که انواع شراب به طور آشکار نوشيده مي شود و مردم که از خدا نمي ترسند بر گرد آن اجتماع مي کنند، و هرگاه ديدي که امر به معروف بي ارج مي شود،و ديدي که فساد کاران در آنچه خدا نمي پسندد نيرومند و مورد ستايشند، و ديدي که اهل اخبار و حديث تحقير شده اند و دوستداران آنها از چشم افتاده اند، و ديدي که راه هر گونه عمل خير بسته شده و راه اعمال شر گشاده است، و ديدي که حج خانه خدا تعطيل است و مردم را به ترک آن تشويق مي کنند، و ديدي که مردم آنچه را که مي گويند عمل نمي کنند، و هرگاه



[ صفحه 388]



ديدي که زنان مانند مردان مجلسها مي گيرند، و ديدي که صفات زنان در بني عباس پيدا شده دست و پاي خود را حنا مي گيرند و شانه بر موي خود مي زنند همان طور که زن براي جلب نظر شوهرش موي خود را شانه مي کند، و ديدي که توانگر عزيزتر از مومن است و ربا ظاهر و آشکار است و کسي را بدان سرزنش نمي کنند، و ديدي که زنان به زنا مباهات مي کنند، و ديدي که بيشتر مردان زنان را بر اعمال بدشان همراهي مي کنند، و ديدي که مومن تحقير شده و محزون است و بدعتها و زنان هويدا گشته، و ديدي که مردم با شاهد دروغ به ديگران تعدي مي کنند، و ديدي که حرام، حلال شده، و ديدي که امور ديني به راي شخصي مورد عمل قرار مي گيرد، و ديدي که قرآن و احکام آن تعطيل شده، و ديدي که مردم در ارتکاب گناه آنچنان گستاخ شده اند که حتي منتظر رسيدن شب نيستند، و هرگاه ديدي که مومن جز با قلب خود قدرت ندارد اعمال زشت را نکوهش کند، و ديدي که مال بسيار در راه غضب خداوند صرف مي شود، و ديدي که واليان، کافران را به خود نزديک و نيکوکاران را از خود دور مي کنند، و ديدي که واليان در اجراي حکم رشوه مي خواهند، و ديدي که استانداري را به مزايده مي گذارند، و هرگاه ديدي که زن شوهر خود را بدبخت مي کند و برخلاف ميل او عمل مي کند و نفقه شوهرش را مي پردازد. قمار آشکار است و شراب نيز آشکارا فروخته مي شود و هيچ مانعي بر سر راه فروش آن نيست، و هرگاه ديدي که لهو و لعب آشکار گشته و کسي که از کنار آن مي گذرد از آنها جلوگيري نمي کند، و ديدي که انسان شريف در برابر دشمني که از او و قدرتش مي ترسد، خوار مي شود، و ديدي که شنيدن تلاوت قرآن بر مردم گران و شنيدن باطل بر آنان آسان است، و ديدي که همسايه از ترس زبان همسايه اش به او احترام مي گذارد، و ديدي که حدود الهي تعطيل شده و به جاي آن مردم به خواهشهاي خود عمل مي کنند، و ديدي که مساجد طلاکاري شده و راستگوترين کس در نزد مردمان مفتريان دروغگو هستند و ديدي که شر آشکار شده و سعي در سخن چيني مي شود و فحشا آشکار گشته، و ديدي که غيبت امري دلنشين تلقي مي شود و مردم يکديگر را بدان مژده مي دهند، و ديدي که حج و جهاد را براي غير خدا خواهانند و ديدي که پادشاه، به خاطر دلخواه کافر، مومن را ذليل مي کند و ويراني بيش از عمران و آبادي است و معيشت مردمان از راه کم فروشي است، و ديدي که ريختن خون مردم بي ارج مي گردد و مردم براي بهره مندي از دنيا به طلب رياست برمي خيزد و خود را به بدزباني مشهور مي دارند تا از وي بترسند و کارها را به دست او بسپارند، و هرگاه ديدي که نماز سبک شمرده مي شود، و ديدي که مرد مال بسياري دارد ولي اصلا وجوهات شرعي آن را نمي پردازد، و ديدي که هرج و مرج افزون شده و ديدي که مرد شامگاهان با نشاط است و پگاهان خمود و به زندگي اهميت نمي دهد، و ديدي که مانند حيوانات يکديگر را مي درند هرگاه ديدي که مرد، مي رود تا نماز بگذارد و



[ صفحه 389]



چون برمي گردد لباسي در برندارد، و ديدي که دلهاي مردم سخت و سنگ شده و چشمانشان خشکيده و ياد خداوند بر آنها گران است، و ديدي که پليدي روزافزون شده و مردم در آن به رقابت به يکديگر برخاسته اند و نمازگزار نماز مي خواند تا مردم او را ببينند و فقيه براي دنياطلبي و رياست خواهي فقه مي آموزد، و هرگاه ديدي که مردم اطراف کسي را گرفته اند دنياطلبي و رياست خواهي فقه مي آموزد. و هرگاه ديدي که مردم اطراف کسي را گرفته اند که قدرت با اوست، و ديدي کسي که طلب حلال مي کند در نظر مردم، مذموم است و طالب حرام را مدح واحترام مي کنند، و ديد که در حرمين (مکه و مدينه) کارهايي مي کنند که خداوند را خوش نمي آيد و کسي هم نيست تا مانع شود و هيچ کس آنها را از اين عمل زشت بازنمي دارد، و ديدي که آلات موسيقي در مکه و مدينه آشکار است، و ديدي که مرد سخن حقي مي گويد و امر به معروف و نهي از منکر مي کند و در همان حال کسي به قصد نصيحت نزد او مي رود و به وي مي گويد اين را از زبان تو ساخته اند، و ديدي که مردم به يکديگر مي نگرند و اهل شر را مقتداي خود مي گيرند و جاده ي خير خالي است و کسي در آن راه نمي رود و مردم بي وحشت ازکنار مرده مي گذرند و هر سال بدعت و بدي بيش از پيش فزوني مي گيرد، و ديدي که مردم و مجالس جز از توانگران متابعت نمي کنند، و ديدي که به محتاج فقط مي خندند و براي غير خدا رحمت مي آورند، و ديدي که نشانه هايي در آسمان ظاهر مي شود که مردم از آنها نمي ترسند، و ديدي که مردم مانند حيوانات بر روي يکديگر مي جهند و مردم از ترس يکديگر از منکرات جلوگيري نمي کنند و مرد جز براي رضاي خدا بسياري از مال خود را انفاق مي کند و حال آنکه براي راه خدا اندکي هم نمي بخشد، و ديدي که بي احترامي به پدر و مادر افزون مي شود و مقام آنها را کم ارزش مي کنند و پدر و مادر در نظر فرزندانشان بدتر مي شوند و فرزند از اين که بر پدر و مادرش افترا بندد شاد مي گردد، و ديدي که زنان بر حکومت و هر کاري دست مي يابند و مال خود را در هر کاري که خود دوست دارند، صرف مي کنند و فرزند بر پدرش افترا مي بندد و خود را از پدر و مادرش بالاتر مي گيرد و به مرگ آنها خرسندي نشان مي دهد، و ديدي که اگر يک روز از عمر مردي بگذرد که در آن روز گناه بزرگي همچون زنا و کم فروشي و غل و غش در معامله يا شرابخواري نکرده باشد، اندوهگين و افسرده است و احساس ضرر مي کند و آن روز را تباه شده مي انگارد، و ديدي که حاکم مواد خوراکي را احتکار مي کند و اموال خويشان در راه باطل تقسيم مي شود و با آن قمار مي کند و شراب مي نوشند، وديدي که با شراب، دردهاي خود را درمان مي کنند و نوشيدن آن را براي بيمار تجويز مي کنند و از آن شفا مي جويند، و ديدي که مردم در خصوص امر به معروف ونهي از منکر و ترک دينداري با آنها برابرند، و ديدي که باد و بروت منافقان همواره در وزيدن است ولي نسيم اهل حق هيچ وزيدن نمي گيرد و ديد که اذان گفتن و خواندن نماز جز با مزد انجام نمي گيرد، و ديدي که مساجد از مردمان خدا نا



