بازگشت

رد شبهاتي که درباره ي مهدي وارد شده است


شبهه ي اول: عمري بدين درازي بسيار بعيد و بلکه عادتا غيرممکن است چنان که تا



[ صفحه 329]



امروز بيش از هزار و هشتاد و نه سال از تولد آن حضرت مي گذرد!! [1] .

پاسخ: استبعاد در اين خصوص نمي تواند دليل قرار گيرد و يا با دليلي معارضت کند. پيش از اين ما دلايل عقلي و نقلي را که بر ولادت و غيبت آن حضرت دلالت داشت نقل کرديم. بنابراين آيا مي توان آن همه دلايل را به صرف استبعاد ناديده انگاشت. بگذاريم از اينکه پس از نص قرآن مجيد در خصوص عمر نوح که در ميان قوم خويش نهصد و پنجاه سال زيست، و نيز قولي که مي گويد نوح دو هزار و سيصد سال زندگي کرد، يا مطابق روايت انس بن مالک از پيامبر (ص) که فرمود: نوح دو هزار و چهارصد و پنجاه سال و آدم نهصد و سي سال، چنان که در تورات نيز آمده است، و شيث نهصد و دوازده سال زيستند و روايات ديگري در خصوص زنده بودن خطر تاکنون موجود است، استبعاد در طول عمر امام زمان (ع) جايي ندارد.

طبرسي در اعلام الوري مي نويسد: شيعه و اهل حديث و بلکه تمام امت اسلام به جز معتزله و خوارج بر اين باورند که خضر در اين زمان زنده و کامل العقل است و بيشتر اهل کتاب نيز با اين اعتقاد موافقند.

الياس و ادريس نيز همين گونه بوده اند و قرآن خود بر بقاي عيسي (ع) و بردن او به آسمان تصريح کرده است و رواياتي از شيعه و سني نقل شده مبني بر آنکه وي هنگام ظهور مهدي (ع)، از آسمان فرود مي آيد و پشت سر آن حضرت نماز مي گزارد. بنابراين چگونه است که ماموم «عيسي (ع)» را اين همه عمر تواند بود اما بقاي امام «مهدي (ع)» ناممکن باشد؟!

علاوه بر اين روايت صحيحي است از پيامبر (ص) که فرمود: آنچه در امتهاي گذشته روي داده در امت اسلام نيز عينا رخ خواهد داد. رواياتي که از شيعه و سني نقل شده به زنده بودن دجال کافر و معاند و گمراه کننده و بقاي او تا زمان ظهور مهدي (ع) و کشته شدن او به دست آن حضرت، اشعار دارد آنگاه چگونه است که دجال، دشمن خدا، در اين مدت دراز زنده باشد اما امام (ع) که دوست خدا هم هست، عمري بدين درازي برايش بعيد باشد و معتقدان بدين باور را به ناداني و تهي مغزي منسوب کنند؟! قرآن همچنين به بقاي ابليس گمراه و گمراه کننده تا روز قيامت تصريح کرده است.

ابو حاتم سجستاني کتابي ويژه درباره ي کساني که از عمري دراز برخوردار بوده اند، نگاشته است. قرآن کريم همچنين بر بقاي اهل کهف تصريح کرده است. اهل کهف زنده اما در خواب بودند و سگ ايشان بر آستانه در غار روي دستهايش خفته بود. اينان بنا به قول



[ صفحه 330]



قرآن سيصد و نه سال به خواب فرو رفته بودند. حال کدام يک از اين دو مورد شگفت آورتر و بعيدتر است، زنده بودن کسي که مي خورد و مي نوشد و راه مي رود و مي خوابد و بيدار مي شود و به نظافت مي پردازد، يا زنده بودن اشخاصي که در يک مکان خفته اند نه مي خورند و نه مي نوشند و نه نظافت مي کنند؟

قرآن بر ميراندن عزير براي مدت صد سال و سپس برانگيختن وي و طعام فاسد نشده اش و چهارپايش اشاره و تصريح مي کند. حال اين شگفت آورتر است يا بقاي مهدي (ع) قرآن بر بقاي ابدي بهشتيان و دوزخيان تصريح کرده است. روايات بلاخلافي در دست است مبني بر آنکه بهشتيان پير و ضعيف نمي شدند و نقصاني در بدن و حواس آنها راه نمي يابد. کساني که مي خواهند اخبار معمران را جمع آوري کنند بايد به کتاب ما با عنوان البرهان علي وجود صاحب الزمان مراجعه فرمايند.