[ صفحه 390]



ترس پر شده و در آنجا مردم براي غيبت کردن و خوردن گوشت اهل حق جمع شده اند و شراب و مسکرات را توصيف مي کنند، و ديدي که آدم مست پيشنماز مردم شده و عقل خود را از دست داده و مردم هم مستي را ننگ نمي شمرند و چون کسي مست شد او را گرامي مي دارند و از وي مي ترسند و او را وامي گذارند و حد نمي زنند، و ديدي کسي که مال يتيم را مي خورد و در عين حال از شايستگي و خوبي خود دم مي زند و قاضيان به خلاف فرمان خدا، حکم مي رانند و واليان براي طمع، خائنان را امين مي شمرند و ميراث را به فاسقان و گستاخان بر خدا مي دهند و آنان نيز اموال را از ايشان مي گيرند و حکام هم آنها را به حال خود مي گذارند تا هر کار که خواستند با آن مال بکنند، و ديدي که بر منبر بر مردم فرمان تقوا مي دهند و گوينده خود به گفته ي خويش عمل نمي کند، و ديدي که اوقات نماز را سبک مي شمرند، و ديدي که شخص صدقه را به وسيله ي ديگري صرف مي کند و به خاطر خداوند نمي دهد و به خاطر مردم مي دهد، و ديدي که تمام تلاش مردم شکم و عورتهايشان است و از خوردن حرام و يا ارتکاب عمل حرام باک ندارند، و ديدي که دنيا به آنها روي آورده و اعلام حق کهنه و مندرس گشته؛ مراقب باش و از خداوند عزوجل رهايي و رستگاري بطلب...

چهل و هفتم: محنتهاي روزگار و بي وفايي برادران و ستم سلطان و خروج زنديقي از قزوين

شيخ طوسي در غيبت به سند خود از محمد بن حنفيه نقل کرده است که بدو گفته شد: اين امر (ظهور قائم) به طول انجاميد تا کي اين گونه خواهد بود؟ محمد بن حنفيه سري تکان داد و گفت: چگونه اين امر به وقوع خواهد پيوست در حالي که هنوز محنتهاي روزگار و بي وفايي برادران آشکار نگشته و ظلم سلطان به وقوع نپيوسته و زنديق از قزوين برنخاسته است تا پرده ها دريده شوند و سينه ها کافر گردند و شادي و خوشي از بين برود هر که از دست اين زنديق بگريزد، او را مي يابد، و هر که با او جنگ کند، کشته مي شود و هر که از او کناره گيرد، تنگدست شود و هر که با او همراه شود کافر گردد تا آنکه دو گرينده برخيزند که يکي بر دينش مي گريد و ديگري بر دنيايش.

وي همچنين گفت: از پيامبر روايت شده است که مردي از قزوين خروج خواهد کرد که همنام پيامبري است. مردم از مشرک و مومن براي رفتن به سوي او شتاب مي ورزند و کوهها از ترس پر (از مردم) مي شود.

چهل و هشتم: سالهاي فريبکاري

نعماني به سند خود از امير مومنان (ع) نقل کرده است که فرمود: همانا پيش از (ظهور) قائم



[ صفحه 391]



سالهاي فريبکاري خواهد بود که راستگو در آن دروغگو و دروغگو در آن راستگو قلمداد شود و ما حل در آن مقرب باشد و در حديثي است که رويبضه در آن به سخن درآيد. و در النهاية در حديثي که در آن شرايط ظهور را ياد کرده، آمده است و رويبضه درآن به سخن درآيد. پرسش شد: رويبضه چيست اي رسول خدا؟ فرمود: مرد خسيس و حقير و اين تصغير «رابضه» است يعني ناتوان و حقيري که دستش به آرزوهايش نمي رسد و «تا» در آخر آن براي مبالغه است. همچنين از امام صادق (ع) نقل شده که در تفسير «ماحل» فرمود: ماحل، يعني مکار و حيله گر مانند اين سخن خداوند که فرمود:«و هو شديد المحال» که مقصود از محال، مکر است.

چهل و نهم: گرسنگي و ترس و قحط و قتل و طاعون و ملخ و زلزله و فتنه ها و کاهش در اموال و افراد انسانها و محصولات

نعماني به سند خود از امام صادق (ع) نقل کرده است که فرمود: ناگزير بايد پيش از آمدن قائم سالي بيايد که در آن مردم گرسنه بمانند و آنان را ترسي سخت و کشتار و کاهش در مالها و افراد انسانها و محصولات فرابگيرد که اين امر در کتاب خداوند بيان شده است. آنگاه آن حضرت اين آيه را خواند: و شما را حتما به چيزي از ترس و گرسنگي و کاهش در اموال و جانها و محصولات خواهيم آزمود پس شکيبايان را مژده بخش.