ما در روزگار خود شاهد جسدهايي هستيم که سالها پس از مرگ توسط دواهاي خاصي همچنان بدون دست خوردگي باقي مانده اند.از جمله اين موارد جسد پادشاهي است که از شهر صيدا به دست آمده اين جسد در تابوتي در آب قرار داشت و پس از بيرون آوردن جسد مشاهده شد که تمام اعضاي آن سالم و دست نخورده است. اين جسد را در دوران حکومت سلطان عبدالحميد عثماني به قسطنطنيه انتقال دادند. پس از تحقيقات معلوم شد که تاريخ مرگ اين پادشاه به روزگار پيش از ميلاد مسيح (ع) مي رسيده است. در مصر نيز اجساد موميايي شده ي فراعنه را مي بينم که از دوره ي موسي (ع) يا پيش از آن به همراه تمام لوازم خود همچون کفنها در سوسمارها و گندم و نان و غيره همچنان سالم و دست نخورده تا امروز باقي مانده اند. در سالهاي اخير جنازه ي يکي از فراعنه مصر موسوم به «توت عنخ امون» در مصر به دست آمد در حالي که جسد وي نپوسيده بود و سفره ي غذايش روبه روي او قرار داشت و بر آن ميوه هاي گوناگون بود. بنابراين اگر خداوند بتواند داروهاي موثر براي موميايي اجساد را به بندگانش نشان دهد، پس آيا باورنکردني است که فردي را براي مدت درازي زنده نگهدارد؟!!

سيد بن طاووس در کتاب کشف المحجة براي رفع استبعاد از طول عمر امام مهدي (ع) و بقاي آن حضرت و زندگي او در ميان مردم بدون آنکه آنان وي را بشناسند، ضرب المثلي آورده است. وي اين ضرب المثل را در مناظره اي که ميان او و علماي اهل سنت بعداد در گرفته بود، مطرح کرد:

اگر مردي به بغداد درآيد و ادعا کند که مي تواند بر روي آب راه رود و براي اثبات ادعايش موعدي تعيين کند، آيا فکر مي کنيد کسي از مردم بغداد در آن موعد مقرر بدانجا حاضر نمي شود؟ بي ترديد همه در آن موعد مقرر حضور مي يابند، يا دست کم عده ي بسيار



[ صفحه 331]



اندکي ممکن است براي ديدن ادعاي اين فرد در آنجا حاضر نشوند. حال وقتي که مردم در آن موعد معين حضور يافتند و به چشم خود ديدند که آن مرد واقعا مي تواند روي آب راه رود، آن مرد بديشان بگويد: فردا هم مي خواهد همين کار را انجام دهد آيا مردم روز بعد مانند روز اول براي ديدن هنر نمايي او گرد مي آيند؟ بي شک شمار حاضران در روز بعد کمتر از روز اول است و بدين ترتيب روز سوم و روزهاي بعد تماشاگران کمتري براي ديدن کار او در آن مکان حاضر مي شوند. حال اگر اين عمل مرتبا توسط او تکرار شود، ديگر کسي به ديده ي شگفتي بدان نمي نگرد و آن را غريب نمي شمرد. مساله طول عمر امام مهدي (ع) نيز اين چنين است. يعني از آنجا که کمتر کساني همچون او مدتي بدين درازي زيسته اند، مردم از عمر بدين درازي دچار بهت شگفتي شده اند. حال آنکه اگر به احوال معمران در قرون گذشته عنايت مي کردند، استبعاد آنان را در اين باره از ميان مي رفت.

نگارنده: زماني که ما در دمشق بوديم اعلام کردند که هواپيماي عثماني مي خواهد به دمشق بيايد. مردم در آن زمان هيچ هواپيمايي نديده بودند از اين رو در شهر کسي نماند جز آنکه همه براي ديدن هواپيما دست از کار و زندگي شسته و بيرون رفته بودند. اما همين که اين هواپيما براي بار دوم و سوم به دمشق آمد، مساله عادي و از شمار تماشاگران نيز کاسته شده بود به طوري که امروزه هواپيماها مانند پرندگاني در آسمان رفت و آمد مي کنند و کسي به آنان نمي نگرد و از ديدن آنها به حيرت و شگفتي نمي افتد.

شبهه ي دوم: علت غيبت امام زمان (ع) چيست؟ و با توجه به نياز مردم به ظهور وي اين غيبت از چه حسني برخوردار است؟ و دليل اين غيبت طولاني که حتي سبب انکار ولادت آن حضرت نيز گشته در چيست؟