همچنين در کتاب مزبور به سند خود از جابر جعفي نقل شده است که از امام باقر (ع) درباره ي اين آيه سوال کرد: فرمود: اين خاص و عام است. خاص آن گرسنگي است که به کوفه تعلق دارد و خداوند اين عذاب را مخصوص دشمنان آل محمد قرار داده است و ايشان را بدين وسيله نابود مي کند اما به معني عام در شام واقع مي شود که گرسنگي و ترس که هرگز نظير آن گريبانگيرشان نشده آنان را فرامي گيرند و اما گرسنگي پيش از قيام قائم (ع) روي مي دهد و ترس پس از قيام آن حضرت (ع) رخ خواهد داد.

شيخ مفيد مي نويسند در حديثي از محمد بن مسلم روايت شده است که گفت: از ابو عبدالله (ع) شنيدم که مي فرمود: پيش از (قيام) قائم بلوايي از جانب خدا به وقوع خواهد پيوست. عرض کردم: فدايت گردم آن چيست؟ در جواب آيه ي ولنبلونکم را قرائت فرمود آنگاه گفت: ترس از ملوک بني فلان است و گرسنگي از بالا رفتن نرخهاست و کاهش اموال به خاطر کساد شدن تجارتها و کمي استفاده در آنهاست و کاهش انسانها به خاطر مرگ ناگهاني است و کاهش محصولات به خاطر کمي رشد گياهان و قلت برکت محصولات است. سپس فرمود: در اين هنگام شکيبايان را به تعجيل خروج قائم (ع) مژده بده.

همچنين شيخ مفيد به سند خود از امام صادق (ع) نقل کرده است که فرمود: پيش از (قيام)



[ صفحه 392]



قائم سالي پرباران خواهد آمد که در آن محصولات و خرماها تباه خواهند شد. در وقوع اين حادثه ترديد نکنيد.

و نيز امير مومنان (ع) فرمود: فراروي قائم (ع) مرگي سرخ و مرگي سپيد است و ملخهايي که در فصل و غير فصل خو دمي آيند و همچون رنگ خون هستند اما مقصود از مرگ سرخ شمشير است و مقصود از مرگ سپيد طاعون.

و روايت شده است که حتي از هر هفت نفر، پنج تن از بين مي روند. و روايت شده است که دو ثلث مردم نابود مي شود.البته مي توان گفت که اين همه حوادث تدريجا به وقوع خواهند پيوست. و از امام صادق (ع) روايت شده است که فرمود: اين امر (قيام قائم) به وقوع نمي پيوندد مگر آنکه نه دهم مردم از ميان بروند. امام باقر (ع) نيز فرمود: قائم قيام نمي کند مگر آنکه پيش از وي ترسي سخت و فتنه و بلا و طاعون و جنگهايي سخت ميان اعراب و اختلافاتي بسيار ميان مردم باشد و مردم در دين خود به تشتت و پراکندگي افتاده باشند و حال و روزشان دگرگون شده باشد تا آنجا که همه، هر بام و شام به خاطر جنگهايي که مردم با هم مي کنند و گوشت يکديگر را مي خورند، مرگ خود را خواستار مي شوند. بدين ترتيب امام زمان به هنگام ياس و نوميدي خروج خواهد کرد در حالي که مردم کمتر به فرج وي اميدوارند.

پنجاهم: فراوان شدن فقر و فاقه و منکر شدن بعضي، بعض ديگر را

علي بن ابراهيم در تفسير خود از ابوجعفر (ع) روايت کرده است که فرمود: چون فقر و فاقه فراوان شود و هر يک از مردم ديگري را انکار کند، در اين هنگام هر بام و شام منتظر ظهور باشيد. عرض شد: مقصود از فقرو فاقه را مي دانيم اما منظور از انکار مردم يکديگر را چيست؟ فرمود: مقصود آن است که شخص دست نياز به سوي برادرش دراز مي کند اما او به گونه اي ديگر با وي برخورد مي کند و با او طور ديگري سخن مي گويد.

پنجاه و يکم: مشخص شدن حق خواهان و پاک شدن آنها

شيخ مفيد به سند خود از امام رضا (ع) نقل کرده است که فرمود: آنچه را که به خاطر وقوع آن گردنهاي خود را دراز مي کنيد و سرک مي کشيد واقع نخواهد شد مگر آنکه پاک و مشخص شويد و در آن هنگام جز اندکي از شما بر جاي نخواهند ماند. پس اين آيه را تلاوت کرد. الم. آيا مردم پنداشتند همين که بگويند ايمان آورديم رها مي شوند و مورد امتحان قرار



[ صفحه 393]



نمي گيرند. [26] .

ظاهرا مراد از اين روايت آن است که عده ي بسياري از دين منحرف مي شوند و جز عده ي کمي که همان مومنان واقعي و مخلصند، باقي نمي مانند.

پنجاه و دوم: مشخص شدن اولياي خدا و پاک شدن زمين از لوث وجود منافقان

شيخ مفيد در مجالس به سند خود از حذيقه بن يمان، نقل کرده است که گفت: از رسول خدا (ص) شنيدم که فرمود: خداوند اوليا و برگزيدگان خويش را مشخص مي کند، تا آنجا که زمين از لوث وجود منافقان و گمراهان و تبار گمراهان پاک مي شود،تا آنجا که پنجاه زن به مردم برخورد مي کنند که يکي از آنها به وي مي گويد: اي بنده ي خدا مرا بخر و آن ديگري مي گويد: اي بنده ي خدا مرا بخر و آن ديگري مي گويد: اي بنده ي خدا مرا در پناه خود گير [27] .

پنجاه و سوم: فتنه و مسخ

شيخ مفيد به سند خود از امام کاظم (ع) نقل کرده است که درباره ي آيه «و به زودي آيات خود را در آفاق و نفسهايشان، بديشان مي نمايانم تا برايشان آشکار شود که آن حق است [28] » فرمود: مقصود فتنه هايي است که در جهان رخ مي دهد و مسخي است که در دشمنان حق هويدا مي شود.

نعماني به سند خود نقل کرده است که از امام صادق (ع) درباره ي آيه ي:«عذاب خواري آور در حيات دنياست» [29] سوال شد. آن حضرت فرمود: کدامين خواري، خوارتر از آن است که مرد در خانه ي خودش و در ميان خانواده اش باشد که ناگهان خانواده اش گريبانها بر او درند و فرياد برآورند. پس گفته مي شود: فلاني همين الان مسخ شد. پرسش شد: آيا اين امر پيش از قيام قائم است يا پس از آن؟ فرمود: پيش از قيام او.

پنجاه و چهارم: رها شدن عرب از قيد و بند حاکمان

مقصود آن است که عرب از اطاعت پادشاهان سرمي تابندو هر کار که خواستند، مي کنند. پيش از اين در مورد اول نيز نقل کرديم که از امام صادق (ع)سوال شد: فرج شيعيان شما چه



[ صفحه 394]



هنگام خواهد بود؟ و آن حضرت در پاسخ نشانه هايي را ذکر کرده اند که يکي از آنها همين مورد بود.

پنجاه و پنجم: بيعت پسربچه و بالا بردن هر صاحب شاخي، [30] شاخش را

مقصود آن است که هر کس با اندک وسايلي که دارد درصدد حکومت و امارت برمي آيد بالا بردن بناء است و در مورد نخست گفته شد که از امام صادق (ع) پرسيدند: فرج شيعيان شما چه وقت خواهد بود؟ و آن حضرت در پاسخ نشانه هايي را باين کرد تا آنجا که گفت: و هر صاحب شاخي، شاخش را بلند کند و نيز روايت شده است که (امام باقر (ع)) فرمود: چون بيعت پسر بچه ظاهر شد، هر صاحب شاخي، شاخش را بالا مي آورد.

پنجاه و شش: فراوان شدن عزل و نصب

نعماني به سند خود از امام صادق (ع) روايت کرده است که فرمود: اين امر (قيام قائم) به وقوع نخواهد پيوست تا اينکه هيچ صنفي از مردم برجاي نمي ماند مرگ بر اينکه بر مردم حکومت کند، تا اينکه کسي نگويد:«اگر حاکم مي شديم به عدالت رفتار مي کرديم». سپس قائم، به حق و عدالت قيام خواهد کرد.

پنجاه و هفتم: برخاستن ندايي از آسمان با نام قائم

دراين باره روايات بسياري نقل شده است. گاه از آن به ندا و گاه به صيحه و گاهي هم به فزعه تعبير شده است. منصور دوانيقي از امام باقر (ع) نقل کرده است که فرمود: بايد حتما نداکننده اي از آسمان به نام مردي از نسل ابوطالب از فرزندان فاطمه (ع) ندا دردهد. پس وقتي چنين شود ما نخستين کساني هستيم که نداي او را پاسخ مي گوييم چون او ما را به مردي از پسرعموهايمان فرامي خواند. اگر من خود اين حديث را از ابوجعفر محمد بن علي نشنيده بودم و تمام مردم زمين آن را برايم بازمي گفتند هرگزاين حديث را نمي پذيرفتم. اما محمد بن علي اين حديث را به من گفت.

آنچه از اخبار و روايات مستفاد مي شود آن است که اين ندا چهاربار خواهد بود:

بار نخست: در ماه رجب است. نعماني و شيخ طوسي در کتابهاي خود موسوم به غيبت به اسناد خود از حميري و غير از او از امام رضا (ع) نقل کرده اند که در ضمن حديثي فرمود: ناگزير فتنه اي بسيار سخت و دشوار روي خواهد داد که در آن هر محرم و صاحب سري فرو



[ صفحه 395]



مي افتد و اين واقعه هنگامي اتفاق خواهد افتاد که شيعه سومين کس از فرزندان مرا از دست دهد بر او ساکنان آسمان و زمين مي گريند گويي من با ايشانم هرجا که هستند. اينک ندايي در داده اند و من اين ندا را از دور مي شنوم چنان که گويي همين نزديک است. اين ندا براي مومنان رحمت و براي کافران عذاب است. در رجب سه صدا از آسمان به گوش مي رسد يکي از آنها اين است «لعنت خداوند بر ظالمان» و دومي گويد:«فرا رسيد قيامت» و سومي تني است آشکار که به سوي چشمه ي خورشيد حرکت مي کند. اين امير مومنان است که براي کشتن ستمگران حمله کرده است. و در روايت حميري آمده است: صدا، تني است در شاخ خورشيد که مي گويد: خداوند فلاني را برانگيخت پس سخن او را بشنويد و پيروي اش کنيد در اين هنگام فرج مردم حاصل مي شود و مردم دوست مي داشتند که زنده مي بودند و خداوند سينه هاي مومنان را شفا مي بخشد.

بار دوم: پس از بيعت وي ميان رکن و مقام ندايي از آسمان آيد چنان که در نشانه ششم باز گفتم. اين ندا در ماه رمضان در شب بيست و سوم در شب جمعه خواهد بود. جبرئيل از آسمان به نام قائم و نام پدرش ندا مي دهد که اين فلاني فرزند فلاني و همان امام است. و بنا بر روايتي ديگر مي گويد: اي مردم اين امير شما فلاني است و اين همان مهدي است. و نيز روايت شده است: که صوتي برمي خيزد که نام و او نام پدر و مادرش را بانگ مي زند آن گونه که هر کس که در شرق و غرب است و نيز تمام مردم زمين هر يک به زبان خود اين صوت را مي شنوند. نام او نام پيامبري است. حتي دوشيزه اي که پس پرده است اين صدا را مي شنود و پدر و برادرش را مجبور به خروج مي کند و خوابي باقي نمي ماند مگراينکه بيدار مي شود و ايستاده اي نيست مگر اينکه مي نشيند و نشسته اي نيست مگر اينکه از ترس اين صدا بر دو پايش مي ايستد. و نيز روايت شده است که صدا در ماه رمضان نشانه اي است که دوشيزه را از پس پرده برون مي آورد و خواب را بيدار مي کند و بيدار را هراسان.

و در روايتي است که صيحه اي در ماه رمضان شنيده خواهد شد که بيدار را مي ترساند و خواب را بيدار مي کند و دختر بکر را از پس پرده بيرون مي آورد. امام باقر (ع) نيز فرموده است: صيحه جز در ماه رمضان نخواهد بود و آن صيحه جبرييل است. و روايت شده است که: بانگ داده مي شود که امر از آن فلان بن فلان است پس براي چه مي جنگيد؟ (يا) کشتار براي چيست؟ (يا) جنگ و کشتار براي چيست؟ صاحب شما فلاني است و البته بعيد نيست که اين، نداي ديگري باشد مثل آن ندايي که بعد از اين خواهد آمد.