پاسخ: پس از آنکه با دلايل قاطعي که برخي از آنها نقل شد، وجوب نصب امام و انحصار عدد ائمه در دوازده تن را که يکي از آنها نيز حضرت صاحب الزمان (ع) است که اکنون در پس پرده ي غيبت به سر مي برد اثبات کرديم و دانستيم که او با وجود برخورداري از عصمت جز به خاطر انگيزه اي که اقتضاي غيبت او را داشته و ضرورتي که اين امر را پديد آورده غيبت کرده است. دانستن تمام جزئيات اين امر براي ما لازم نيست بلکه همچون آيات متشابه در قرآن در خصوص جبر و تشبيه مانند آيات «الرحمن علي العرش استوي و جاء ربک» و امثال آنها مي باشد که تنها بايد به آنها ايمان آوريم و بدانيم که جبر و جسميت بر خداوند تعالي محال است و ما مي دانيم که برخلاف ظواهر اين آيات وجوه درست ديگري هست که با ادله ي عقلي سازگاري دارند اگرچه ما آن وجوه را به تفصيل نمي دانيم اما همان مقدار جزيي که مي دانيم براي ايمان آوردن ما بدين آيات کافي است. همچنين ما دست به



[ صفحه 332]



کارهايي مي زنيم که خود علت و مصلحت آنها را نمي دانيم. مثل طواف خانه خدا و رمي جمره و نظاير آنها از امور عبادي ديگر. پس چون دانستيم که خداوند کار قبيح نمي کند و به کار بيهوده فرمان نمي دهد، درمي يابيم که بايد در غيبت امام زمان (ع) مصلحتي باشد اگرچه نتوانيم به کنه جزئيات آن پي بريم. اما سبب غيبت امام زمان (ع) معلوم و عبارت از همان ترس بر جان است و اگر مساله جان در ميان نمي بود آن حضرت مي بايست ظهور مي کرد.

اگر گفته شود: امامان پيش از وي نيز بر جان خود بيم داشتند و برخي از آنها با سم و برخي ديگر به شمشير کشته شدند، اما آنان هيچ گاه غيبت نکردند و نيز بسياري از پيامبران به آشکار دعوت به دين خود مي کردند اگرچه اين امر منجر به کشته شدن آنها شد.

در پاسخ مي گوييم: شايد يکي از تفاوتهاي دوران امام زمان (ع) با امامان پيشين در اين نکته باشد که ائمه جانشيناني داشتند اما اين امام جانشيني ندارد. انبيا نيز همين گونه بودند. بيم امام زمان هم از ديگر ائمه (ع) بيشتر است چرا که پدرانش (ع) ظهور او را خبر داده و گفته بودند: صاحب شمشيري که جهان را از عدالت پر مي کند دوازدهمين امام است. صدور اين اخبار از ائمه (ع) به اندازه اي زياد بود که حتي دشمنان آنها هم بر اين نکته آگاهي داشتند. براي همين زمامداران از کشتن پدران آن حضرت (امامان پيش از وي) خودداري مي کردند چرا که مي دانستند آنان کساني نيستند که با شمشير ظهور خواهند کرد و همواره در پي دستيابي به امام دوازدهم بودند تا او را بکشند.

در تاريخ آمده است چون حسن عسکري (ع) وفات يافت، حاکم عباسي کسي را به ميان حرم و کنيزان آن حضرت فرستاد تا هر زني را که باردار بيابد، فرزندش را بکشد! درست مانند کردار فرعون و نمرود با موسي و ابراهيم. زيرا آنان دريافته بودند که حکومتشان به دست اين دو نابود مي شود از اين رو ماموراني گماشتند تا زنان آبستن را بيابند و فرزندانشان را بکشند و ميان زنان و شوهران جدايي انداختند. اما خداوند ولادت آن دو را از ديدگان پنهان داشت چنان که ولادت مهدي را بر حاکمان عصر وي پنهان کرد چرا که حکمت و تدبير خداوند مقتضي اين امر بود. شناخت اين حکمت به طور کامل، بر ما واجب نيست همچنين تکليف امام زمان (ع) مي تواند با تکليف ساير ائمه متفاوت باشد. چرا که دوره هاي آنان نيز با هم متفاوت است. تکليف امير مومنان (ع) در زماني سکوت و در زمان ديگري جهاد با شمشير بود. تکليف امام حسن (ع) نيز صلح و تکليف امام حسين (ع) قيام، و تکليف ديگر ائمه سکوت و تقيه بود.

شبهه ي سوم: چرا خداوند او را از دشمنانش درامان نگه نمي دارد و ظاهرش نمي کند؟ آيا خداوند چنين قدرتي ندارد؟



[ صفحه 333]



پاسخ: خداوند تعالي بر همه چيز تواناست. و از امام زمان (ع) محافظت کرده و بدانچه موجب جبر و الجاء نشود او را نگه داشته است. زيرا آنچه که موجب جبر و الجاء شود، انجام دادنش بر خدا واجب نيست. و اگر تکليف در کار باشد، اجبار جايز نيست. زيرا شرط تکليف، قدرت است و اجبار آن را مرتفع مي سازد.