علي بن ابراهيم در تفسير خود به سند خويش از ابو جعفر (ع) روايت کرده است که درباره ي



[ صفحه 396]



آيه ي «و اگر مي ديدي چون هراسان مي شدند» [31] » فرمود از صدا و اين صدا از آسمان است...

بار سوم: ندايي است به نام قائم که مي گويد:«اي فلان بن فلان برخيز». اين روايت را نعماني به سند خود از امام صادق (ع) نقل کرده است. ظاهرا اين ندا، غير از دو نداي گذشته است.

بار چهارم: نداي جبرييل و نداي ابليس. در روايت است که جبرييل در آغاز روز از آسمان ندا مي دهد که بدانيد حق با علي و شيعه ي او است. و ابليس از زمين در آخر روز ندا مي دهد که بدانيد حق با فلاني (مردي از بني اميه) و شيعه ي او است. و نيز روايت شده است که مي گويد: بدانيد که حق در سفياني و شيعه ي او است. در اين هنگام باطل کاران به ترديد مي افتند. نداي ابليس همان گونه است که پيامبر را ر ليله العقبه مورد ندا قرار داد.

و در روايت است که دو صيحه خواهد بود يکي در اول شب و ديگري در آخر شب دوم و مي توان ميان اين دو روايت را چنين جمع کرد که مقصود از دوندا، ندايي است در شب و ندايي در روز.

امام باقر (ع) فرمود: چاره اي از اين دو صدا، پيش از خروج قائم، نيست. صداي جبرييل از آسمان و صداي ابليس از زمين. پس از نخستين صدا تبعيت کنيد و از تبعيت از صداي دوم بپرهيزيد. مبادا بدان فريفته شويد.

همچنين در روايتي پس از ذکر علامات ظهور آمده است: اگر (تشخيص) اين صدا بر شما مشکل شد تشخيص صداي آسماني که نام و کار او (مهدي) را اعلام مي کند بر شما مشکل نيست. و از امام صادق (ع) روايت شده است که فرمود: گواهي مي دهم که از پدرم شنيدم که مي فرمود: به خدا اين (ندا به نام قائم) در کتاب خداوند عزوجل بيان شده است. آنجا که مي فرمايد:«اگر بخواهيم بر ايشان نشانه اي از آسمان فرود مي آوريم پس گردنهايشان براي آن فرود مي افتد [32] » در آن روز هيچ کس در زمين نمي ماند مگر آنکه خضوع مي کند و سر فرود مي آورد آنگاه امام (ع) به سخنان خود ادامه داد و فرمود: چون روز بعد فرا رسد ابليس در هوا بالا رود و آنگاه بانگ بردارد. و در روايت ديگري آمده است: چون صدا را بشنوند، مي روند در حالي که گويي بر سرشان پرنده ي (مرگ) نشسته است. زراره نيز از امام صادق (ع) در اين باره پرسش کرد. آن حضرت در پاسخ فرمود: ندا خاص و عام است. عام را هر ملتي مطابق با زبان خودش مي شنود. زراره پرسيد: وقتي قائم را به نامش صدا مي زنند چه کسي با او مخالفت خواهد کرد؟ امام پاسخ داد: ابليس آنها را رها



[ صفحه 397]



نمي کند او نيز بانگ مي دهد و مردم را به گمان مي افکند. همچنين زراره از امام صادق (ع) پرسيد: پس چگونه راستگو از دروغگو بازشناخته مي شود؟ امام فرمود: کساني که سخنان ما را روايت مي کنند او را مي شناسند و مي گويند: او پيش از وجود يافتن، بوده است. اينان صاحب حق و راستگويند.

همچنين هشام بن سالم در اين باره از امام صادق (ع) پرسش کرد و گفت: چگونه اين دو صيحه از ديگري قابل تشخيص است؟ فرمود:کساني که اين صيحه را پيش از به وجود آمدنش شنيده اند، مي توانند آن را تشخيص دهند.

پنجاه و هشتم: کشته شدن نفس زکيه

از امام باقر (ع) روايت شده است که فرمود: وقتي مهدي خروج مي کند مردي از يارانش به سوي مکيان مي رود و آنان را به ياري مهدي مي خواند اما آنان بين رکن و مقام سر او را مي برند. اين مرد همان نفس زکيه است.

صدوق در اکمال الدين به سند خود از محمد بن مسلم نقل کرده است که گفت: به امام باقر (ع) عرض کردم: قائم شما چه وقت ظهور خواهد کرد؟ آن حضرت نشانه هايي ذکر کرد تا آنجا که فرمود: و جواني از آل محمد ميان رکن و مقام کشته مي شود نام او محمد بن حسن نفس زکيه است. همچنين وي به سند خود از ابراهيم حريري نقل کرده است که نفس زکيه جواني است از آل محمد. او محمد بن حسن نام دارد. وي را بدون هيچ گناهي مي کشند و چون او را مي کشند نه در آسمان عذرخواهي مي ماند و نه در زمين ياوري. در اين هنگام است که قائم آل محمد همراه با گروهي به سوي ايشان برانگيخته مي شود او در چشم مردم باريک تر از سرمه است. چون خروج کند مردم براي آنان مي گريند. ديده نمي شوند که بسيار تيز و تند دور مي شوند. خداوند مشارق و مغارب زمين را براي آنان مي گشايد و اينان مومنان حقيقي هستند بدانيد که بهترين جهاد در آخر الزمان خواهد بود.

شيخ طوسي در غيبت به سند خود از عمار بن ياسر روايتي نقل کرده و پاره اي از علايم خروج مهدي را در آن ياد کرده تا آنجا که مي گويد: در اين هنگام نفس زکيه و برادرش در مکه به ناروا کشته مي شوند.

شيخ مفيد به سند خود از باقر (ع) نقل کرده است که فرمود: بين قيام قائم (ع) و قتل نفس زکيه بيش از پانزده شب فاصله نيست. نعماني در غيبت به سن خود از اميرمومنان (ع) در ضمن حديثي نقل کرده است که فرمود: آيا شما را از آخرين پادشاه بني فلان آگاه نکنم؟ گفتيم: چرا اي امير مومنان آگاه کنيد. فرمود: نفسي حرام از قريش در روزي حرام و در دياري حرام کشته خواهد شد. سوگند به خدايي که دل دانه را شکافت و بشر را آفريد پس از



[ صفحه 398]



اين واقعه بيش از پانزده روز پادشاهي بر مردم حکم نمي راند. پرسيديم: آيا پيش از اين واقعه يا بعد از آن چيزي رخ خواهد داد؟ فرمود: صيحه اي خواهد آمد در ماه رمضان.