شبهه ي چهارم: چگونه ممکن است شخصي با همين بدن به طور زنده در سردابي باشد و مردم را ببيند اما مردم او را نبينند؟ چه کسي آب و غذا براي او مي آورد و نيازهايش را برطرف مي سازد؟

پاسخ: اين نشانه ناداني است اگر کسي بگويد شيعه معتقد است که مهدي در سردابي در سر من راي زندگي مي کند و مردم را مي بيند و آنان هم وي را مي بينند ولي نمي شناسندش. در صفحات پيش از امام صادق (ع) حديثي نقل کرديم که اين استبعاد را مرتفع مي ساخت. آن حضرت فرموده بود: برادران يوسف، وي را مورد خريد و فروش قرار دادند و با وي سخن گفتند اما تا وقتي يوسف خود را به آنان معرفي نکرد، ايشان او را نشناختند.

امام صادق (ع) مي فرمايد: اين امت چرا منکر مي شوند که خداوند با حجت خويش آن کند که با يوسف کرد، امام زمان (ع) در بازارهايشان مي رود و بر بساطشان قدم مي نهد، ولي آنان وي را نمي شناسند تا آنکه خداوند به وي اجازه مي دهد تا خود را معرفي کند.چنان که به يوسف اين اجازه را داد.

و در روايتي ديگر آن حضرت فرموده است: در صاحب الامر (ع) چند سنت از پيامبران وجود دارد... اما سنت آن حضرت از يوسف، پرده اي است که خداوند ميان او و مردم کشيده. آنان وي را مي بينند اما به جاي نمي آورند.

شبهه اي در مورد شيعه رواج يافته مبني بر آنکه شيعيان معتقدند که مهدي در سردابي در سر من راي زندگي مي کند. آنان به زيارت وي در اين سرداب مي روند و بدان تبرک مي جويند و در آنجا نماز مي گزارند. اينان در اينکه مهدي در سرداب به سر مي برد دچار توهم شده اند. برخي نيز به دروغ بر شيعه بسته اند که اينان هر جمعه با سلاح و سپاه در برابر در اين سرداب مي آيند و فرياد مي زنند: اي مولاي ما به سوي ما آي. ناقل اين سخن گفته است: اين سرداب در حله است. آنگاه وي پس از نقل اين ماجرا شيعيان را به باد نکوهش و انتقاد گرفته و آنان را به نابخردي و سبکسري منسوب داشته است. البته بستن چنين دروغهايي بر شيعه شگفت آور نيست. آنچه اين گوينده به دروغ اظهار کرده ما نه ديده و نه از کسي جز او شنيده ايم.

اين گوينده يا اين سخن را از دهان دشمنان گرفته و يا آنکه اين دروغ را از پيش خود



[ صفحه 334]



ساخته است به گونه اي که او حتي ندانسته که اين سرداب در سامراء است نه در حله.

سبب زيارت شيعه از اين سرداب و تبرک جستن بدان، اين است که اين مکان سرداب خانه اي است که امام علي بن محمد (ع) و فرزندش امام حسن عسکري (ع) با فرزندش حضرت مهدي (ع) در آن زندگي مي کرده اند و با مسکن گزيدن در اين خانه، آن را شرافت بخشيده اند. روايت شده است که امام مهدي (ع) در اين سرداب معجزه اي داشته که ما بعدا آن را از عبدالرحمن جامي نقل خواهيم کرد. همچنين از ائمه روايت شده است که زيارت مهدي (ع) در اين سرداب ميسر است. بدين خاطر است که شيعيان اين زيارتها را انجام مي دهند و در آنجا دعا مي کنند و نماز مي گزارند.

شبهه ي پنجم: فايده ي وجود امامي که از ديدگان پنهان است و مردم در زمان غيبتش از وي بهره اي نمي برند در چيست؟ حال آنکه نصب امام براي انتفاع مردمان به اوست، و در احکام خود به او مراجعه مي کنند و داد مظلوم از ظالم بستاند.

پاسخ: ما اعتقاد نداريم که در شخص امام زمان (ع) با وجود غيبت فايده اي نيست. شيخ طوسي در کتاب تلخيص الشافي گويد: همه ي پيروان امام زمان (ع) و معتقدان به امامتش در حال غيبت وي از وجود آن حضرت بهره مي برند. و به واسطه ي شان و هيبت او از گناهان دوري مي کنند. پس اين لطف امام زمان به حال شيعيان اوست چنان که اگر در حضور هم بود همين لطف برقرار مي بود. علاوه بر اين شيعيان آن حضرت از جهتي ديگر نيز از وجود وي بهره مند مي شوند و آن اينکه امام زمان (ع) شرع را براي ايشان حفظ مي کند و به واسطه وجود حضرت مردم يقين مي کنند که هر حکم ديني که بديشان مي رسد از نگاه آن حضرت پنهان نبوده است.