پنجاه و نهم: گرفتن بي هنگام خورشيد و ماه

شيخ مفيد به سند خود از امام باقر (ع) نقل کرده است که فرمود: دو نشانه پيش از قيام قائم (ع) به ظهور خواهد رسيد. گرفتن خورشيد در نيمه ماه رمضان و گرفتن ماه در آخر همان ماه. از وي سوال شد: آيا خورشيد در نيمه ي ماه رمضان و ماه در آخر آن خواهند گرفت؟ فرمود: من بدانچه گفتم داناترم. اين دو، نشانه هاي ظهور هستند و از زمان هبوط آدم (ع) هيچگاه چنين نشده اند.

و در روايتي است که ماه براي پنج روز مي گيرد و در روايت ديگر آمده است: ماه پنج روز مي گيرد و خورشيد پانزده روز و اين در ماه رمضان خواهد بود و در روايتي است که: کسوف در ماه رمضان و در روزهاي سيزدهم و چهاردهم واقع خواهد شد و در روايتي ديگر نقل شده است که خورشيد در پنجم ماه رمضان و پيش از قيام قائم خواهد گرفت.

شصتم: باز ايستادن خورشيد و بيرون آمدن سينه و صورتي در چشم خورشيد

شيخ مفيد به سن خود از امام باقر (ع) نقل کرده است که درباره ي آيه: و اگر بخواهيم نشانه اي از آسمان فرو فرستيم پس گردنهايشان، به خاطر آن به حالت خضوع فرومي افتد [33] فرمود: خداوند به زودي با آنان چنين مي کند. پرسيدم: اينان کيانند؟ فرمود: بني اميه و پيروانشان. گفتم: آن آيت و نشانه چيست؟ فرمود: بازايستادن خورشيد از حرکت و بيرون آمدن سينه و صورت مردي در چشم خورشيد که حسب و نسب خود را معرفي مي کند و اين در زمان سفياني به وقوع خواهد پيوست، در اين وقت نابودي او و قومش فراخواهد رسيد. شيخ طوسي هم در غيبت به سن خود از علي بن عبدالله بن عباس نقل کرده است که گفت: مهدي خروج نمي کند مگر آنکه آيتي با خورشيد نمايان شود. پيش از اين نيز، در شماره ي پنجاه و هفتم گفته شد که بدني را مي بينند که به سوي چشم خورشيد در حرکت است يا بدني در شاخ خورشيد ديده مي شود.

شصت و يکم: چهره اي در ماه و پنجه اي از آسمان نمايان مي شود.

نعماني به سند خود از امام صادق (ع) روايت کرده است که فرمود: سالي که در آن صيحه



[ صفحه 399]



شنيده مي شود، قبل از آن آيتي خواهد بود، در ماه رجب، گفتم: آن آيت چيست؟ فرمود: چهره اي است که در ماه نمايان مي شود و دستي آشکار، همچنين نعماني به سند خود از امام صادق (ع) روايت کرده است که آن حضرت نداي آسماني و سفياني و قتل نفس زکيه و پنجه اي که از آسمان نمايان مي شود و فزعه را در ماه رمضان از نشانه هاي محتوم ظهور مهدي شمرد. پيش از اين نيز در مورد يازدهم گفته شد که پنجه اي ظاهر مي شود و چنين و چنان مي گويد.

شصت و دوم: طلوع ستاره دنباله دار

اين نشانه را مولف کفاية النصوص به سند خود از امير مومنان (ع) نقل کرده است. شيخ مفيد نيز آن را در ميان علامات ظهور قائم (ع) چنين نقل کرده است: و ستاره اي در مشرق طلوع مي کند که مانند ماه پرتو افشان است سپس به هم برآيد تا آنجا که نزديک است دو طرفش به هم بسته شود.

اما ظاهرا آنچه مفيد گفته، غير از نشانه اي است که مولف کفاية النصوص از آن نام برده است.

شصت و سوم: شدت يافتن گرما

نعماني به سند خود از احمد بن محمد بن ابونصر روايت کرده است که گفت:از امام رضا (ع) شنيدم که مي فرمود: پيش از اين امر (قيام قائم) يبوح است. من معني «يبوح»را ندانستم تا آنکه حج گزاردم و در آنجا شنيدم که اعرابي مي گويد:«هذا يوم يبوح» از او پرسيدم: يبوح يعني چه؟ گفت: بسيار گرم.

شصت و چهارم: حتي يک گروه از مردم نمي مانند مگر آنکه آنها هم به حکومت رسند

نعماني به سند خود از امام صادق (ع) روايت کرده است که فرمود: اين امر (ظهور قائم) نخواهد بود مگر آنکه حتي يک گروه از مردم باقي نمانند جز آنکه آنها هم به حکومت رسند. تا آنجا که حتي يکي هم نمي گويد: اگر ما به حکومت رسيده بوديم عدالت به خرج مي داديم. سپس قائم، به حق و عدل قيام خواهد کرد.

و از همان حضرت (ع) نقل است که فرمود: دولت ما آخرين دولت است و هيچ خانداني نمي ماند مگر آنکه پيش از ما به حکومت رسيده اند، تا مبادا چون روش ما را در حکومت ديدند بگويند: اگر ما به حکومت دست مي يافتيم همانند اينان عمل مي کرديم و اين سخن خداوند عزوجل است که فرمود: فرجام کار از آن باتقوايان است.



[ صفحه 400]



شصت و پنجم: مرگ خليفه اي

از امام صادق نقل شده است که فرمود: به هنگامي که مردم در عرفات، وقوف کرده اند سواري بر شتر تندروي نزد آنان مي آيد و ايشان را از مرگ خليفه اي آگاه مي کند، وقتي اين خليفه بميرد فرج آل محمد و نيز فرج تمام مردمان حاصل مي شود.

شصت و ششم: کشته شدن خليفه و خلع خليفه و جانشيني ابن السبيه

نعماني به سند خود از حذيقه بن يمان نقل کرده است که گفت: خليفه اي کشته مي شود که نه در آسمان پوزش پذيري دارد و نه در زمين ياوري وخليفه اي از خلافت خلع مي شود تا آنجا که بر زمين گام برمي دارد و هيچ چيز او را نباشد و ابن السبيه را جانشين خود مي گرداند.

شصت و هفتم: بيست و چهار بارندگي

شيخ مفيد به سند خود از سعيد بن جبير نقل کرده است که گفت: سالي که مهدي (ع) در آن قيام مي کند بيست و چهار بارندگي در زمين رخ مي دهد و آثار و برکات آن را مي بيني.