يکي از دانشمندان شيعي نيز به همين مطلب اشاره کرده و گفته است: وجود آن حضرت لطف و تصرفش لطف ديگري است. و غيبت او به خاطر خود ما است. و ما از کجا مي توانيم به قاطعيت بگوييم که وي در مصالح ديني و دنيايي بندگان تصرف نمي کند. چرا که ايشان او را نمي شناسند و در روايات آمده است که امام در زمان غيبت همچون خورشيدي است که ابرها او را پوشانده اند. يعني همان طور که خورشيد زير ابر منافع و فوايدي در هستي از خود دارد، صاحب الزمان هم در زمان غيبتش آثار و فوايدي از خود بر جاي مي گذارد اگرچه برخي يا همه ي اين فوايد بر ما مخفي باشد و ما آنها را به تفصيل ندانيم. البته همه ي فوايدي که امام به خاطر حصول آنها منصوب شده، در دوره ي غيبت فراهم نمي شود اما اين نکته خللي به مساله وارد نمي کند، چرا که سبب اين امر خود بندگانند که موجبات بيم و هراس امام (ع) را فراهم کرده و او را مجبور به غيبت کرده اند. حتي اگر فرض کنيم در زمان غيبت هيچ



[ صفحه 335]



فايده اي از آن امام براي ما وجود ندارد، باز هم اين نکته قبيح نيست چرا که ما خود مي دانيم علت غيبت آن حضرت ترس از ستمگران است.

شبهه ي شم: اگر غيبت امام زمان (ع) به خاطر خوف از مردم جايز باشد، آنهم به طوري که دست هيچ کس به دامان او نرسد و منافع وجودي وي منتفي گردد، پس او مي تواند معدوم يا مرده باشد تا گاهي که خداوند بداند که مردم از وي اطاعت مي کنند آنگاه او را وجود بخشد يا زنده سازد همچنان که اکنون در پرده ي غيبت به سر مي برد و اگر خداوند بداند که مردم از وي تمکين مي کنند او را ظاهر مي سازد.

پاسخ: اولا: ما قطع نداريم که دست هيچ کس به دامان او نمي رسد و اين مساله اي نامعلوم است و نمي توان آن را قاطعانه ادعا کرد. طبري نيز در اعلام الوري همين مطلب را نقل کرده است. اما رواياتي وارد شده مبني بر عدم روايت امام (ع) پس از غيبت صغري. بنابراين اگر ما به اين روايات عمل کنيم نمي توانيم پاسخ فوق را در برابر اين شبهه مطرح سازيم. برخي نيز اين روايات را چنين تاويل کرده اند که مراد از نفي روايت آن است که کسي دقيقا نداند که شخصي را که ديده همان امام زمان (ع) است.

ثانيا: با توجه به دلايل قاطع عقلي و نقلي که بر عدم جواز خلو عصر از وجود امام (ع) دلالت مي کرد، معدوم بودن آن حضرت وجهي ندارد. بلکه بر خداوند است که امامي براي مردم تعيين کند و به وسيله ي او حجت را بر آنان تمام سازد و عذر و بهانه ي آنان را منتفي کند. بنابراين اگر برخورداري مردم از وجود امام زمان (ع) به سببي که مربوط به خود ايشان است، فوت شد اين امر خللي در تماميت حجت وارد نمي آورد بلکه حجت همچنان ملازم ايشان است. زيرا اگر او بترسد و خودش را از مردم پنهان دارد، از ميان رفتن مصلحت منسوب به خود مردم مي باشد و هم آنانند که مستحق ملامت و سرزنش و بازخواست به خاطر غيبت آن حضرت، مي شوند. و قرار ندادن امام براي آنان، جايز نيست حتي اگر خداوند بداند که اگر امامي براي آنان قرار دهد مردم موجبات خوف او را فراهم مي سازند يا وي را مي کشند. زيرا بدون نصب امام، حجت بر مردم تمام نمي شود بلکه حجت در آنچه از مصالح بندگان فوت مي شود بر خداوند لازم مي آيد چون آنچه از مصالح فوت مي شود،به خداوند نسبت داده مي شود و بر خداوند جايز نيست که چنين فعلي مرتکب شود در حالي که حجت بالغه از آن خداست. علاوه بر اين، ما معتقديم که در وجود امام زمان (ع) در حال غيبت منافعي وجود دارد که در حالت عدم وي، موجود نيست. چنان که ما اين نکته را در جواب شبهه ي پنجم مورد اشاره قرار داده ايم.