شصت و هشتم: بارش باران در ماههاي جمادي الاخر و رجب

شيخ مفيد به سند خود از امام صادق (ع) نقل کرده است که فرمود: چون هنگام قيام قائم فرا رسد، مردم در ماه جمادي الاخر و ده روز از ماه رجب شاهد بارش باران هستند تا آنجا که چنين بارندگي را هيچ کس تا آن هنگام نديده است، خداوند به واسطه اين باران گوشتها و بدنهاي مومنان را در قبرهايشان مي روياند. پس گويي من ايشان را مي بينم که از طرف جهينه مي آيند در حالي که موهايشان از خاک است.

نگارنده: ظاهرا اينان ياران قائم (ع) هستند و همان کساني اند که از قبرها برانگيخته مي شوند تا در جرگه ي ياران آن حضرت جاي گيرند.

شصت و نهم: خروج دابةالارض و دجال و دخان و فرود آمدن عيسي (ع) و طلوع خورشيد از سمت مغرب

در تفسير علي بن ابراهيم از امام باقر (ع) روايت شده است که در تفسير آيه ي «همانا خداوند تواناست بر اينکه آيتي فرو فرستد» [34] فرمود: خداوند در آخر الزمان اين آيتها را به تو



[ صفحه 401]



مي نماياند. از جمله اين آيتهاست دابة الارض و دجال و فرود آمدن عيسي بن مريم و طلوع خورشيد از مغرب.

همچنين آن حضرت در تفسير آيه ي «و بگو او تواناست بر اينکه عذابي از بالايتان بر شما فرستد» فرمود: آن دجال و صيحه است «يا از زير پاهايتان» يعني فرو رفتن زمين «يا شما را جامه ي پراکندگي بپوشاند» و آن اختلاف در دين و طعن برخي از شما بر برخي ديگر است «و بچشاند سختي بعضي را بر بعضي ديگر از شما» [35] .

يعني يکديگر را بکشيد و تمام اين حوادث ميان اهل قبله (مسلمانان) به وقوع خواهد پيوست.

شيخ طوسي در غيبت به سند خود از امير مومنان (ع) از پيامبر (ص) نقل کرده است که فرمود: ده چيز است که پيش از قيام قائم گزيري از وقوع آنها نيست: سفياني، دجال، دخان، دابه، خروج قائم، طلوع خورشيد از مغرب، نزول عيسي، فرورفتن زمين در جزيرة العرب و آتشي که از قعر عدن بيرون مي آيد و مردم را به سوي محشر سوق مي دهد.

صدوق در اکمال الدين به سند خود از امام باقر (ع) در ضمن نقل حديثي روايت کرده است که فرمود: و روح الله عيسي بن مريم (ع) فرود مي آيد و پشت قائم نماز مي گزارد...

همچنين در همان کتاب مذکور از امير مومنان (ع) نقل شده است که فرمود: علامت خروج دجال آن هنگام است که مردم نماز را بميرانند و نشانه هاي ناهموار ديگري را ذکر کرد. پس اصبغ بن نباته برخاست و گفت: اي امير مومنان دجال کيست؟ امام (ع) فرمود: او صائد بن صيد است از شهري که ان را اصفهان مي خوانند و از قريه اي است که معروف به «يهوديه» است بيرون مي آيد. او چشم راست ندارد و چشم ديگرش در پيشاني اوست. و همچون ستاره ي صبح مي درخشد. چيزي در چشم اوست که گويي آميخته به خون است در پيشاني وي نوشته است:«اين شخص کافر است». هر شخص باسواد و بي سوادي آن را مي خواند. داخل درياها مي شود و آفتاب با او مي گردد در برابرش کوهي از دود است و پشت سر او کوه سفيدي است که مردم آن را غذا مي بينند وي در روزگار قحطي مي آيد و بر الاغ سفيد (يا سبزه اي) سوار است يک گام الاغش يک ميل راه است از هيچ آبي نمي گذارد مگر آنکه تا روز قيامت خشکيده مي شود... با صداي بلند خود چنان ندا مي دهد که از مشرق تا مغرب، جن و انس و شياطين صداي او را مي شنوند مي گويد:«اي دوستان من بياييد به سويم. منم آن کسي که بشر را آفريدم و اندام آنها را معتدل ساختم و هر چيز را اندازه و مقداري تعيين کردم و همه را هدايت کردم منم آن پروردگار بزرگ شما.» دجال دشمن خدا دروغ مي گويد او يک



[ صفحه 402]



چشم دارد، غذا مي خورد و در بازارها راه مي رود حال آنکه خداوند شما نه يک چشمي است و نه غذا مي خورد و نه در بازارها راه مي رود و نه فنا مي پذيرد.

بدانيد که بيشتر پيروان او در آن روز، اولاد زنا هستند و چيز سبزي بر سر و دوش دارند. خداوند او را در شام در تلي معروف به «تل افيق [36] » در حالي که سه ساعت از روز جمعه سپري شده به دست شخصي که عيسي بن مريم پشت سر او نماز مي گزارد (مهدي)، مي کشد.

در مجلس چهاردهم چنين آمده است که مهدي بر دجال پيروز مي شود و او را بر کناسه کوفه به دار مي آويزد. جمع ميان مضمون اين دو روايت بدين ترتيب امکان پذير است که مهدي، او را در تل افيق مي کشد و جنازه اش را بر کناسه کوفه مي آويزد. (والله اعلم) سپس امير مومنان (ع) فرمود: هشداريد که پس از اين واقعه ي بزرگي روي خواهد داد. پرسش شد: اين واقعه چيست اي امير مومنان؟ فرمود: خروج دابة الارض از طرف صفاست. انگشتري سليمان و عصاي موسي با اوست. آن انگشتري بر سيماي هر مومني مکه گذارده شود، نوشته مي شود:«اين مومن حقيقي است» و بر سيماي هر کافري که گذاشته مي شود، نوشته مي شود:«اين کافر حقيقي است». تا آنجا که مومن چون کافر را ببيند، مي گويد:«واي بر تو اي کافر» و کافر چون مومن را ببيند، مي گويد:«خوشا به حال تو اي مومن من هم دوست داشتم امروز مانند تو مي بودم و رستگار مي شدم». سپس دابه سر خود را بالا مي آورد و کساني که در ميان مشرق و مغربند پس از طلوع خورشيد از طرف مغرب، به اذن خدا عزوجل او را مي بينند. در آن هنگام توبه برداشته مي شود. نه توبه اي پذيرفته مي شود و نه عملي به بالا مي رود و اگر کسي پيش از اين ايمان نياورده باشد يا در حال ايمانش خيري حاصل نکرده، ايمانش در اين لحظه سودي به حال او نخواهد بخشيد...