[ صفحه 336]



شبهه ي هفتم: بر فرض وجود امام زمان (ع)، مي بايست آن حضرت به خاطر انگيزه اي که منجر به ظهور شود، از پس پرده ي غيبت به درآيد. اين انگيزه عبارت است از انتشار فساد، ضعف دين، تعطيل احکام و حدود و شيوع ظلم و ستم، چرا که امام زمان (ع) ظهور مي کند تا زمين را که پر از ظلم و ستم شده، از عدل و داد آکنده سازد.

پاسخ: از آنجا که غيبت آن حضرت به فرمان خدا بوده بنابراين ظهور او نيز جز به فرمان خداوند نباشد و ما نمي توانيم به علتي که موجبات ظهور آن حضرت را فراهم مي کند، احاطه يا بيم و نيز در توان ما نيست که به حکمتي که فرمان خداوند تعالي آن را اقتضا مي کند پي بريم. بلکه جز خداوند کسي بدين نکته آگاه نباشد. بنابراين پاسخ به اين شبهه بنابر اعتقاد کساني که مي گويند افعال خداوند با علت و غرض همراه نيست، آشکار و معلوم است چرا که ما نمي توانيم از علت عدم ظهور امام زمان و يا از علت ظهورش پرسش کنيم. اما بنابر اعتقاد اصحاب ما، مبني بر آنکه افعال خداوند بنابر علت و غرض صورت مي پذيرد، باز هم ما نمي توانيم به اين علل و اغراض احاطه يا بيم و اين امري است که تنها به خود خداوند موکول مي شود.

به عنوان مثال يوسف (ع) که پيامبر و فرزند پيامبري معصوم بود، جز از فرمان پروردگارش تبعيت نمي کرد در حالي که ميان او و پدرش يعقوب (ع) مسافتي نه چندان دور وجود داشت و يعقوب در فراق يوسف بسيار مي گريست تا آنجا که بينايي اش از دست برفت. با آنکه يوسف مي توانست او را از مکان خويش آگاه سازد اما چنين نکرد تا آنکه خداوند تعالي اين اجازه را به او داد. همچنين با خبر نکردن يوسف، پدرش را از وضع خويش باز هم به خاطر فرمان خداوند و حکمتي که اقتضاي چنين امري را کرده، بوده است. از نوع همين حکمتهاست که خداوند محمد (ص) را پس از چهل سالگي به نبوت مبعوث کرد با آنکه کفر و فساد و بت پرستي و الحاد بسيار انتشار داشت و با اين وجود کسي نمي تواند بگويد که چرا خداوند بعثت وي را تا چهل سالگي اش به تاخير انداخت و پيش از رسيدنش به اين سن او را مبعوث نکرد که در آن زمان هم فساد و بت پرستي و کفر و... بسيار به چشم مي خورد. اين گونه چون و چراها درباره ي حکمت خداوند در واقع معارضه با حکيمي است که علت افعال و اوامرش را کسي جز خود او نمي داند. علاوه بر اين، هنگامي که جايز باشد که خداوند خلقت او را با وجود ظلم به تاخير اندازد، جايز نيز هست که ظهور وي را با آنکه وجود دارد به تاخير اندازد به ويژه آنکه در روايات آمده است امام زمان (ع) ظهور نمي کند مگر آنکه ظلم و ستم فراگير شود و نزديکي چنين دوراني دور نيست.

شبهه ي هشتم: اگر خوف يگانه مانع او از حضور باشد و از دشمنانش مي ترسد پس چرا



[ صفحه 337]



حداقل براي شيعيان و دوستدارانش ظاهر نمي شود و ايشان را در چيزهايي که نمي دانند، راهنمايي نمي کند؟

پاسخ:پس از دلايل قاطعي که بر وجود و عصمت آن حضرت اقامه شد، نمي توان بر وي اعتراض کرد يا از او پرسيد که چرا چنين و چنان کاري نمي کند؟ چرا که ما مي دانيم آن حضرت جز از فرمان پروردگارش تبعيت نمي کند و از حدودي که خداوند برايش تعيين فرموده فراتر نمي رود. از پرسش فوق به چند وجه جواب داده شده است:

اول: عدم ظهور آن حضرت براي دوستدارانش به خاطر ترس از انتشار خبر او از جانب کساني است که براي آنان ظهور کرده است.

دوم: غيبت امام (ع) از چشم دشمنانش به خاطر ترس از ايشان و غيبت وي از چشم دوستدارانش به خاطر ترس بر ايشان است. زيرا همين که بر آنان ظاهر شود، خبرش انتشار بايد و دوستداران وي مورد تعقيب قرار مي گيرند.

سوم: که سيد مرتضي بدان استناد جسته آن است که اولا: ما اطمينان کامل نداريم که آن حضرت براي هيچ يک از دوستدارانش ظاهر نمي شود. اين مساله اي است که از چشم ما پوشيده است و در واقع ما جز از حال خود، از حال و روز دقيق کس ديگري باخبر نيستيم.