پاورقي

[1] مقصود: يماني، سفياني، نداي آسماني، خسف در بيداء و کشته شدن نفس زکيه است. (مولف).

[2] اين فرورفتگي در شام است چنان که خواهد آمد.

[3] مقصود فرورفتگي در بغداد و بصره است چنان که خواهد آمد. (مولف).

[4] مقصود بيرون آمدن آنان از زير يوغ اطاعت ديگران است. در اينجا آنان را به اسبي تشبيه کرده که عنان از آن برداشته اند و هيچ مانع و نگهدارنده اي براي آنان نيست و هر جا که خواهد برود و هر کار که خواهد بکند. (مولف).

[5] بقره / 155: و لنبلونکم بشي ء من الخوف و الجوع و نقص من الاموات...

[6] اشاره به بني عباس است. زيرا کسي که حکومت را از اينان بازستاند هولاکوخان بود که از خراسان برخاسته بود همان گونه که ابو مسلم خراساني باني حکومت بني عباس از آن ديار قيام کرده بود.

[7] عِلج: نعماني در غيبت معاني گوناگوني براي علج ذکر کرده از جمله:«کافر، خشن، فرومايه و کسي که در کارش جدي و سخت گير است». البته در فرهنگها جديد عَلِج و عُلَّج و عُلَج به معني مرد نيکوکننده ي کارها آمده است. (والله عالم) (مترجم).

[8] شهري در هند.

[9] جزيره اي است در درياي بصره.

[10] در روايت چنين آمده و تصريح نشده است که کساني که در برابر سپاه سفياني مي جنگند چه کساني هستند شايد اينان گروهي باشند که مردم را به آل منحمد (ص) مي خوانند و شايد هم خود مردم قرقيسا و يا مردم شهرهاي مجاور آن باشند. (مولف).

[11] درست تر صاحب سفياني است و اگر هم گفته شده بود سفياني مقصود فرمانده ي سپاه او بوده است، مجازا. زيرا در روايت است که سفياني در شام ظهور مي کند و در همانجا کشته مي شود و به عراق گام نمي نهد. (مولف).

[12] سباء / 51: و لو تري اذفزعوا.

[13] سبا / 51.

[14] انعام / 65.

[15] شايد روستايي است که در شرق دمشق است و مرج عذراء را بدان منسوب مي کنند. (مولف).

[16] جابيه روستايي در نزديکي دمشق بوده که از بين رفته است و باب الجابيه منسوب به همانجاست. که اينک محل دقيق آن شناخته نشده است. احتمال دارد به هنگام ظهور مهدي در همين محل جابيه شهري با نام ديگري پديد آيد. (مولف).

[17] مقصود، شام و توابع آن است. زيرا مغرب در اين روايت نسبت به عراق همان شام است و روايات ديگري که شام را مغرب و عراق را مشرق قلمداد کرده اند، بر همين نظر دلالت مي کنند.

[18] در برخي از روايات آمده است: و ميقات آنان در سرزميني از ديار فرات است که بدان روحاء مي گويند. اين مکان نزديک کوفه ي شماست. و در معجم البلدان نوشته شده است: روحاء قريه اي است از قراي بغداد و نيز قريه اي است واقع در ميان مکه و مدينه.

[19] در نسخه مورد استفاده ي ما چنين آمده است ولي ظاهرا نام درست آن فاروث است که قريه اي است بر کار دجله ميان واسط و مذار. اما فاروق قريه اي است از قراي اصطخر فارس که با ذکر اين مکان در اين حديث چندان درست جلوه نمي کند.

[20] معراج / 1: سال سائل بعذاب واقع.

[21] هردي جامه اي است که با هرد رنگ مي شود و آن کرکم (مصطکي) زرد و گل سرخ است که جامه را بدانها رنگ مي کنند همچنين هردي نام رنگ زردي است که آن را عروق مي خوانند که با اين روايت مناسبت دارد گل سرخ است زيرا آنچه را که با آن رنگ کرده اند، به آتش تشبيه کرده است و مولف بحار در ضبط اين واژه به صورت «هروي» به خطا رفته است. (مولف).

[22] متن اين حديث آن است و يکون قتل بين الکوفه و الحيره قتلاهم علي سواء. و توجيه علامه مجلسي و نيز مولف کتاب مربوط به قسمت آخر حديث است. (مترجم).

[23] مشهور آن است که بغداد، زوراء ناميده مي شود ولي در اين روايت «زوراء» را نام ري قرار داده و بغداد را «فروره» خوانده است.

[24] قريه اي نزديک استرآباد (مولف).

[25] انعام / 65:... اويلبسکم شيعا (2) ظاهرا مرجع ضمير حضرت قائم (ع) است و بعيد نيست مانند برخي ديگر از روايات مقصود از آن امير مومنان (ع) باشد.

[26] عنکبوت / 1: الم احسب الناس ان يترکوا ان يقولوا امنا و هم لايفتنون.

[27] اگرچه در اين حديث تصريح نشده است که اين مورد از علايم ظهور مهدي است اما با اين وجود علما آن را در شمار نشانه هاي ظهور آن حضرت ياد کرده اند و سياق حديث نيز مي تواند بر صحت اين امر دلالت کند.

[28] فصلت / 53: سنريهم اياتنا في الافاق و في انفسهم حتي يتبين لهم انه الحق...

[29] فصلت / 16: عذاب الخزي في الحيوة الدنيا.

[30] در روايت آمده است: و رفع کل ذي صيصية صيصيته و کنايه از آن همانطور است که در متن گفته شد.

[31] سباء / 51: و لو تري اذفزعوا.

[32] شعراء / 4: ان نشا ننزل عليهم آيه من السماء فظلت اعناقهم لها خاضعين.

[33] شعراء ر 4.

[34] انعام / 37: ان الله قادر علي ان ينزل آيه.

[35] انعام / 65: قل هو القادر علي ان يبعث عليکم عذابا من فوقکم او من تحت ارجلکم او يلبسکم شيعا و نذيق بعضکم باس بعض.

[36] در قاموس آمده است: افيق قريه اي است ميان حوران و غور و تل افيق نيز در همانجاست.