ثانيا: درباره ي علت غيبت وي از دوستدارانش مي گوييم: وقتي او خود را با معجزه اي که انجام مي دهد مشخص مي کند و در اين باره شبهاتي مطرح مي شود بنابراين نفي کردني نيست که هر يک از دوستدارانش که آن حضرت بر وي ظاهر نشده، که از حالت او نيز آشکار است، هرگاه بر او ظاهر شود از اين نظر در معجزه ي آن حضرت کوتاهي مي ورزد و بدين سان او هم به دشمنان ملحق مي شود که امام (ع) از آنان مي ترسد.

نگارنده: چنانکه گذشت، رواياتي نقل شده مبني بر آنکه امام زمان (ع) براي دوستداران و ياران موثق خود در غيبت صغرا که مدت آن هفتاد و چهار سال بود، ظهور مي کرده است. اما پس از سيري شدن دوران غيبت صغري، برخي از اخبار نقل شده که رويت آن حضرت امکان پذير نيست و بايد مدعي ديدار امام زمان را تکذيب کرد. ما رواياتي را که بر عدم رويت دلالت دارند به وجوه مختلفي تاويل مي کنيم مانند اراده ي نفي ديداري که فرد کاملا امام زمان را بشناسد. همچنين مي توانيم بگوييم که علت عدم ظهور آن حضرت براي اوليايش برخي از وجوه گذشته است. و الله اعلم.

شبهه ي نهم: حدود شرعي را که در زمان غيبت بر گناهکاران واجب مي شود، اگر به سقوط آن معتقد باشيد، به نسخ شريعت تصريح کرده ايد و اگر آنها را ثابت بدانيد چه کسي است



[ صفحه 338]



که آن را اقامه کند در حالي که امام (ع) از ديدگان غايب است؟

پاسخ: اجراي حدود بر گناهکاران ثابت است و عدم اقامه ي آنها موجب گناه کساني است که جان امام زمان (ع) را در معرض خطر انداختند و با وجود نياز مردم به وي، او را مجبور به غيبت کردند. بنابراين از نظر ما حال حدود در زمان غيبت چونان حالت آن در زمان عدم تمکن اهل حل و عقد براي انتخاب امام در نظر شماست. که شما به اين مشکل هرگونه جواب دهيد ما هم عينا همان را مي گوييم. از اين گذشته، اين شبهه به زمان غيبت اختصاص ندارد، بلکه در حال وجود ديگر ائمه و عدم تمکن ايشان نيز مطرح است و پاسخ در هر دو حالت يکي است.

شبهه ي دهم: اگر بگوييد با غيبت امام زمان، حق يافت نشود و به او دسترس نباشد پس مردم را با غيبت او در حيرت و گمراهي انداخته ايد و اگر بگوييد با توجه به ادله اقامه شده، حق يافت مي شود بر استغناي مردم از وجود امام تصريح کرده ايد که اين خود برخلاف آيين و مذهب شماست؟

پاسخ: حق بر دو قسم است: يکي عقلي و ديگري سمعي، عقلي آن است که از راه عقل بدان مي رسيم و بودن يا نبودن امام در آن اثري نمي گذارد. و سمعي آن است که به وسيله فرمايش پيامبر و ائمه (ع) بدان مي رسيم. اما با اين وجود نياز مردم به امام در هر عصر و در هر حال ثابت است. زيرا:

اولا: بدان خاطر که وجود او براي ما در فعل واجب عقلي مانند انصاف و عدل و اجتناب از ظلم و ستم، لطف است. [2] و اين نکته اي است که هيچ دليل ديگري جاي آن را نتواند گرفت.

ثانيا: حديثي که از پيامبر و ائمه (ع) به ما رسيده، احتمال دارد راويان عمدا يا سهوا آن را رها کرده باشند يا آن که از سوي کسي نقل شده باشد، که نقل وي چندان اعتباري نداشته باشد. بنابراين در چنين مواردي به امامي که حق را آشکار سازد نيازمنديم.

شبهه ي يازدهم: شما اجماع داريد که پس از رسول خدا (ص) پيامبري مبعوث نخواهد شد، از طرف ديگر ادعا مي کنيد که مهدي هنگامي که ظهور کند جزيه را نمي پذيرد و افرادي را که بالاي بيست سال داشته باشند،مي کشد و در دين تفقه نمي کند و به ويران کردن مساجد و مشاهد فرمان مي دهد و به حکم داوود فرمان مي راند و از دليل و بينه جويا نمي شود و مسايلي از اين قبيل که اين خود نسخ شريعت است. با اين ادعا شما مهدي را پيامبر دانسته ايد اگر چه در ظاهر به نبوت او



[ صفحه 339]



اشاره نمي کنيد.

پاسخ: جواب اين شبهه همان است که طبري آورده است. وي گويد: آنچه در اين سوال آمده که مهدي جزيه نمي پذيرد و کساني را که بالاي بيست سال دارند مي کشد و در دين تفقه نمي کند، ما نمي دانيم. اگر در اين باره خبري نقل شده از نظر ما قطعي و صحيح نيست. اما ويران ساختن مساجد و مشاهد توسط آن امام را هرگز ما نشنيده ايم و مي توان آن را در مورد مساجد و مشاهدي صحيح دانست که بر غير تقواي الهي و برخلاف آنچه که خداوند بدان فرمان داده، بنيان گزاري شده است. و اين کاري است که خود پيامبر (ص) آن را انجام داده است و نمونه ي آن همان ويران کردن مسجد «ضرار» مي باشد. اما داوري کردن آن حضرت به روش داوود که از دليل و بينه جويا نمي شود نيز غير قطعي است که البته مي توان اين حديث را چنين تاويل کرد که مهدي (ع) به علم خود درباره ي چيزهايي که مي داند حکم مي راند و امام و حاکم مي توانند با اتکا بر علم خود داوري کنند و در پي دليل و بينه نباشند. همچنين نپذيرفتن جزيه از سوي آن حضرت و نيز نخواستن دليل و بينه اگر صحيح باشد، نسخ به شمار نمي آيد، زيرا نسخ چيزي است که دليل آن از حکم منسوخ موخر باشد، اما اگر دو دليل با هم، همراه باشند يکي از آن دو ناسخ ديگري نخواهد بود اگرچه در حکم با آن مخالف باشد. از اين رو ما اتفاق داريم که اگر بگويد شنبه را اي غافلان وقت ملزم شويد و آنگاه آن را ملتزم نگرديد نسخ صورت نگرفته است.

در بحار الانوار آمده است: حسين بن مسعود در شرح السنه به اسناد خود از پيامبر (ص) نقل کرده است که فرمود: به آن کس که جانم در دست اوست سوگند که نزديک است فرزند مريم در ميان شما حکمي عادلانه فرود آورد. او صليب را مي شکند و خوک را مي کشد و جزيه را وا مي نهد و مال آن چنان فراوان شود که هيچ کس آن را قبول نمي کند.

سپس مولف بحار گويد: مقصود از شکستن صليب، ابطال نصرانيت و داوري بر مبناي قوانين شرع اسلام است. و کشتن خوک تحريم نگهداري و خوردن آن و مجاز کردن کشتنش مي باشد. و مقصو از وانهادن جزيه، آن است که آن را از اهل کتاب نمي گيرد و آنان را به گرايش به اسلام سوق مي دهد. ابوهريره از پيامبر (ص) درباره ي نزول عيسي (ع) نقل کرده است که گفت: در آن زمان همه اديان را از بين مي برد، مگر دين اسلام را و دجال را مي کشد و چهل سال در زمين مي زيد آنگاه مي ميرد و مسلمانان بر او نماز مي گزارند.

همچنين گفته شده است معني جزيه آن است که مال چنان فراوان مي شود که فقيري پيدا نمي شود تا جزيه در ميان آنان تعيين گردد و دليل ما براين تفسير سخن پيامبر (ص) است که فرمود:مال چنان فراوان شود که هيچ کس آن را نپذيرد.

بخاري به اسناد خود از ابوهريره از پيامبر (ص) نقل کرده است که فرمود: رسول خدا (ص) فرمود: چگونه ايد هنگامي که فرزند مريم فرود آيد و امامتان از خود شما باشد. بر صحت اين



[ صفحه 340]



حديث اتفاق شده است. بخاري و سايران روايات ديگري در اين باره نقل کرده اند. با استفاده از اين روايات معلوم مي شود که اين امور منقول از سيره ي قائم (ع) تنها اختصاص به ما ندارد، بلکه مخالفان ما نيز آن را نقل کرده و به عيسي (ع) نسبت داده اند. اما اينان هم روايت کرده اند که امامتان از خود شماست. پس جواب آنان بدين پرسش هرچه باشد، جواب ما هم همان است. و اين شبهه ميان ما و ايشان مشترک است.

اين پاسخ شبهه هايي بود که مخالفان ما درباره ي مهدي (ع) ايراد کرده بودند يا ممکن است آن را عنوان کنند.


پاورقي

[1] بديهي است اين سال مربوط به زماني است که مولف دست به کار تاليف اين کتاب بوده است. (مترجم).

[2] لطف آن است که بنده را به طاعت خدا نزديک و از معصيت او دور کند به گونه اي که به حد اجبار نرسد.